سعید سبکتکین
فیلم «پیشخدمت» ساختۀ لی دانیلز در جشنواره های مختلف نامزد دریافت
جوایز گوناگون شده است. انتظار می رود
که در مراسم اسکار امسال نیز جوایزی به این فیلم تعلق گیرد. «پیشخدمت» ماجرای
زندگی فردی سیاهپوست به نام یوجین الن است که از زمان ریاست جمهوری آیزنهاور
(اواخر دهۀ 1950) تا ریگان (اواخر دهۀ 1980) در کاخ سفید پیشخدمت بوده است. در
فیلم نام او به سسیل گینز تغییر یافته و شخصیت های
داستانی دیگری نیز برای رنگ آمیزی
بیشتر و هدایت جنبۀ دراماتیک قصه به زندگی وی افزوده شده است. کارگردان اثرش را بر
اساس روایت روزنامۀ واشینگتن پست از زندگی یوجین الن ساخته است که در سال 2008 به
مناسبت پیروزی باراک اوباما در دور اول انتخابات ریاست جمهوری آمریکا منتشر شد.
بنابراین پیشاپیش می توان حدس زد
که دیدگاه و سیاست های حزب
دمکرات بر این فیلم سایه افکنده است. سینی «پیشخدمت» پُر است از بازیگران مشهور در
نقش های طولانی یا کوتاه. از فارست وایتکر
که نقش سسیل را بازی می کند تا اوپرا وینفری، جان کوزاک، جین فاندا و دیگرانی که
همگی به حزب دمکرات تعلق خاطر دارند.
آنچه «پیشخدمت» را به ویژه برای مخاطب آمریکایی جذاب می کند،
راه یافتن به پشت درهای کاخ سفید و سر کشیدن به همراه سسیل به اتاق رئیس جمهور و
احیانا با خبر شدن از بحث ها و تصمیمات ناگفته و خبرهای پشت پرده است. «پیشخدمت»
تلاش می کند اعتبار خود را از این که چنین فردی در واقعیت وجود داشته بگیرد و
تفسیر و تصویر بخشی از هیئت حاکمۀ آمریکا از تاریخ معاصر را به عنوان حقیقت مستند
جا بزند. جوانب سیاسی سناریوی «پیشخدمت» بسیار حساب شده نوشته شده و نشان می دهد
که سازندگان فیلم اهداف سیاسی کاملا مشخصی داشته اند.
برای مثال، در سکانس موثر ابتدای فیلم که به دوران نوجوانی سسیل و کار بردگان سیاه
در مزارع پنبۀ جنوب آمریکا مربوط می شود می بینیم که پدر سسیل قصد رویارویی با
ارباب را دارد چرا که به همسرش تجاوز کرده است؛ اما بیرحمانه توسط ارباب به قتل می رسد.
کارکرد این سکانس تثبیت «پدرکشتگی» سسیل با نظام تبعیض نژادی در ذهن تماشاگر است.
یعنی این حس را به وجود می آورد
که تضاد سسیل با نظام حاکم آشتی ناپذیر
است و جای بحث ندارد. عجیب است، اما این شگرد «دنی استرانگ» (نویسندۀ فیلمنامه)
مرا به یاد استدلال بعضی از جوانان به اصطلاح چپ در جریان خیزش 1388 می اندازد که
در توجیه رویکرد سازشکارانه و حمایت شان از اصلاح طلبان
حکومتی می گفتند: «چطور
جرات می کنید ما را
متهم به سازشکاری کنید؟ پدران چند تا از ماها توسط همین رژیم اعدام شده اند!» ولی
آن دیروز خونین فقط می تواند سازش امروز را زشت تر
و عریان تر به نمایش
در آورد. در مورد سسیل نیز جز این نیست.
در فرهنگ سیاهان آمریکا دو اصطلاح وجود دارد که نقطۀّ مقابل هم
هستند: بردۀ مزرعه و بردۀ خانگی. به قول مالکوم ایکس
رهبر جانباختۀ سیاه در دهۀ 1960، بردۀ مزرعه سازش ناپذیر است و مزرعه و خانۀ
اربابی را به آتش می کشد. بردۀ خانگی اما مطیع
و باب میل برده دار است و وقتی که می خواهد از خانۀ اربابی حرف بزند عبارت
«خانۀ ما» را به کار می برد. در جریان جنبش حقوق مدنی (مبارزه ضد
تبعیض نژادی در آمریکا) که در دهۀ 1960 به اوج رسید، از این دو اصطلاح برای مشخص
کردن دو گرایش و رویکرد (یکی انقلابی و دیگری سازشکارانه) در بین سیاهان استفاده
می شد. در «پیشخدمت» می بینیم
که سسیل نوجوان بعد از مرگ پدر از مزرعه به خانۀ اربابی منتقل می شود
و تبدیل به بردۀ خانگی می شود.
اما سرانجام زندگی در جنوب را رها می کند
و به جست و جوی کار و زندگی نو راهی شهر می شود.
در یک سکانس کلیدی، او با مرد سیاه مهربان و خردمندی روبرو می شود
که استخدامش می کند و از نظر
ذهنی نیز هدایتش می کند. سناریست
می کوشد از زبان این شخصیت، اصطلاح
تاریخی «بردۀ خانگی» و در واقع جمعبندی و درس های
انقلابی مالکوم ایکس در این زمینه را دفن کند. «مرد سیاه خردمند» با تحکم به سسیل
می آموزد که نباید از عبارت «بردۀ خانگی»
استفاده کند چون این عبارت ساخته و پرداختۀ خود ارباب هاست
و واقعیت ندارد. یعنی برده، برده است و خانگی و غیرخانگی ندارد. پند دیگری که او
به گوش سسیل می خواند اینست
که سیاهان باید در برابر سفیدها تقیه کنند. یعنی یک چهرۀ بیرونی که مطابق میل
سفیدپوستان باشد از خود ارائه دهند ولی در درون شان
چیز دیگری باشند.
هدف از این سکانس، توجیه سمت گیری
ضدانقلابی و همۀ سازشکاری هایی
است که از اینجا به بعد در شخصیت سسیل می بینیم. نقطۀ اوج همراهی سسیل با نظام حاکم
را در طرد فرزند بزرگترش می بینیم
که به یک فعال جنبش حقوق مدنی تبدیل شده و در جریان درگیری با گروه های
نژادپرست و پلیس مرتبا رادیکال می شود
تا آنجا که با تشکیل حزب پلنگان سیاه به این حزب انقلابی می پیوندد.
تماشاگر چند بار با تنش و مشاجره بین سسیل و پسرش لوئیس روبرو می شود
و حتی این حس در او به وجود می آید
که حق با لوئیس است که در برابر بیعدالتی و سرکوب به پاخاسته است. اما بلافاصله
بعد از صحنه ای که سسیل،
لوئیس و دوستش کارول را از خانه بیرون می کند،
دوربین ما را به یکی از جلسات حزب پلنگان سیاه می برد.
یکی از رهبران حزب دارد در مورد ضرورت مبارزۀ قهرآمیز صحبت می کند.
کارگردان در این صحنه همۀ تلاش خود را به کار برده تا تصویر غیرجذابی از پلنگان
سیاه ارائه کند. در مقابل، با عکس العمل لوئیس به بحث سیاست قهرآمیز روبرو می شویم
و اینکه حاضر نیست هیچ نوع خشونتی را تحمل کند. البته سکانس جدایی لوئیس از پلنگان
سیاه خیلی زودرس و مصنوعی از آب درآمده است؛ انگار نه انگار که سال ها
مبارزۀ پر افت و خیز لوئیس را مرتبا رادیکال کرده و به نقطۀ معینی رسانده بود. این
یک جریان عمومیت یافته در جنبش سیاهان در
دهۀ 1960 بود و نه یک تمایل ساده یا یک حرکت فکر نشدۀ فردی که به راحتی با شنیدن
یک بحث «مجرمانه» از سوی یک رهبر پلنگان سیاه از این رو به آن رو شود.*
«پیشخدمت» به سبک همۀ فیلم های
سیاسی هالیوود که در راستای سیاست های حزب دمکرات ساخته می شود
یک سری اطلاعات آشکار شده در مورد حرف ها
و رفتارهای پشت پردۀ روسای جمهوری پیشین آمریکا را برای صادقانه و مستند جلوه دادن
کل قصۀ فیلم «در اختیار تماشاگر می گذارد.»
و البته در این میان یک کلیشۀ همیشگی وجود دارد و آن سمپاتیک نشان دادن جان اف
کندی و عدم اشاره به اقدامات ضدمردمی و ضدانقلابی اش
در سطح بین المللی است.
«پیشخدمت» حتی در تصویر کردن روسای جمهوری منفوری مثل لیندون جانسون، ریچارد
نیکسون و رونالد ریگان هم شگرد خاص خود را دارد. به این صورت که آنان را بیش از حد
کاریکاتوریزه می کند و با این کار تماشاگر ناخودآگاه احساس می کند
که حرف ها و رفتار
این شخصیت ها در فیلم
چندان هم مستند نیست. اما مهم ترین
شگرد سازندگان «پیشخدمت» آن چیزهایی نیست که نشان مان
می دهند بلکه حقایقی است که پنهان می دارند.
در بخش پایانی فیلم می بینیم
که سسیل با فرزندش لوئیس آشتی می کند.
این پیوند زمانی اتفاق می افتد
که رونالد ریگان تصمیم کنگرۀ آمریکا به تحریم رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی را
وتو می کند. اینجاست
که سسیل کاخ سفید را ترک می گوید. این در حالی است که لوئیس نیز به یکی از رهبران
جریان دفاع از کنگره ملی آفریقا و نلسون ماندلا در آمریکا تبدیل شده است. حالا
دیگر سسیل به زبان می آید و حرف
دلش را می زند: «پسر من
یک قهرمان است.»
پیروزی اوباما در انتخابات 2008 از دیدگاه سسیل پیروزی سیاهان است.
برای او که به «پیشخدمت» طبقۀ حاکمه بودن عادت کرده است باید هم چنین باشد. سسیل
از نظر نگرش طبقاتی ـ و نه الزاما موقعیت اقتصادی اش ـ در مقام بورژوازی سیاهی
قرار دارد که به تدریج اما حقیقتا در امتیازات طبقۀ بورژوازی امپریالیستی آمریکا
شریک می شود و برای
خود جایی دست و پا می کند. پیام
«پیشخدمت» همان پیام ارباب است درست مثل همان بردۀ خانگی که از خانۀ اربابی تحت
عنوان «خانۀ ما» یاد می کرد
ــــــــــــــــــــــــــ
* برای این که درک بهتری از تحریف های
«پیشخدمت» از دهۀ 60 و جنبش ضد نژادپرستی در آمریکا به دست آورید می توانید فیلم
«پلنگ» ساخته ماریو فان پیبلس (1995) را پیدا کنید و نگاه متضاد دو سینماگر به
وقایع یکسان را با هم مقایسه کنید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر