خشونت علیه زنان در کردستان
کاوه اردلان
شنیدن اخبار جنایت پشت جنایتی که در کردستان تحت لوای دفاع از ناموس
و به بهانۀ ریخته شدن آبروی خانواده انجام میگیرد،هیچگاه برای مان عادی نمیشود. عاملان جنایت عمدتا مردان
هستند. اما در مواردی این کار را با همدستی زنان خانواده انجام میدهند. مرد، دختر یا همسر یا
خواهری که طبق سنتها
و یا طبق میل رئیس خانه رفتار نكند را تنبیه میکند: با بیرون كردن از خانه یا
حبس کردن در خانه، سرکوفت زدن، كتك زدن یا حتی به قتل رساندن. این کارها مانند
نماز خواندن واجب است و حتی میتواند
اجر الهی شاملش شود.
چه كسی مقصر است؟ فرهنگ «قومی»؟ عقب ماندگی فكری و بی شعوری؟ افکار و ارزشهای عقب ماندۀ پدرسالارانه و
مردسالارانه كه صبح و شب در تلویزیون و رادیو و دیگر رسانههای خبری حكومت اسلامی در بوق و
كرنا میشود؟
شاید هم خشونت مردان علیه زنان بخشی از ذات انسان است و چاره ندارد؟
كردستان علیرغم داشتن سابقۀ مقاومت و مبارزۀ طولانی علیه رژیمهای ستمگر در شمار 3 منطقهای است که بالاترین میزان خشونت
خانگی علیه زنان و خودسوزی زنان را در كل كشور به خود اختصاص میدهد. (دو منطقۀ دیگر، خوزستان و
ایلام هستند.) به طور کلی آمار خشونت خانگی علیه زنان در کل ایران به 66 درصد میرسد. این میزان در خانوادههای کردی 88 درصد است. زمانی که
از خشونت صحبت میکنیم
یعنی هرگونه تهدید یا اقدام علیه زنان که نتیجهاش آسیب جسمی یا روانی برای
قربانی باشد. واقعیت اینست که عامه (مرد یا زن) تعریف محدودی از خشونت دارند. یعنی
صرفا خشونت فیزیکی آن هم زمانی که به خونریزی و آسیب جدی منجر شود را خشونت به
حساب میآورند.
خیلی از زنان اگر چه از خشونت روانی روزمره رنج میبرند، اما تاثیر فرسایشی و مخرب
آن را بر خود به ویژه به شکل از دست دادن اعتماد به نفس و رام و مطیع شدن در برابر
شوهر و پدر و برادر و جامعه نمیبینند.
نقشی که این خشونت در تعیین سرنوشتشان
بازی میکند
را درک نمیکنند.
دامنۀ خشونت خانگی علیه زنان گستردهتر
از اینها
است. برای مثال خودسوزی زنان اگر چه توسط خود قربانی انجام میشود اما در واقع نتیجۀ مستقیم
تهدید و آزار و اقداماتی است که علیه او انجام گرفته و بخشی از همان خشونت است.
خشونت خانگی را در نقاط مختلف کردنشین میتوان دید، از سنندج و مریوان
گرفته تا سقز و همین طور در استان کرمانشاه. در بیشتر اوقات این خشونت روزمره و
معمول در رابطۀ جنسی میان شوهر و همسرش بروز میکند که این مورد به علت فرهنگ
مسلط به عرصۀ افشاگری عمومی کشیده نمیشود
و رد پا و نشانهاش
را در درددلها
و نجواهای قربانیان میتوان
یافت.
در بخشهایی
از کردستان هنوز سنت ظالمانۀ ناقص سازی جنسی یا به اصطلاح ختنۀ زنان اجراء میشود که این نیز یکی از فجیع
ترین شکلهای
خاص اعمال خشونت خانگی است. در اعمال این خشونت، متاسفانه زنان بزرگتر خانوادۀ
دختر (از مادر گرفته تا مادر بزرگ و خاله و...) نقش میگیرند و برای این کار استدلال
سادهای
دارند: «این جوری کمتر هوس مرد میکند
و بنابراین راه کج نمیرود.»
فلسفۀ پشت این سنت کهنه، به اطاعت و انفعال کشیدن زن در قبیله و عشیره و خانواده
است و تحکیم حاکمیت انحصاری مردان بر بدن زنان از جمله با انحصاری کردن لذت جنسی.
و بالاخره میرسیم
به تکان دهندهترین شکل (یا نقطۀ اوج) خشونت
خانگی که قتلهای
ناموسی است و پیاپی در کردستان اتفاق میافتد. اگر دختر وارد رابطۀ عاطفی و جنسی خارج از ازدواج
شود، اگر زن متاهلی با مردی جز همسر خود چنین رابطهای برقرار کند، یا حتی اگر فقط
شایعهای
بر سر این موضوع به راه بیفتد، خون مردان خانواده به جوش میآید. قتل ناموسی که تحت پرچم
پوسیدۀ «شرف و غیرت مردانه» و با هدف «اعادۀ آبروی از دست رفته» و «پاک کردن لکۀ
ننگ از دامان خانواده» معمولا توسط شوهر و یا پدر و برادر قربانی انجام میگیرد هر بار خلاصۀ روشنی از
رابطۀ مالکیت مرد بر زن، احکام کهنۀ مذهبی و ایدئولوژی مردسالارانه را مقابل چشم
ما قرار میدهد.
اما خشونت خانگی همه خشونتی نیست که علیه زنان اعمال میشود. در واقع آنچه باعث ادامۀ
حیات و تقویت خشونت خانگی میشود،
روابط اجتماعی و دیدگاه و ارزشهایی
است که قدرت سیاسی حاکم شبانه روز تبلیغ و ترویج میکند. خشونت علیه زنان از روابط
نابرابر اقتصادی ـ سیاسیای
بر میخیزد
که فرودستی زنان را تحمیل میکند؛
از ایدئولوژی و فرهنگ و سنتهایی
بر می خیزد
که فرودستی زن را ابدی و ازلی و الهی و طبیعی معرفی میکند. تحت این زیربنا و روبنای
طبقاتی پدرسالار و مردسالار، قوانین شرعی و رسمی به کار میآیند تا دستها و زبانها برای اعمال خشونت علیه زنان
گشوده باشد. از تحمیل حجاب به عنوان مظهر خشونت دولتی علیه زنان و گشت ارشاد گرفته
تا تحقیر و تنبیه دختران «متفاوت» و نافرمان در مدرسه، از متلک گفتنها و دست مالی کردنها در خیابان و محل کار گرفته
تا آزار جسمی و روحی زن زندانی به علت زن بودن. زمانی که وجود این خشونت دولتی
سیستماتیک و برنامه ریزی شده و فراگیر علیه زنان برای مهار این نیروی عظیم اجتماعی
را عمیقتر
درک کنیم، علت دیرپایی و حتی تشدید خشونت عریان علیه زنان در مناطقی مانند کردستان
را هم بهتر خواهیم فهمید.
بعضی از تحلیلگران
و فعالان عرصۀ اجتماعی برای توضیح گستردگی خشونت علیه زنان در کردستان مساله را به
ستم و فشار شدیدی که به مردان کرد وارد میشود (و فقر و ناآگاهی تحمیلی از سوی حکومت مرکزی
شووینیست) ربط میدهند.
میگویند
که برخی از مردان کرد این فشارها را به ویژه زمانی که گرفتار اعتیاد و یا مصرف
بالای الکلاند
در خانه بر سر زن و فرزندان خود خالی میکند. درست شبیه همان استدلالی که در مورد اعمال خشونت
خانگی در خانوادههای
کارگری آورده میشود.
اما این در واقع توجیه تراشیدن برای مردانی است که عامل خشونت خانگیاند و از این ستمگری در چارچوب
روابط خانوادگی نفع میبرند.
عمل خشونت آمیز این مردان در برابر همسرانشان عکس العملی به ستم اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که جانب
نظام سرمایهداری
و دولت مرکزی به منطقۀ کردستان وارد میشود نیست بلکه انتقال زنجیر وار ستمگری و ایدئولوژی سلطه
از راس هرم نظام به کوچک ترین
واحد آن یعنی خانواده است. و در این راه، عرف و شرع و قوانین جاری در جمهوری
اسلامی دست مردان را باز گذاشته است.
کم نیستند افرادی از میان مدافعان حقوق زنان که «تن دادن خود زنان
کرد به خشونت» را یکی از عوامل ادامۀ این مساله معرفی میکنند. معتقدند که خود زنان سهم
عمده ای
در بازتولید و باروری آنچه بر آنان می رود دارند و خود حاملان ارزش ها و تعاریف مردسالارانه و در
حکم وسیله ای
برای انتقال این ارزش ها
هستند. میگویند
ما زنان هستیم که از همان بچگی به دختران مان می آموزیم که ناقص و نیمۀ مرد
هستند و باید مطیع و در خدمت آنان باشند. به دست پسرانمان تفنگ می دهیم و در مقابل دختران مان را با عروسک سرگرم می کنیم. ما زنان هستیم که به مرد
و اطاعت از او حالت تقدس داده ایم
و به کودکان مان می آموزیم
که حتی زمانی که مورد فحاشی یا کتک کاری مرد قرار می گیرند باید به او احترام
بگذارند. خود ما هستیم که در مواجهه با نافرمانی دختران و یا «بی وفایی» زنی نسبت به شوهر، لبۀ
تیز حمله را متوجه همجنسان خویش میکنیم.
همۀ این حرفها
درست، اما بروز این رفتارها و این تن دادنها از جانب زنان تابع شرایط و روابط کلی حاکم بر جامعه
است که بالاتر گفتیم. شرایط حاکم، ناآگاهی را رواج میدهد. ایدئولوژی تسلیم و تمکین
را رواج میدهد.
و به ضرب قانون و تهدید نیروی سرکوبگر، آنچه هست را قانونی و مشروع جلوه میدهد. بنابراین راهی جز بردن
آگاهی انقلابی/ آگاهی جنسیتی از بیرون به درون زنان وجود ندارد. مقاومتهای فردی در برابر ستم و خشونت
همیشه انجام شده و خواهد شد. همیشه زنان زخم خوردهای پیدا میشوند که با قتل همسر ستمگر یا
مرد متجاوز عکس العمل
نشان دهند. ولی مساله، ریشه کن کردن یک معضل اجتماعی بزرگ است.
اینجاست که مسئولیت نیروهای متشکل آگاه که داعیۀ مبارزه برای رهایی و
آزادی و برابری دارند طرح می شود.
تبلیغ و ترویج و افشاگری بخشی از نیروهای سیاسی در کردستان در زمینۀ ستم جنسیتی و
مشخصا مبارزه با خشونتی که بر زنان روا میشود بدون شک در بالا بردن آگاهی عمومی مردم، تغییر
رفتارها و زمینه سازی اعتراض و مقاومت در این عرصه تاثیر گذار بوده است. اما یک ضد گرایش
قوی هم در اینجا عمل میکند
و آن تاثیر و نفوذ قدرتمند افکار ناسیونالیستی در منطقه است. ناسیونالیسم کردی دست
در دست پدرسالاری و مردسالاری حرکت میکند.
احزاب ناسیونالیست کرد تحت لوای ضرورت اتحاد ملی و خدشه دار نکردن فرهنگ و سنتها به تبلیغ ارزشهای کهنه و باورهای مذهبی میپردازند و یا در مقابل شان سکوت اختیار میکنند. رویکرد ناسیونالیستها به خانواده پدرسالار و
مردسالار و روابط حاکم و محکوم درون آن نیز محافظه کارانه است و هر مسالهای که بخواهد به ایجاد تنش و
آشوب و نهایتا متزلزل کردن خانواده منجر شود را منفی ارزیابی میکنند. از نظر ناسیونالیستها همه چیز تابع مبارزۀ ملی
است؛ بنابراین مبارزه برای رهایی زنان کردستان از بند ستم جنسیتی نیز باید تابع آن
مبارزۀ فراگیر باشد و تضعیفش نکند. دو دهه پیش، حزب دمکرات کردستان با مجازات دختر
و پسر جوانی که برخلاف میل خانوادههای
خود با هم رابطه برقرار کرده و از ترس آنها فراری شده و به منطقۀ پایگاهی این حزب پناهنده شده
بودند، رویکرد خود را به چنین مسائلی به نمایش گذاشت. البته حالا شرایط تغییر کرده
است. رشد فرهنگ رهایی زن در سطح جهانی که نتیجۀ مبارزه پیگیرانۀ فعالان این عرصه
بوده دیگر به یک حزب ناسیونالیست کرد اجازه نمیدهد که دختر و پسری را به جرم
زنا مجازات کند. حالا دیگر همۀ احزاب مجبورند تشکل زنان درست کنند و در برنامههایشان چند سطری هم درباره حق و
حقوق ویژۀ زنان بنویسند. اما در روابط درونی احزاب ناسیونالیستی کماکان سلسله
مراتب جنسیتی و فرهنگ پدرسالار/مردسالار مسلط است. فرماندهی سیاسی اساسا در دست
مردان متمرکز است. نگاه مردانۀ مسلط ناسیونالیستها در شعار «ناموس ما کردستان
است» و اقدامی مثل جداسازی جنسیتی در سازمان پیشمرگهها هم بروز میکند.
بنابراین برای مبارزه با ستم جنسیتی به طور کلی و مورد مشخص خشونت
علیه زنان در کردستان باید طرز تفکر و رویکرد و عملکرد ناسیونالیستی را هم به نقد
کشید. از یک دیدگاه کمونیستی و انقلابی کل این ساختار ستم و خشونت علیه زنان را
آماج قرار داد، ضرورت مقاومت و شورش آگاهانه زنان و متشکل شدن در راه رهایی را
تبلیغ و ترویج کرد، ربط ستمگری و خشونت خانگی به خشونت فراگیر دولتی را نشان داد و
از دل همۀ اینها
ضرورت و نقشه و ابزار انقلاب اجتماعی را به مثابه تنها راه رهایی در برابر جامعه
قرار داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر