۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟



واقعیت کمونیسم چیست؟
 انقلاب فرهنگی چین و سیاست اعزام روشنفکران به روستاها (بخش اول) ـ «آتش»
 آنچه می خوانید را از متن گفت و گوی اینترنتی اخیر شماری از علاقمندان مسائل انقلاب و تجربۀ انقلابات سوسیالیستی قرن بیستم با ریموند لوتا اقتصاددان کمونیست آمریکایی برگزیدهایم. در این بخش، لوتا از زمینه ها و اهداف سیاست اعزام روشنفکران و جوانان به مناطق روستایی چین در جریان انقلاب فرهنگی ( 1966 تا 1976) می گوید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

لوتا: انقلاب فرهنگی واقعا تاثیر اجتماعی و فرهنگی عظیمی بر مناطق روستائی چین داشت. طی 17 سال قبل از انقلاب فرهنگی تغییرات بزرگی صورت گرفته بود. قبلاً در مورد آنچه در «جهش بزرگ به پیش» اتفاق افتاد و اینکه زندگی مادی مردم را چگونه بهبود بخشید صحبت کردم. اما شیوۀ کهنه ساماندهی زندگی روستایی، نقش خانواده و خانوارهای پر جمعیت هم چنان باقی بود. یعنی زندگی روستایی یک زندگی نسبتا بسته بود و آن تحرک و تنش و تنوع شهرها را نداشت. این مساله تاثیری محافظهکارانه بر جای میگذاشت. انقلاب فرهنگی این وضعیت را تکان داد. یادم میآید یک بار خاطرات فردی را که طی انقلاب فرهنگی در یکی از روستاهای چین بزرگ شده بود میخواندم. او از این صحبت میکرد که چگونه روستائیان خواندن و نوشتن را با آموزش نمایشنامهها و اپراها شروع کردند و در جریان این کار زبان و موسیقی محلی خود را هم در آن متون ادغام کردند. او در مورد چگونگی تغییر زندگی فرهنگی در روستاها منجمله در عرصۀ ورزش و آموزش صحبت میکرد و این که چگونه مردم از این راه شانس برقراری رابطه و تماس با یکدیگر و عاشق شدن را پیدا کردند. یک عرصه عمومی نوین جایگزین حصار تنگ خانوار و طایفههای روستایی شد.
سئوال: تو مرتباً به مساله روستا و شهر میپردازی. حالا در مورد سیاست اعزام روشنفکران و متخصصان به روستا هم بگو که مساله مورد مشاجرهای است.
لوتا: سیاست اعزام روشنفکران و هنرمندان به روستاها جنبه تنبیهی نداشت. طی انقلاب فرهنگی، هنرمندان، پزشکان، کارکنان فنی و علمی و انواع و اقسام مردم فرا خوانده شدند که به میان کارگران و دهقانان بروند؛ تا مهارتهایشان را در زمینه تامین نیازهای جامعه به کار بندند؛ تا در زندگی زحمتکشان شریک شوند؛ شناختشان را به شراکت گذارند و از تودههای تحتانی بیاموزند. حالا میگویند که فرستادنشان به روستا نوعی مجازات بوده. اما اینکه کارگران و دهقانان وارد دانشگاه شوند و متخصصان به روستا بروند ربطی به پاداش و مجازات نداشت. یکی از اهداف انقلاب فرهنگی در هم شکستن اعوجاج فرهنگی موجود در کشور بود. اوضاع اجتماعی طوری بود که هنرمندان، روشنفکران و متخصصان در شهرها جمع بودند و کارهایشان غالبا از بقیه جامعه به ویژه از آن 80 درصدی که در روستاها زندگی میکردند جدا بود و انگار در برج عاج نشسته بودند.
سیاست اعزام متخصصان به روستا را باید در یک چارچوب اجتماعی ـ اقتصادی گستردهتر قرار داد. یعنی به آن از زاویه هدف چین مائوئیستی که رسیدن به یک توسعه متعادل و برابری طلبانه بود نگاه کرد.
در جهان سوم ما شاهد یک بحران هستیم. این بحرانِ شهرگستریِ پُر هرج و مرج و توسعۀ معوج است. ما شاهد شهرهای زیاده از حد شلوغ و از نظر زیست محیطی ناپایدار هستیم که گرداگردشان را زاغههای درب و داغان گرفتهاند. ما شاهد موجهای عظیم مهاجران روستایی هستیم که کاری پیدا نمیکنند. ما شاهد این هستیم که سمت و سوی سیاستهای اقتصادی، نظامهای آموزشی و زیر ساخت خدمات درمانی، تامین رفاه شهری به قیمت فقر بخشی از شهرنشینان و تودههای روستایی است.
انقلاب فرهنگی در سراسر کشور در مورد نیاز به کاستن از نابرابری میان کار فکری و یدی ، شهر و روستا، صنعت و کشاورزی، و مرد و زن بحث راه انداخت. رفع این نابرابریها و شکافها بخشی از فرایند رفع تقسیمات اجتماعی و پیشرفت دانش و فهم قابلیتهای جامعه با هدف بهرهمندی کل جامعه بود.
سئوال: متوجه نکتهای که در مورد نابرابری بین شهر و روستا میگویی هستم. اما چرا تا این حد روی اعزام روشنفکران به روستا تاکید میگذاشتند؟ بعضیها میگویند که روشنفکران را صرفاً با دستور به کار فیزیکی در مزرعه و کارخانه وا میداشتند. و ماجرا فقط همین بوده است. برای این ادعا چه جوابی داری؟
لوتا: اینجا واقعاً مهم است بفهمیم که انقلاب فرهنگی به یک مسالۀ جهانی ـ تاریخی میپرداخت. یعنی به شکاف عظیم بین کار فکری و کار یدی. قبلاً هم در موردش صحبت کرده ام اما حالا میخواهم عمیقتر به آن بپردازم.
در حال حاضر بیشتر مردم این را یک شکاف ابدی و ازلی میپندارند. به این معنی که همیشه یک عده باید عمدتاً با دستها و شانههایشان کار کنند و یک عده با ذهنشان. بدون شک این یک تقسیم کار خیلی خیلی قدیمی است. یعنی بر میگردد به هزاران هزار سال پیش و تقسیم جامعه بشری اولیه به طبقات. بنابراین شرایط جامعه بشری اینگونه بوده که حیات و فعالیت روشنفکری، مسئولیتهای مدیریتی و چرخاندن امور جامعه، قلمرو هنری و فرهنگی... همگی در دست یک قشر بسیار نازک قرار داشته است. اما چنین شرایطی محصول چگونگی شکلگیری و تکامل جامعه بشری خاصه از زمان ظهور طبقات و نظامهای اقتصادی استثمارگرانه است. یعنی نظامهایی که در آن بخش کوچکی از جامعه، کار و محصول کار بقیه را کنترل میکند. منظورم اینست که چنین چیزی یک جزء «ذاتی» و «بافته شده در سرشت» موجودات بشری نیست.
تقسیم کار فکری و یدی دو تاثیر بزرگ دارد. یکم اینکه افرادی که درگیر شکلهای مختلف «کار فکری» هستند از برخی امتیازات و برتریها بهره مندند.... این حتی میتواند صرفاً به صورت امکان پرداختن به این نوع فعالیتها باشد... که خود یک جایگاه اجتماعی بالاتر را نصیبشان میکند. واضح است که حاکمان جامعه کسانی هستند که ابزار اعمالِ حاکمیت ستمگرانه را به دست دارند..... نظامهای استثماری را حفظ میکنند و ثمره کار دیگران را میچینند. انحصارِ تصمیم گیریهای اصلی جامعه در اختیار کسانی است که در جایگاه حاکم نشستهاند. تضاد بین کار فکری و یدی یک تضاد آنتاگونیستی است. در اینجا حتی کسانی که حکومت نمیکنند ولی عمدتا درگیر کار فکری هستند نیز از امتیازات و اعتبار اجتماعی برخوردارند.
کسانی که درگیر کار یدی هستند در جایگاه تبعی نگه داشته میشوند. چنین موقعیتی «همخوان با کار سخت» قلمداد میشود. دست آخر هم کارگران یدی از رمق افتاده را دور میاندازند. از نظر تاریخی، کار یدی بی ارزش محسوب شده و تحقیر میشود.
اما این تقسیم کار یک تاثیر منفی دیگر بر جای میگذارد. این تقسیم کار تاثیری عمیق بر نحوه تکامل روشنفکران دارد. تودههای زحمتکش ساعات زیادی از زندگی خود را صرفاً به کار در شرایط کسالت بار، تکراری و اکثرا تحت فشار یا سلطۀ دیگران میگذرانند. آنان شانس پرداختن به قلمرو کار با ایدهها، کسب شناخت از جامعه و به عهده گرفتن مسئولیت ادارۀ امور جامعه را ندارند. در عین حال کسانی که عمدتاً درگیر کار فکری هستند به طور کلی از فعالیت تولیدی جدا افتادهاند و همین امر کل فرایند تکامل و چگونگی نگاهشان به دنیا را شکل میدهد. ساکنان شهرها از دنیای طبیعی جدا افتادهاند و روستائیان در قیاس با آنان به یک زندگی بسته مشغولند و درگیر مبارزه با طبیعتاند .
بنیانگذاران علم کمونیسم (مارکس به همراه انگلس) این تقسیم کار، خصومتهای طبقاتی که در آن بازتاب مییابد و توسط آن تقویت میشود را یک مساله کلیدی تشخیص دادند که انقلاب کمونیستی باید حلش کند. آنان تصویر جامعه کمونیستی آینده را در ذهن پروراندند. جامعهای که در آن وحدت نوین و عالیتری از کار فکری و یدی برقرار شود. جائی که مردمانش هم مولد باشند و هم خلاق. اما رسیدن به چنین جامعهای یک فرایند پیچیده است و همانند بسیاری از موضوعات دیگر که مورد بحث قرار دادیم با آموختن از پیچ و خمهای مرحله اول انقلاب کمونیستی است که میتوانیم آن را بهتر درک کنیم. اتحاد شوروی به رهبری استالین کوشید با برخی شیوهها تضاد فکری ـ یدی را حل کند. یکی از بزرگترین اقدامات شورویها برکشیدن افرادی با خاستگاه کارگری به سطوح رهبران و مدیران بود. آنها منابعی را به تربیت و آموزش کارگران اختصاص دادند. این پیشرفت عظیمی نسبت به جامعه کهن محسوب میشد. اما همانطور که میدانید قرار دادن کارگران در مقامات مدیریتی به خودی خود مشکل را حل نمیکند... چرا که به قول مائو اگر این کارگران جهانبینی بورژوایی داشته باشند میتوانند از جایگاه جدید خود علیه منافع گستردهتر تودهها عمل کنند و به «گردن کلفتهایی» با «خاستگاه فرودست» تبدیل شوند.
انقلاب فرهنگی اما طور دیگری به تضاد کار فکری و یدی پرداخت. برای مثال همان طور که اشاره کردم کارگران را صرفا در مقامات مدیریتی قرار نداد بلکه کل مفهوم مدیریت را دگرگون کرد. تودهها علاوه بر اینکه وظایف و مسئولیتهای گوناگونی را به عهده گرفتند، در فرایند دست و پنجه نرم کردن با مسائل کلان اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک مربوط به جامعه و جهان نیز رهبری شدند. بنابراین انقلاب فرهنگی به شیوهای کاملتر از اتحاد شوروی به تضاد فکری ـ یدی پرداخت؛ یعنی صرفاً «کارگران را بالا نکشید».
سیاست اعزام جوانان تحصیل کرده و روشنفکران به روستاها بخش مهم دیگری از همین کار بود. این که روشنفکران بتوانند از تجربۀ زندگی مردم زحمتکش بیاموزند، شناختشان را با آنان تقسیم کنند و درک زندهای از فعالیت روشنفکری خود به دست آورند بخشی از پروژۀ بزرگتر تغییر و تحول جامعه بود. چنین کاری باعث شور و شوق و روشن شدن فکر بسیاری از مردم شد. من یک استاد رشتۀ ادبیات را میشناسم که طی انقلاب فرهنگی بزرگ شده است. این زن زمانی که بسیار جوان بود به روستا رفت. حالا خاطراتش از آن دوران را به روی کاغذ آورده است. او که از یک خانواده روشنفکر شهری برخاسته بود دوشادوش دهقانان کار کرد، زبانهای محلی را آموخت و همراه با دهقانان به تئوری پرداخت.... چنین چیزی برای او یک تجربۀ غیر قابل تصور و دگرگون کننده بود..... او درگیر یک زندگی هدفمند شد که جوانان امروز جامعه از آن بی بهرهاند .
  ادامه دارد.....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر