۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

درد معیشت و انتظار کار در استان های غربی



 



کاوه اردلان


برخی حوادث چهره نمای مصائب و مشكلات جامعه هستند. داستان توزیع سبد كالا میان فقیران و تهیدستان بار دیگر چهره زشت وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران را نشان داد. تشکیل صفهای طولانی، سر و دست شكستن برای كالاهای ضروری همچون برنج و روغن و مرغ و تخم مرغ كه ارزشش شاید حدود دویست هزار تومان باشد تصویر روشن فقر و فلاكتی است که گریبان بخش بزرگی از جامعه را گرفته است.
در مناطق جنوبی شهر تهران و بسیاری از شهرستانها، صفها پر تنش بود و مردم منتظر و مستاصل. بسیاری کارت ملی به دست، مضطرب در اطراف صف میچرخیدند و ملتمسانه میخواستند راهی برای ثبت نام خود در سامانۀ تخصیص سبد کالا پیدا کنند. ازدحام متقاضیان سبد کالا در مناطق محروم کشور از همه جا چشمگیرتر بود. پرتاب كیسههای كالا از روی سكوهای بزرگ به سمت جمعیت فشرده، صحنههای پخش نان در كشورهای جنگ زده توسط نظامیان اشغالگر آمریکایی و کارکنان سازمان ملل را در یادها زنده میکرد. در عکس العمل به این صحنهها رسانههای حکومتی هم زبان به اعتراض گشودند. البته مضمون اعتراضشان این بود كه چرا طوری این كار را كردید كه آبروی نداشتۀ جمهوری اسلامی برود. برخی از روزنامههای طرفدار دولت روحانی تلاش کردند باعث و بانی این وضعیت بد اقتصادی را کابینۀ قبلی معرفی کنند. البته بودند افرادی هم که تشکیل صفها و تنشها را نشانۀ عقبماندگی فرهنگی مردم دانستند و گفتند اگر طناب مفت باشد این مردم حاضرند خود را دار بزنند. این قبیل افراد چشم خود را بر ازدحام و استیصالی که در محلات و مناطق محروم فشرده شده و بر آرامش نسبی که بر محلههای پولداری پایتخت و شهرهای بزرگ حاکم است، بستهاند . اگر فقر و فلاکت و بیکاری در جامعۀ ما چنین گسترده نبود آیا اصلا چیزی به نام «سبد کالا» موضوعیت پیدا میکرد؟
به آمار مناطق مختلف رجوع کنیم تا ربط مستقیم بیکاری، فقر، فلاکت و آسیبهای اجتماعی را با نیاز عاجل و حاد مردم حتی به این خردهریزها و «صدقهها»ی تحقیرآمیز بفهمیم. برای نمونه به آمار مربوط به استانهایی مثل لرستان، ایلام، كرمانشاه و كردستان نگاه کنید. درصد بیکاری به ویژه در میان نسل جوان بیداد میکند. سطح درآمد متوسط اهالی در این استانها نیز بسیار پایین است. آمار رسمی جمهوری اسلامی ادعا میکند که حدود 28 درصد مردم در منطقۀ غرب بیکارند. ولی آمار واقعی رقم تکان دهندۀ 50 درصد است. این را در نظر داشته باشید که اگر شخصی در هفته فقط یک ساعت هم کار کند در آمار رسمی او را شاغل به حساب میآورند! به علاوه، میلیونها زن خانه دار در محاسبات آماری جایی ندارند و بیکار محسوب نمیشوند. به اینها باید افراد درگیر در مشاغل موقتی یا به اصطلاح «کاذب» را هم اضافه کرد. منظور دستفروشان و دوره گردان و یا افراد کثیری است که ساعات طولانی را در صف مسافر کشی شهری یا بین شهری میگذرانند. بخشی از این ساعات را بیکارند و درآمدشان از این راه بیشتر نقش تکمیلی (و ضروری) را برای درآمد بقیۀ اعضای خانوار بازی میکند. این در حالی است که در برخی شهرستانها مانند سنندج حتی تعداد تاکسیهای رسمی هم مازاد بر نیاز است چه رسد به مسافر کشهای شخصی.
واقعیت اینست که بیکاری و فقر گسترده در کردستان، کرمانشاه، لرستان و ایلام یک پدیدۀ مجزا و در خود (نسبت به کارکرد کلی نظام سرمایهداری حاکم بر کل جامعه) نیست. بیکاری و فقر در این استانها نقش مهم و معینی در کارکرد نظام بازی میکند. به نیروی کار جوانی که از این مناطق به شهرهای بزرگ و مناطق مرکزی ایران مهاجرت میکند نگاه کنید. تعداد این مهاجران آنقدر زیاد است که نرخ رشد جمعیتی در منطقۀ کردستان معکوس شده است! یعنی با نرخ منفی رشد جمعیت روبرو هستیم. این نیرو از بیکاری و فقر (و شرایط رکود و بی رونقی اقتصاد کشاورزی در سرزمین خود) میگریزد و جذب مناطقی میشود که به نظر فرصتهای شغلی بیشتری در بر دارند. این نیروی غیر بومی و جویای کار معمولا تن به دستمزدهای پایینتر و ساعات کار بیشتر و امکانات رفاهی و حقوقی کمتر میدهد. رشتۀ سودآور ساخت و ساز و دیگر بخشهای خدماتی در شهرهای بزرگ به میزان زیادی با استفاده از همین نیروی کار میچرخد. نرخ سودهای بالا در این رشتهها کاملا به وضعیت تبعیضآمیز و فلاکتبار اقتصادی و اجتماعی در مناطقی مثل کردستان که از ستم ملی رنج میبرند ربط دارد. باز هم آمار رسمی به ما میگوید که 10 درصد جمعیت استان کردستان جزء قشرهای آسیب پذیر و کاملا تحتانی جامعه محسوب میشوند. شک نکنید که آمار واقعی بیش از اینهاست.
دستمزدهای پایین، مشاغل موقتی، کارهای تکمیلی، «سبد کالا» و.... هیچیک نمیتوانند معضل فقر و فلاکت و بیکاری را برای تودههای تحتانی و محروم حل کنند. قرار هم نیست چنین کاری کنند. مساله بر سر اینست که نظام سرمایهداری به نحوی کار میکند که مرتبا شرایط فلاکت را در سطح گسترده بازتولید میکند. هم زمان، همین شرایط فلاکت امکان و ابزاری را برای پایین نگهداشتن قیمت نیروی کار و بهرهکشی بیشتر و کسب سود سریعتر در اختیار طبقۀ سرمایهدار قرار میدهد. این درست است که در استانهای محروم کشور صنایع محدود و ضعیف است، کشاورزی کماکان عمدتا دیم است و سرمایهگذاری نسبتا اندکی از بیرون در آنجا انجام میشود اما معضلات اساسی موجود را نمیتوان با رویای گسترش کارخانجات و سرمایهگذاری بیشتر در بخش کشاورزی و اجرای پروژههای تولیدی در مناطق محروم حل کرد. برخلاف آرزو و ادعای ناسیونالیستهای تنگنظر، مساله با فشار گذاشتن روی حکومت مرکزی شووینیست فارس/ ایرانی و یا دعوت از دولتها و بنگاههای سرمایهداری امپریالیستی برای سرمایهگذاری بیشتر در مناطق محروم حل نخواهد شد. مساله با زیر پر و بال بورژوازی نوخاستۀ محلی را گرفتن و تشویق آن برای ایفای نقش شریک حکومت مرکزی و شرکت موثرتر اقتصادی و سیاسی در امور منطقه هم جواب نخواهد گرفت. برخلاف برخی تئوریبافیها، مشکل این نیست که این مناطق محروم «هنوز سرمایهداری نشدهاند » پس باید یک دوران تکامل سرمایهداری را از سر بگذرانند و نهادها و ارزشهای بورژوایی در آنجا جا بیفتد.
کلید حل معضلات، خلاص شدن از شر مناسبات زیربنایی و روبنایی حاکم است که استثمار و ستم (و نتیجتا فقر و فلاکت و بیکاری و تبعیض) از آن بر میخیزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر