هیوا کمالی
روزهای نزدیک به سالگرد 16 آذر یادآور مبارزات دانشجویی است. جنبش
دانشجویی در این روز نقش پیشرویی در مبارزه علیه رژیم سلطنتی و اربابان امپریالیست
آمریکاییاش
به عهده گرفت. سفر ریچارد نیکسن معاون رئیسجمهور وقت آمریکا به ایران در شانزدهم آذر ماه 1332 که
در چارچوب روابط نواستعماری و جهت تقویت استثمار و استبداد بر اکثریت مردم ستمدیده
و زحمتکش انجام میشد
با اعتراض گسترده دانشجویان دانشگاه تهران روبرو شد. و این از خصوصیات جنبش
دانشجویی است که معمولا در شرایط شکست و فروکش جنبش عمومی مردم نقش جرقه را بازی
میکند
و پرچم مبارزۀ سیاسی در جامعه را برافراشته نگه میدارد.
در مبارزۀ شانزده آذر 1332 که بعدها به عنوان نماد جنبش دانشجویی و
روز دانشجو انتخاب شد سه دانشجوی مبارز از جان خود گذشتند. آنان نشان دادند که
مبارزه علیه ستمهای
حاکم در جامعه طبقاتی، مبارزهای
که بازتاب رو در رویی و تضاد منافع طبقات حاکم و کارگران و زحمتکشان است، مبارزهای آشتی ناپذیر است. زمانهایی پیش میآید که پیشبرد این مبارزه در
گرو فداکاریهای
عظیم و پیشگام شدن در روزهای عقب نشینی و کنار کشیدنها حتی به بهای جان است. این
درس ماندگاری است که قندچی ، بزرگ نیا و شریعت رضوی سه دانشجوی جان باخته بر جا
گذاشتند.
امروز هم دانشجویان و روشنفکران مبارز و معترض با همین مسئله روبرو
هستند. آنان به درستی احساس میکنند
و یا به علت تحلیل سیاسی صحیحی که از اوضاع دارند میفهمند که بهبود روابط میان
جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب و رسیدن به توافق در مذاکرات هسته ای، مشکلات و رنجهای طبقات ستمدیده و زحمتکش را
حل نمیکند
و نمیخواهند
به راههای
سازشکارانه و اصلاحطلبانه
در برابر جمهوری اسلامی تن دهند. اما کماکان این پرسش در ذهنشان میچرخد و در محافلشان مطرح میشود که برای از بین بردن ستمهای مختلف طبقاتی و جنسیتی و
ملی چه راهی را باید انتخاب کرد؟ سال هاست که جریان اصلاحطلب حکومتی، ملی ـ مذهبیها، بقایای توده ـ اکثریتیها و بورژوا لیبرالهای به اصطلاح جمهوریخواه
سکولار به ترویج و تبلیغ راه مسالمت آمیز و نظرات و اهداف اصلاحطلبانه در دانشگاهها مشغولند. به راه افتادن
جریان سبز و پایه گرفتن سریعش در ماههای
حول و حوش انتخابات سال 88 این سموم را بیشتر در میان روشنفکران و دانشجویان
پراکنده کرد. آنان با تاکید بر سکوت و آرامش و انتظار، خیزش تودهای را که باعث به وحشت افتادن
رژیم جمهوری اسلامی شده بود سریعا از نفساند اختند و با موعظۀ سیاست انتخاب از بین بد و بدتر،
فرصت تفکر و عمل مستقل و تلاش برای شناختن آلترناتیو مردمی را از تودههای معترض گرفتند. وقایع خونین
سال 88 از جمله درگیرهای شانزده آذر آن سال بار دیگر نشان داد که رابطه میان مردم
با حاکمیت آشتی ناپذیر است و فقط از راه قهرآمیز میتواند جواب بگیرد. بسیاری از
جوانان و دانشجویان رادیکال و معترض با گوشت و پوست خود حس کردند که از آنجا که
انحصار استفاده از سلاح و نیروی قهر در دست رژیم است حرف از مسالمت نتیجهای جز شکست و به هدر دادن انرژی
و فداکاریهای
مردم در پی ندارد.
طی سال های اخیر جمهوری اسلامی با نقشههای مختلف از قبیل ستاره دار
کردن دانشجویان معترض و اخراجشان
از دانشگاه، شناسایی و دستگیری و سرکوب دانشجویان مبارز، و اخراج و بازنشسته کردن
استادانی که مورد تاییدش نبودند، سعی در کنترل محیط دانشگاهها و فرو نشاندن جنبش دانشجویی
کرد. همراه با این سرکوبها،
طرحهای
جداسازی جنسیتی در کلاسهای
درس، سرویسهای
حمل و نقل دانشگاه و نهارخوریها
را پیش برد. سپس اقدام به ایجاد دانشگاههای تک جنسیتی و محدود کردن رشتههایی کرد که دختران میتوانند در آن شرکت کنند. گزینش
دانشجویان بر اساس منطقۀ محل تولد (یا اقامت خانوادۀ دانشجویان) و اجباری کردن
چادر در برخی از دانشگاهها
از جمله اقدامات دیگری بود که در این دوره صورت گرفت. اینها تدابیر مشخصی بود که برای
سرکوب و کنترل دانشجویان دختر به اجراء در آمد. چرا که رژیم حضور قدرتمند زنان به
ویژه نسل جوان را در مبارزات چند سالۀ اخیر به چشم دیده بود و به ظرفیت رادیکال
این نیرو به خوبی آگاه بود.
امروز با کنار رفتن امثال کامران دانشجو یا شریعتی از ریاست این یا
آن دانشگاه و به میدان آمدن افراد مورد تایید مشترک حسن روحانی و مجلسیان و خامنهای، طبقۀ حاکمه و مدافعان
سازشکارشان در خارج از حکومت میخواهند
به مردم و مشخصا دانشجویان معترض و تشنۀ تغییر بقبولانند که اوضاع در حال بهبود
است و باید صبر داشت و از تندروی پرهیز کرد. اما هیچ تغییری در وضعیت دانشگاهها انجام نشده است چرا که هدف
اساسی همۀ جناحهای
هیئت حاکمه حفظ نظام موجود است و جنبش رادیکال دانشجویی و گسترش آگاهی مبارزاتی و
انقلابی در دانشگاهها
همواره برای هر رژیم ضدمردمی یک خطر بزرگ به حساب میآید. بنابراین کل حاکمیت در
مهار و سرکوب دانشگاه منافع مشترک دارند. تاکید خامنهای و هوادارانش بر معیار اصلی
تعیین وزیر آموزش عالی که از نظر آنان یعنی توانایی حفظ امنیت در دانشگاهها، نشانگر مناسبات رژیم اسلامی
با دانشگاه است. در همین چارچوب طرح اسلامی کردن بیشتر دانشگاهها و تغییر متون درسی در رشتههای علوم اجتماعی بر طبق موازین
اسلام در دستور کار رژیم قرار گرفته و علاوه بر این در دوران حسن روحانی هم باید
اخراج استادان علم باور و نواندیش را انتظار کشید. اینها همه برخاسته از ضدیت این
حاکمیت واپسگرا
با علم و هراسش از شکلگیری
محیطی است که در آن روزنههایی
برای رشد افکار لائیک و متکی بر علم وجود داشته باشد. زیرا جمهوری اسلامی با تکیه
بر ایدئولوژی دینی و خرافه و جهل است که میتواند حکومت سرنیزه و سرکوب و استثمارش را حفظ کند.
عکس العمل نیروی جوانی که تازه وارد دانشگاه شده در برابر این همه
کنترل و تدابیر سرکوبگرانه چه باید باشد؟ وظیفۀ دانشجویان آگاهی که به علم کمونیسم
و برنامۀ انقلاب اجتماعی گرایش دارند تحت این شرایط چیست؟ آیا فرصتها و روزنهها را برای بسط آگاهی و
برانگیختن اعتراض و به کار بستن ابتکارات گوناگون برای متشکل کردن دانشجویان مبارز
در سطوح مختلف خواهند یافت؟ آیا به شکلهای مناسب و دور از چشم حراست و مزدوران رژیم خواستههای اساسی تودههای محروم و زحمتکش و بخشهای مختلف مردم ستمدیده را
تبلیغ خواهند کرد؟ آیا آزادی بیان و تشکل و رهایی زندانیان سیاسی و عقیدتی را مثل
گذشته به یکی از شعارهای جنبش دانشجویی تبدیل خواهند کرد؟ آیا راه پیوند روشنفکران
انقلابی با تودههای
کارگر و زحمتکش را حول یک آلترناتیو کمونیستی و انتشار آگاهی سیاسی و انقلابی به
دانشجویان نشان خواهند داد؟ تغییر فضای دانشگاهها و بیداری دوبارۀ یک جنبش
دانشجویی رادیکال در گرو انجام این کارها علیرغم همۀ دشواریها و موانع است. زمینۀ مساعد
برای پشت سر گذاشتن موانع و انجام این مهم را وجود تضادهای مختلفی فراهم میکند که دائما دختران و پسران
دانشجو را رو در روی این نظام سرکوبگر و واپسگرا قرار میدهد. مشکلات کار، مسکن، آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و
هنری، مشکلات تامین هزینه تحصیل کمرشکن، زن ستیزی، ستم ملی و ... همگی میتواند زمینه ساز اعتراض در
دانشگاه شود. اینها
حلقههایی
است که میتواند
آگاهی و تشکل و برنامۀ انقلابی کمونیستها را به پیشروترین بخش دانشجویان متصل کند و از این
طریق جنبش دانشجویی را در مسیری نوین متکامل و متشکل کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر