۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

واقعیت کمونیسم چیست:



واقعیت کمونیسم چیست:
دستاوردها و دشواری های «جهش بزرگ به پیش»
«آتش»


اوایل دی ماه گذشته، تلویزیـون بی.بی.سی بخش فارسی به پخش گزارشی به مناسبت صد و بیستمین سالگرد تولد مائوتسه دون رهبر کمونیست انقلاب چین پرداخت. عنوان این گزارش «چهرۀ با استعدادی که هم منشاء خیر عظیم شد و هم شر عظیم ببار آورد» بود. متن اصلی گزارش را یکی از طرفداران شوروی سابق از «حزب کمونیست آمریکا» تهیه کرده بود. او تلاش کرده بود ضمن اشاره به تغییرات شگرف واقعی که انقلاب 1949 چین به رهبری مائو در شرایط فلاکت بار صدها میلیون تودۀ کارگر و دهقان فقیر آن روزهای کشور پدید آورد، کارنامه ای منفی و فاجعه بار از اهداف و سیاست های مائو در سالهای بعد از پیروزی انقلاب ارائه دهد و دوران سی سالۀ سوسیالیسم واقعی در آن کشور را یک ناکامی همهجانبۀ اقتصادی و یک استبداد خشن سیاسی که به مرگ ده ها میلیون نفر انجامید تصویر کند. بدون شک پرداختن به همۀ تحریفها و اتهامات مطرح شده در گزارش بی.بی.سی در حوصلۀ این صفحه نیست. پس این بار فقط به شرح یکی ازمقاطع ساختمان سوسیالیسم در چین که در آن گزارش  به عنوان نمونه ای از سیاستهای نادرست و مخرب مائو تسه دون معرفی شد میپردازیم. یعنی به چند سال پایانی دهۀ 1950 که نام «جهش بزرگ به پیش» بر آن نهاده شد. آنچه می خوانید را از متن گفت و گوی اینترنتی اخیر شماری از علاقمندان مسائل انقلاب و تجربۀ انقلابات سوسیالیستی قرن بیستم با ریموند لوتا اقتصاددان کمونیست آمریکایی برگزیدهایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد «جهش بزرگ به پیش» هم اغتشاش فکری زیادی وجود دارد و هم اطلاعات نادرستی مطرح می شود. این سیاست چه بود؟
جواب: در قلب «جهش بزرگ به پیش» که در مناطق روستایی انجام شد، کمونها قرار داشتند. کمونها دهقانان را به شیوه ای متحد کردند که فعالیت اقتصادی، فعالیت سیاسی و اجتماعی، میلیس (تشکل نظامی تودهها) و فعالیت اداری را به صورت ترکیبی جلو برند. این چیزی جدید بود. کمونها واحدهای اعمال قدرت بودند که تودهها (خاصه تودههایی که سابقا تحت ستم و استثمار قرار داشتند) از طریقش قدرت را تحت رهبری حزب اعمال میکردند. کمونها بنیان تولیدی جامعه را مشخصا در مناطق روستایی تغییر دادند. و در جریان این کار و به مثابۀ بخشی از این کار، مناسبات میان مردم را هم عوض کردند.
البته ایجاد کمونها یک فرایند بود. دهقانان پیش از آن در جنبش عظیم رفرم ارضی درگیر شده بودند. آنها در برابر مالکان ارضی کهن قد علم کرده و زمین و امکانات و کشاورزی و دام به دست آورده بودند. اما مساله به اینجا ختم نشد. رهبری انقلابی توده ها را به ایجاد گروههای کمک متقابل تشویق کرد تا هر یک به دیگری در امر زراعت یاری رساند و تجهیزات را با هم شریک شوند. سپس نوبت تعاونیها رسید که تودهها در آن گرد آمدند و به شکل دستجمعی زمینها، حیوانات و ابزار بزرگ را که بر آنها مالکیت فردی داشتند مورد استفاده قرار دادند. گام بعدی ایجاد تعاونیهای گستردهتر بود. مردم به شیوههای جدید با یکدیگر فعالیت کردند و منفعت این همکاری و سهیم شدن در منابع را به چشم دیدند. شمار فزایندهای از دهقانان واقعا اسناد مالکیت بر زمین شان را سوزاندند. چرا که میدیدند شیوههای جدید بهتر کار میکند و به آنها امنیت میدهد. در یکی از مناطق روستایی تعاونی های دهقانی به تعاونی های دیگر ملحق شدند تا یک طرح عظیم انتقال آب از کوه ها برای آبیاری دشت های خشک را به اجرا در آوردند. مائو از این کار جمعبندی کرد و این حرکت به الگویی برای کمون ها تبدیل شد.
خب. کار کمون ها چطور جلو می رفت؟
جواب: مردم میتوانستند با یکدیگر همکاری کنند و تمام انرژی و قوۀ خلاقیت شان شکوفا شود. آنان برای آبادی اراضی، درختکاری و راهسازی فعالیت میکردند. آنان طرحهای آبرسانی و پروژههای گوناگون مهار سیل را برای محافظت خود از بلایا به پیش میبردند. نحوۀ استفاده از تراکتور و ماشین آلات بسیار منطقیتر شد تا بتوانند نیازهای تولید مواد خوراکی را رفع کنند. علتش این بود که حالا دیگر مالکیت دستجمعی بر زمینها برقرار شده بود. صنایع کوچک نیز در مناطق روستایی به راه افتاد. این شامل کارخانههای تولید کود و سیمان میشد و نیز مجتمع های کوچک هیدروالکتریک. دهقانان به فراگیری فناوری پرداختند. شناخت علمی اشاعه پیدا کرد و این امکان به وجود آمد که ابداعات به شیوه ای کاملا نوین سامان یابد و مشکلات در سطوح محلی حل شود.
از این راه، و البته راه های دیگر، به شکاف های موجود میان شهر و روستا، میان دهقانان و کارگران، پرداخته شد و اینها را دستخوش تغییر و تحول کرد. این بسیار اهمیت داشت چرا که توسعۀ نابرابر میان مناطق شهری و روستایی یکی از سرچشمه های امتیاز و سلطۀ اجتماعی و طبقاتی است. به لحاظ تاریخی توسعۀ سرمایهداری و صنعتی شدن، شهرها را به خشکاندن ذخائر روستاها سوق داده است. کشاورزان در نواحی روستایی باید کالاهای کشاورزی را به قیمتهای پائین بفروشند و کالاهای صنعتی را به قیمت هایی بسیار بالاتر بخرند. این نوع از روابط نابرابر میان شهر و روستا در فقر زدگی مناطق روستایی نقش دارد و بسیاری از کشاورزان ـ دهقانان جهان سوم را به ترک روستاها و سرازیر شدن به زاغهها و آلونکهای شهری وا می دارد.
یک جنبۀ مهم «جهش بزرگ به پیش» نحوۀ مقابلۀ آن با ستم بر زنان بود. زنان، دیگر محدود و محصور در تنگنای خفقان آور تولید متکی به خانوار نبودند. مردم از چارچوب خانه خارج شدند. «جهش بزرگ به پیش» آشپزخانهها و نهارخوری های عمومی، شیرخوارگاههای عمومی و تعمیرگاههایی را که به شکل تعاونی اداره می شد به وجود آورد. زنان به تندباد نبرد برای ایجاد جامعۀ نوین پیوستند. رسم و رسوم و ارزش های کهن زیر سوال رفت. مردم علیه خرافه، قضا و قَدَر گرایی و سنت های فئودالی که هنوز جان سختی می کرد (برای نمونه علیه ازدواج های از پیش ترتیب داده شده) مبارزه کردند.  به علاوه کمون ها، شبکه های مدارس ابتدائی و متوسطه و نیز درمانگاه ها را بر پا کردند. این شیوه ای بود برای ارتقاء تکیه به نیروی خود و راه انداختن یک توسعۀ متعادل با استفاده از ظرفیت های فنی و صنعتی. این شیوه همه جا اشاعه یافت تا چین بتواند هم در برابر حملات امپریالیستی ایستادگی کند و هم پشتیبان انقلاب جهانی باشد.کمون ها جهشی را در زمینۀ مشارکت مستقیم توده ها در همۀ عرصه های جامعه رقم زدند. این حتی در مقایسه با آن چه تا آن زمان انقلاب بدان دست یافته بود چیزی نو محسوب می شد.
ولی وقتی که ما هر کدام از این کتاب ها یا مقالات ضدکمونیستی در مورد «جهش بزرگ به پیش» را به دست می گیریم می بینیم که همه شان این فرایند را «جنون آسا و غیرمنطقی» معرفی می کنند.
جواب: بگذار بگویم که چه چیز جنونآسا و غیرمنطقی است. بنگاه های بزرگ کشاورزی تجاری که بر پایۀ کشت تخصصی تک محصولی به قصد صادرات فعالیت میکنند و استفادۀ بی حساب از کود شیمیایی که به اکو سیستمهای محلی لطمه میزند و دهقانان را از روستاها به شهرها و به درون آلونکها و زاغهها هل می دهد، فرایندی جنونآسا است. تبدیل زمین هایی که سابقا برای کشت مواد خوراکی دایر بود به زمین هایی که در آن ها محصولات سوختی نظیر اتانول بار می آید و توسعۀ نوعی از کشاورزی با جهت گیری صادراتی که برای مثال در مناطق حاره گُل تولید می کند حال آن که مردم تهیدست این کشورها گرفتار گرسنگی اند، فرایندی جنون آسا است. این که کشورها برای تامین مواد خوراکی خود بیش از پیش به بازار جهانی وابسته می شوند و تابع بالا و پائین رفتن قیمت های جهانی می شوند، نقطۀ اوج بی منطقی و جنون است.
میخواهی بدانی که نتیجۀ تراژیک یک شیوۀ سازماندهی اقتصادی جنونآسا و غیرمنطقی که مبنایش را سود و سلطۀ امپریالیستی بر کشاورزی و شناخت علمی تشکیل می دهد، چیست؟ در فاصلۀ سال 1995 تا 2011، 250 هزار کشاورز فقیر هندی خودکشی کردند. علتش این بود که آنان به دام شبکههای کشاورزی تجاری جهانی نظیر شرکت «مونسانتو» افتاده بودند و برای پرداخت هزینۀ بذر و کود که در انحصار این شرکتهاست گرفتار قرض شده بودند. من در سال 1996 در مانیل بودم. و مردم مرا به دیدن کوه دودآلود (smoking mountain) بردند. اینجا محل تلنبار شدن زباله هاست. جایی که مردم هرچه را که بتواند به بقای شان کمک کند، هرچه را که بتوان مورد استفاده قرار داد یا فروخت را از میان آن آشغال ها بیرون می کشند. آنجا، دود ناشی از آتش است و سمومی که فضا را پر کرده. اسم این محل را به همین خاطر کوه دودآلود گذاشته اند. خیلی از این مردم دهقانان آواره شده هستند. و زمانی که من از آنجا بازدید می کردم همان وقتی بود که فیلیپین تحت فشار قرار داشت تا به اصطلاح «صادرات غیرسنتی کشاورزی» را گسترش دهد. منظورم چیزهایی مثل مارچوبه است که در آنجا شنیدم هیچ جای مهمی در سبد مصرفی مردم ندارد. بعضی از زنان که سابقا برنج می کاشتند اما صاحب زمین نبودند تحت فشار قرار گرفتند که نوع محصول شان را تغییر دهند. آنان دیگر قادر به ادامۀ زراعت نشدند و به مانیل مهاجرت کردند. یعنی به جایی که تنها کار در دسترس برای بسیاری شان تجارت سکس بود. جنون آسا یعنی این.
ما در دنیایی زندگی می کنیم که هر روز 18 هزار کودک بر اثر گرسنگی و یا بیماری های قابل پیشگیری می میرند. جنون آسا یعنی این.
از نقطه نظر رفع نیازهای اساسی مردم و توسعۀ یک کشاورزی پایدار، از نقطه نظر فرو ریختن تمام این تمایزات اسارتبار، از نقطه نظر آنچه به نفع نوع بشر است، «جهش بزرگ به پیش» کاملا منطقی بود. نمونه ای بود از آن چه مائو نامش را «قرار دادن سیاست در فرماندهی» توسعۀ اقتصادی گذاشت. نمونه ای بود از ایجاد اقتصادی که به نیازهای مردم خدمت می کند و در تحول انقلابی جامعه نقش می گیرد. طی «جهش بزرگ به پیش» و بعدها در جریان انقلاب فرهنگی، چین انقلابی به کاری دست زد که در تاریخ بشر سابقه نداشت. این برای نخستین بار بود که فرایند توسعۀ اقتصادی و صنعتی کردن پیش رفت اما هم زمان به فرایند پُر هرج و مرج گسترش شهرها تبدیل نشد.
اما قحطی وجود داشت. ادعا می کنند که علتش سبُک سَری مائو بود که می کوشید در مناطق روستایی دست به اقدامات متعصبانه بزند. می گویند او به رفاه مردم اعتنایی نداشت و می کوشید به حداکثر از کار دهقانان بهره گیرد.
جواب: در موردش صحبت می کنم. باید این فضای پر از تحریف را عوض کرد. همان طور که توضیح دادم «جهش بزرگ به پیش» یک اقدام سبک سرانه نبود بلکه در راستای اهداف منسجم سیاسی صورت می گرفت. این فرایند بر انرژی و شور و هیجــان تودههای دهقان استوار بود.
اواخر سال 1959 بود که یک بحران عظیم خوراک آغاز شد که در سال 1960 بدتر هم شد. اما علت این مساله نه سیاست های مائو بود و نه بی اعتنایی او. بحران خوراک به هیچ وجه نتیجۀ نظام کمونی، راه اقتصادی متنوعی که در پیش گرفته شده بود و یا پروژههای شگفتانگیز نبود. مشکلات در فاصلۀ 1960 تا 1961 که ابعاد قحطی را گسترش داد نتیجۀ عوامل پیچیده ای بود.
اول اینکه، در سال 1959 تولید مواد خوراکی دچار یک کاهش شدید شد. چین بدترین بلایای آب و هوایی یک قرن گذشته اش را از سر می گذراند. بیش از نیمی از اراضی کشاورزی کشور گرفتار سیل و یا خشکسالی شده بود.
دوم، اوضاع بین المللی دچار چرخشی شد که بر تحولات چین تاثیر گذاشت. مبارزۀ ایدئولوژیک حادی بین چین انقلابی و اتحاد شوروی جریان داشت. هملن طور که قبلا گفتم شوروی دیگر کشوری سوسیالیستی نبود. نیروهای سرمایه داری نوخاسته در اواسط دهۀ 1950 به قدرت رسیده بودند. حالا رهبری شوروی تلاش می کرد جنبش بین المللی کمونیستی را حول یک خط رویزیونیستی محکم کند. منظور من از رویزیونیسم دیدگاهی ضدانقلابی است که خود را در رخت ترمینولوژی مارکسیستی عرضه می کند تا سیاستهای اصلاح طلبانه ای که مناسبات اساسی سرمایهداری را دست نخورده باقی میگذارد توجیه کند و مشروعیت بخشد. مائو چنین تحلیل کرد که اتحاد شوروی از جادۀ سوسیالیسم خارج شده و منافع انقلاب جهانی را به امپریالیسم آمریکا فروخته است. مائو این کار را تقبیح کرد. شورویها با بیرون کشیدن مشاوران و متخصصان، قطع کمکها، و خارج کردن طرح ها و نقشههای مجتمعهای تکمیل نشدۀ صنعتی از چین، دست به انتقام جویی زدند. این کار باعث نابسامانی هایی در اقتصاد چین شد. بخشی از تجهیزاتی که انتظار تامین شان از طرف شوروی می رفت دیگر در دسترس نبود و نقشۀ اقتصادی اولیه مختل شد. به علاوه شوروی ها چین را با قرض هایی که طی جنگ کره به خاطر تامین تجهیزات نظامی به بار آمده بود، تنها گذاشتند.
سوم، برخی اشتباهات سیاسی هم از جانب مائوئیست ها بروز کرد. یک مشکل این بود که در بسیاری از نواحی روستایی میزان زیادی از زمان کار دهقانان صرف پروژه های غیرکشاورزی شد. این امر به تولید مواد خوراکی لطمه زد. مشکل دیگر این بود که کمون ها در ابتدا نسبتا گسترده بودند و از تولید زراعی گرفته تا توزیع درآمدها و سایر فعالیت ها همگی در ساختار کمون که بیش از حد عظیم و متمرکز شده بود سازمان مییافت و مدیریت میشد. در حالی که بیش از اینها به انعطاف نیاز بود.
چهارم، رهبری بالای حزب در مورد این که واقعا در مناطق چه اتفاقی می افتاد به اطلاعات قابل اتکاء دسترسی نداشت. یعنی به ویژه در شرایطی که وضعیت قحطی به سرعت رو به وخامت بود گزارش ها خبر از اوضاع مطلوب می دادند. از یکسو تغییرات و تجربهگرایی  گسترده در جریان «جهش بزرگ به پیش» باعث شده بوده که بعضی از آئیننامه ها و برنامهریزیها و سیستمهای جا افتادۀ آمارگیری به هم بخورد. از سوی دیگر فشارهایی که از طرف رهبری مرکزی برای رسیدن به اهداف وجود داشت در آمیزش با روحیۀ پر هیجان آن دوران باعث می شد که رهبران محلی اغلب در مورد نتایج و آمار و ارقام مربوط به تولید غله غلو کنند. کل این مساله دستیابی رهبری به تصویری دقیق از نیازها را مشکلتر میکرد و به توانائی آنان در پاسخگویی سریع ضربه میزد.
یک بحران واقعی موجود بود. اما رهبری به واقع به این بحران پاسخ داد. تحقیقات و تغییرات صورت گرفت. میزان غلهای که میبایست به دست دولت برسد پائین تر در نظر گرفته شد. بعضی از طرح های غیرکشاورزی مهار زده شد تا مردم بتوانند برای تولید مواد خوراکی وقت بیشتری بگذارند. برای دستیابی به انعطاف بیشتر، اندازۀ کمونها کوچکتر شد. غله در سطح کشور جیرهبندی شد و محمولههای اضطراری غله به مناطقی که تحت فشار بیشتری قرار داشتند، فرستاده شد. چین شروع به واردات غله کرد تا بتوانند به شهرها کمک کند و به کمونها این امکان را بدهند که غلۀ بیشتری نزد خود نگه دارند. با وجود این به علت تحریم اقتصادی که از سوی برخی از امپریالیست های غربی بر چین انقلابی اعمال می شد، موانع مضاعفی در برابر این سیاست قرار داشت.
اما این که ساختار کمون وجود داشت و این که نهادها و ارزش های تعاونی برقرار بود باعث شد که مردم امکان متحد شدن برای حل مشکلات را بیابند. علل قحطی، همین هایی بود که توضیح دادم. پاسخی که به مساله داده شد نیز بر اساس نیازهای مردم و پیشرفت انقلاب بود. اگر بخواهیم مقایسه ای انجام دهیم باید بگویم که طی جنگ جهانی دوم وقوع قحطی در هند بین یک و نیم تا سه میلیون نفر را کشت. علت این امر سیاست های اجرایی و قیمت گذاری حکومت بریتانیا طی جنگ بود. این نتیجۀ کار چرچیل بود که تا مدت ها بعد از مطلع شدنش از لطماتی که بر مردم وارد آمده بود باز هم بر این سیاست پافشاری می کرد.
و ما هم چنان می بینیم که در آفریقا قحطی های وحشتناک که میراث سلطه و از شکل انداختن اقتصاد این کشورها توسط امپریالیسم است، اتفاق افتاده و می افتد. قحطی هایی که بر اثر جنگ های داخلی شدت می گیرد. قحطی هایی که به ابزار امتیاز گیری امپریالیسم تبدیل می شود. در این موارد، «کمک ها» هم اغلب به مختل شدن کشاورزی پایدار و معیشتی دهقانان می انجامد.
روابط سرمایه داری ـ امپریالیسم مجموعه عواملی را به وجود می آورد که باعث قحطی و تشدید آن می شود. در مورد انقلاب چین همۀ مسائلی که بر شمردیم در چارچوب تلاش برای حل مشکل خوراک در کشوری انجام می گرفت که از دیرباز گرفتار بلایای گوناگون بود.
اما در مورد میزان تکان دهندۀ مرگ و میر چه می گوئید؟ بر اساس برخی تحقیقات 30 ، 40 تا 50 میلیون نفر جان داده اند.
جواب: ببینید. در مورد مرگ و میر دوران «جهش بزرگ به پیش» یک ماشین آمار سازی راه افتاده است. همۀ این ها متکی بر داده های غیرقابل اتکاء و انواع دستکاری های آماری است. اساس بخش بزرگی از تخمین ها در مورد مرگ و میر، رجوع به تفاوت میان آن چه که از رشد عادی جمعیتی انتظار میرود با میزان واقعی جمعیت است. شیوه های رسیدن به این آمارها بسیار تردید آمیز است. برای مثال به خاطر دشواری هایی که طی بحران خوراک وجود داشت نرخ زاد و ولد افت کرد. حالا بخشا آمارِ کسانی که متولد نشده اند را به جای «مازاد مرگ و میر» گذاشته اند. مهم است این را هم بدانیم آمارهایی که توسط آکادمیسین های غربی مورد استفاده قرار می گیرد، اول توسط «دن سیائو پین» انتشار یافت. او علیه مائو بود و کودتای ضدانقلابی 1976 را رهبری کرد. اوایل دهۀ 1980 «دن سیائو پین» به شدت برای از بین بردن زراعت کلکتیو تلاش کرد. این آمار سازی ها و افزودن بر آمار مرگ و میر بخشی از سیاست رسمی بی اعتبار کردن کشاورزی کلکتیو بود.
آکادمیسینهای ضدکمونیست غربی اغلب از این متدولوژی استفاده میکنند که هر کس مُرده کار مائو بوده! میگویند نمی شود آن ها صرفا مُرده باشند، آن ها را مائو «کشته». و مائو مردم را کشت چرا که یک مستبد ملعون بود. اگر می خواهید به منابع انتقادی در مورد این متدولوژی دسترسی داشته باشید می تواند به سایت زیر رجوع کنید: thisiscommunism.org
نکتۀ اصلی اینست که چین برای نخستین بار از سال 1970 قادر به حل مشکل تاریخی خوراک خود شد. معنایش اینست که برای قرن ها چین از سیکل های نابودکنندۀ قحطی و فقر رنج می برد. اما از 1970 آنها توانستند نیازهای اساسی خوراک و امنیت غذایی را تامین کنند. توانستند واقعا یک کشاورزی پایدار و مبتنی بر رفع نیازها داشته باشند. توانستند به یک کشاورزی دست یابند که در خدمت سرمایه داری جهانی نباشد.
این کاملا به «جهش بزرگ به پیش» و شکلگیری کمون ها ربط داشت. این کاملا به بسیج کلکتیو مردم برای ساختن شبکه های آبیاری و امور مربوط به مهار سیل، کِشت و بهبود شرایط زمین، احاطه بر فنون نوین کشاورزی و ایجاد صنایع کوچک در مناطق روستایی ربط داشت. این کاملا به روحیۀ کار بر اساس سعادت عمومی که توسط انقلاب سوسیالیستی تشویق می شد ربط داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر