اوکراین به کدام ساز خواهد رقصید؟
تارا رابله
همان
طور که انتظار می رفت همه پرسی روز 16 مارس (25 اسفند) در منطقۀ خودمختار کریمه
برگزار شد و اکثریت بزرگ روس تبار رای به پیوستن به دولت روسیه دادند. این تحول
مهم که با اتکاء به حمایت سیاسی و حضور
نظامی امپریالیسم روسیه انجام شد عکس العملی به قبضۀ قدرت توسط طرفداران غرب در دولت اوکراین
بود. اینک دور جدیدی از کشمکش بین روسیه و رقبای اروپایی و آمریکایی اش با نتایج
غیر قابل پیش بینی آغاز شده است. حاد شدن تضاد قدرت های غربی با دولت روسیه در بحران اوکراین، جمهوری
اسلامی را هم در وضعیت خاصی قرار داده است. حکام ایران از یک طرف با توجه به روابط
نزدیک شان با
روسیه و از طرف دیگر به علت منافع و تعهدات فزایندۀ کنونی شان در مناسبات با آمریکا و اروپا، مجبور شده اند در قبال
تحولات اوکراین ساکت بمانند. البته
باندهای مختلف جمهوری اسلامی به نسبت وابستگی و یا منافع مشترکی که با روسیه یا غرب دارند سمت گیری های متضادی در قبال این وقایع دارند، اما مصالح نظام در
آن است که زبونانه خفقان بگیرند تا باعث رنجش اربابان و شرکای بین المللی شان نشوند. با توجه به عمق و جدیت تضادهای فزاینده بین
روسیه و غرب، جمهوری اسلامی مشکل بتواند از انعکاس این تضادها در صفوف خود جلوگیری
کند.
ـــــــــــــــــــــــ
یک زمینۀ تاریخی
اوکراین کشوری
45 میلیون نفری است که از نظر ژئواستراتژیک در ارتباط با روسیه، اروپا، خاورمیانه
و دریای سیاه قرار دارد. سابقۀ آنچه امروز ملت اوکراین را تشکیل می دهد به ظهور
دولت در قرن هفدهم بر می گردد. در ابتدای قرن هجدهم اوکراین در امپراتوری ارتجاعی
تزاریستی روسیه ادغام شد. سال 1917 امپراتوری تزاری سقوط کرد و پدیده ای نوین و
بیسابقه یعنی انقلاب سوسیالیستی و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی جایش را گرفت. اوکراین
نیز جزئی از این فرایند بود. سوسیالیسم در شوروی نوع کاملا متفاوتی از جامعه را
ارائه داد. اما در سال 1956 عقبگردی تاریخی رخ داد و سرمایه داری مجددا در آن
سرزمین پهناور احیاء شد.
از سال 1956
تا 1991 اتحاد شوروی قدرتی امپریالیستی بود هرچند خود را «کمونیستی» می نامید. این
قدرت رویارویی حادی با امپریالیسم آمریکا داشت که به دوران جنگ سرد مشهور شد.
اوکراین تا زمان فروپاشی شوروی در سال 1991 بخشی از بلوک شوروی محسوب می شد. سپس
به طور رسمی مستقل شد و تحت رهبری طبقۀ حاکمه ای قرار گرفت که سرمایه دار بودنش را پنهان نمی کرد.
اوکراین به
لحاظ کشاورزی کشور غنی و به لحاظ صنعتی توسعه یافته است. خط لولۀ انتقال گاز طبیعی
روسیه از این کشور می گذرد. ناوگان دریایی روسیه در شبه جزیره کریمه پهلو گرفته که
بخشی از اوکراین است. روسیه اوکراین را به لحاظ موقعیت نظامی خود کشوری کلیدی می داند.
بعد از
فروپاشی اتحاد شوروی اوکراین به یکی از نقاط محوری موج نوین رقابت بین آمریکا و
اروپا و روسیه تبدیل شد. در آشوبی که اینک کشور را فرا گرفته این رقابت نیروی
محرکۀ اصلی است. هیئت حاکمۀ آمریکا از سال 1991 به این ارزیابی رسید که عامل اساسی
در حفظ امپراتوری اش قفل کردن وضعیت هژمونی بین المللی از جمله از طریق محدود
نگاه داشتن روسیه و جلوگیری از ظهورش به عنوان یک چالشگر جهانی است. یک عنصر کلیدی
در این استراتژی آن است که در همکاری با امپریالیست های اروپایی کشورهای بلوک
شوروی سابق را در پیمان اقتصادی اروپا و نیز پیمان نظامی ناتو جذب کند. در مقابل،
حکام سرمایه دار روسیه در پی بازسازی قدرت و نفوذ خود هستند. بخشی از این کار تلاش
برای اعمال نفوذ مجدد در کشورهای همسایه از جمله با استفاده از منابع عظیم انرژی
روسیه به عنوان یک اهرم اقتصادی و ژئوپلیتیکی است.
از سال 1991
تا به امروز امپریالیست های جنایتکار (از یک سو آمریکا و اتحادیۀ اروپا با وجود اینکه
هر کدام دستورکار استراتژیک مخصوص به خود را دارند؛ و از سوی دیگر روسیه) در تقابل
مستقیم با یکدیگر قرار گرفته اند. هر چند دوره هایی هم بوده که این قدرت های رقیب
به خاطر منافع مرتجعانه شان با یکدیگر همکاری هم داشته اند.
«انقلاب نارنجی»
رویداد موسوم
به "انقلاب نارنجی" در سال 2005-2004 بحران اقتصادی و سیاسی اوکراین را
تشدید کرد و روند وقایع را به مرحله فعلی کشاند. در سال 2004، غرب تظاهراتهای خیابانی
را سازمان داد و ریاست جمهوری را از یانوکوویچ گرفت و تیموشنکو و ویکتور یوشنکو را
به حکومت رساند. علیرغم حمایت غرب، حرکت سیاسی تیموشنکو معامله با کمپانی انحصاری
گازپرومِ روسیه بود که از نظر سیاسی برای او مفید واقع شد اما آنقدر برای اوکراین
ضررمند بود که در سال 2010 یانوکوویچ به ریاست جمهوری انتخاب و تیموشنکو به دلیل
فساد زندانی شد. اگر چه یانوکوویچ حامی روسیه محسوب می شد اما وارد مذاکره با
اتحادیه اروپا برای عقد قرارداد آزاد تجاری شد. اما در نوامبر سال گذشته با یک
چرخش ناگهانی حاضر به امضای این قرارداد نشد و به جای آن پیشنهاد روسیه راپذیرفت:
15 میلیارد دلار وام و کاهش یک سومیِ قیمت گازی که روسیه به اوکراین صادر می کند.
چرخش یانوکوویچ بی علت نبود؛ ظاهرا صندوق بین المللی پول می خواست شرایطی را به اوکراین دیکته کند که موجب بی ثباتی سیاسی می شد در حالی که حکومت مقروض او برای بقا به چیز دیگری
نیاز داشت. او تلاش کرد میان روسیه و اتحادیه اروپا بندبازی کند اما در نهایت
هیچیک از آن ها نتوانستند
او را نجات دهند.
"انقلاب
نارنجی" از سال 2005 تا 2010 که مورد حمایت
عملی و مالی ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیه اروپا بود نتوانست تغییرات ساختاری
اقتصادی ایجاد کرده و صحنۀ سیاسی اوکراین را تغییر دهد. دست یابی به چنین هدفی نیازمند تعهدات سیاسی استراتژیک و
مالی عظیمی بود که آنان قادر نبودند برآورده کنند زیرا خودشان درگیر جنگ های
اشغالگرانه در عراق و افغانستان بودند و نیز در بحران مالی سقوط کردند.
رقابت های امپریالیستی
ظهور رقابت
های جدید امپریالیستی و عروج چین سرمایه داری و اضافه شدن بحران مالی جهانی به این
وضع، قدرت های بزرگ را
وادار کرده که در زمینه گسترش حوزه های نفوذ خود در ابعاد گوناگون دست به ریسک
زنند: در سطوح مختلف استراتژیک، سیاسی و اقتصادی. اوکراین بزرگترین قطعۀ غیر روسی
از اتحاد شوروی فروپاشیده است که اکنون تبدیل به یکی از نقاط تمرکز تضادهای جهانی
شده است.اوکراین بازاری درجه یک برای صدور سرمایه و کالا بوده و دارای جمعیتی جوان
و نیروی کار ماهر و تحصیل کرده اما با دستمزدهای پایین است. اروپا به ویژه آلمان
خیز برداشته اند که اوکراین را ببلعند. اما آمریکا نیز درگیر این مسابقه است.
آمریکا خود را نگران تظاهر کنندگانی که در میدان اصلی شهر کیف (میدان) زیر حمله
بودند نشان می داد اما این
دلواپسی را هرگز نسبت به جنبش اشغال وال استریت در خود آمریکا، جایی که مردم از
پارک ها وحشیانه بیرون رانده شدند بروز نداد.
برای آمریکا و
روسیه موضوع اصلی عبارت از این است که اوکراین برای ظهور دوباره روسیه به عنوان یک
قدرت بزرگ اهمیتی استراتژیک دارد. اتحاد نزدیک تر میان روسیه و اوکراین می تواند به روسیه کمک کند که
جمهوری های سابق اتحاد شوروی را نیز به خط کند؛
به ویژه آذربایجان و گرجستان که تمایل چندانی به نزدیکی با روسیه ندارند. نقشه
پوتین شکل دادن به یک اتحادیه اقتصادی اورآسیا است که این بدون شرکت اوکراین به
عنوان بزرگترین و ثروتمندترین دولت غیر روس عضو اتحاد شوروی سابق ممکن نیست.
در خیابان چه می گذرد؟
جوانان عصبانی
و دیگر معترضینی که از نوامبر 2013 به خیابان آمده بودند در اوج توهم شعار می
دادند که «ما اتحادیه اروپا را می خواهیم». آیا فکر می کردند اتحادیه اروپا یا
صندوق بین المللی پول با اوکراین رفتاری متفاوت از رفتاری که با یونان کردند،
خواهند داشت؟ آلمان و دیگر قدرت های اروپایی (مشخصا فرانسه) دو بار پوست یونان را
کندند. یک بار با دادن مقدار عظیمی قرض برای "توسعه ای" که به معنای
وارد کردن سرمایه و کالاهای مصرفی با نرخی مطلوب چرخش اقتصاد آلمان بود. و بار دیگر هنگامی که بحران مالی باعث شد یونان نتواند قرض هایش را بپردازد و زیر فشار
اتحادیه اروپا به «تعدیل اقتصادی» تن داد و میلیون ها یونانی را فلاکت زده کرد تا
سرمایه خارجی بتواند اصل و بهره اش را باز یابد.
در خیابان های اوکراین فریادهایی علیه «مافیای یهودی روسی» و
«سلطۀ کمونیست های یهودی»
شنیده می شود. این ها شعارهای ناسیونالیست های اوکراینی است که در دوره
جنگ جهانی دوم به تهاجم آلمان هیتلری به صورت فرصتی برای سرنگونی سوسیالیسم می نگریستند. جالب است بدانید در مقابل، 4 میلیون اوکراینی
هم بودند که جان شان را برای دفاع از سوسیالیسم در جنگ دادند.
در ابتدای
«جنبشِ میدان» دانشجویان نقش مهمی بازی کردند و مردم طیفی از گرایش های سیاسی متفاوت بودند. رفته رفته حزب اِسوبودا که
تاریخا طرفدار فاشیسم هیتلری نفوذ بیشتری پیدا کرد. نقش مرکزی این حزب در سقوط
یانوکوویچ علامت آن است که نیروی محرکۀ سیاسی و ایدئولوژیک شومی در حال شکل گیری است که وقتی راه افتاد به سادگی نمی توان جلودارش شد.
ایدئولوژیِ
ارتجاعیِ افراطی فقط مُهر و نشانِ یکی از طرفین جنگ قدرت نیست. اینکه طرفداران
آمریکا و روسیه هر یک مخالفان خود در اوکراین را فاشیست واقعی معرفی می کنند، روشی ابزارگرایانه است. نژادپرستی عظمت طلبانۀ
اوکراینی از سوی باندهای ضد روسی، یهودیان و روس ها را نشانه رفته است. در
مقابل، تاریک اندیشیِ پدرسالارانۀ نیروهای
طرفدار روسیه (از جمله خود یانوکوویچ) دست
کمی از فاشیسم مخالفانش ندارد. متحدان روسیه در اوکراین اصرار دارند که اوکراین
نباید به اتحادیه اروپا بپیوندد زیرا این امر باعث خواهد شد که ازدواج هم جنس گرایان رونق پیدا کند و "ارزش"های
مسیحی تضعیف شود.
در حالی که
وقایع هم چنان در حال شکل گیری است بحران شدت بیشتری می یابد. اصل دعوا بر سر جایگاه و امتیازات ژئوپلیتیکی
قدرت های امپریالیستی رقیب است. این وضعیت پتانسیل این را دارد که به سطح یک
درگیری مستقیم میان قدرت های بزرگ ارتقا پیدا کند.
منافع مردم در چیست؟
منافع، اهداف
و طرح های بزرگ امپریالیست ها ربطی به منافع مردم ندارد. به طور کلی جنبۀ عمدۀ
تحولات ماه فوریه گذشته یعنی درگیری های خیابانی در اوکراین یک قیام مردمی نبود. آن چه گذشت
نبردی بین صاحب منصبان و دمکرات ها نبود. اصل دعوا بین آمریکا، اروپا و روسیه
است و البته تضادهایی در صفوف طبقۀ حاکمۀ اوکراین. این دعوا بدون شک نه بر سر
دمکراسی بود و نه بر سر منافع واقعی مردم اوکراین یا هر گوشه ی دیگر دنیا. در این
چارچوب بخش های مختلف
مردم اوکراین بازیچه قرار گرفتند و در خدمت به اهداف ارتجاعی و امپریالیستی مورد
استفاده واقع شدند.
درگیری ها و مانورهای قدرت های رقیب در سطح جهانی و سرمایه داران رقیب در اوکراین هیچ چیز مثبتی برای مردم در پی
نخواهد داشت. دستیابی به یک معامله و سازش از سوی طرفین نیز نتیجۀ مثبتی برای مردم
به بار نخواهد آورد. برعکس. چتر خطرات را بر سر آنان باز نگه خواهد داشت. خود
امپریالیست ها پتانسیل تحولات غیرمنتظره از دل این بحران را حس می کنند. این وضعیت در سطح بین المللی و این خطرات و بی ثباتی ها در نقاط مختلف دنیا نظیر اوکراین تاکیدی است
مجدد بر نیاز عاجل به ظهور یک رهبریِ کمونیستیِ انقلابیِ واقعی که راهی دیگر در
برابر نوع بشر قرار دهد. راهی متفاوت از رژیم های ستمگر و جنگ های تلخ. بدون این، نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی هم
چنان دنیا را به کابوس های جدید و بی سابقه دچار خواهند کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر