تهیه و تنظیم رضا
کاکاوند
متن زير بخشي از گفت و گويي است که ميان چند فعال کارگري انجام شده و براي
انتشار خارجي به صورت پرسش و پاسخ درآمده و ويرايش شده است. در صورتي که نيازش را احساس
کنيم آن را به شکل جداگانه منتشر خواهيم کرد.
س: با اشتياق منتظر رسيدن اول ماه مه روز رزم طبقة کارگر جهاني هستيم. سوال
اين است كه كارگران مبارز و آگاه اين روز را چطور بايد برگزار کنند که شايستة اين روز
باشد؟
در درجة اول بايد روشن کنيم که اول ماه مه را بايد با چه سياستي برگزار کرد
که شايستة اول ماه مه باشد. شرايط روي اينکه شکل برگزاري مراسم چه باشد تاثير ميگذارد. بعضي مواقع و بعضي جاها ميشود تظاهرات خياباني ضدرژيمي سازمان داد؛ غيرقانوني و خارج
از چارچوب تشکيلاتهاي حکومتي. يک وقت است که بايد مراسم را به شکل مخفي و پشت
درهاي بسته برگزار کنيم؛ و البته تلاش
کنيم و شيوههاي مناسب را بکار بگيريم که تا حد ممکن گسترده باشد. در هر
صورت، چه اين باشد چه آن، سياست حاکم بر مراسم مهم است. تعيين کننده است.
س: سياست رژيم براي اول ماه مه را چطور ميبينيد؟
: هر سال تشكيلاتهاي «كارگري» وابسته به حكومت تلاش ميكنند شعارهاي مطابق ميل خود را به شعارهاي اول ماه مه تبديل
كنند و از آن يك مراسم بي خطر بسازند. سال هاست ميكوشند محتواي مبارزاتي اين روز را تحريف كنند. امسال هم با توجه
به مذاکرات هستهاي جمهوري اسلامي و کشورهاي 1+5 حتما ضرورت حمايت از ديپلماسي
هستهاي را وسط ميکشند و توهم بهبود وضع معيشت مردم در صورت رفع تحريمها را مطرح ميکنند.
: و حتما وضع درب و داغان کشورهاي همسايه را گوشزد ميکنند و ميگويند که «برويد خدا را شکر کنيد که امنيت داريم! سردار سليماني
داريم! خطر داعش تهديدمان نميکند!» و از اين جور مزخرفات عوامفريبانه.
: اينها هر کاري ميکنند تا استثمارگران و استثمار شدگان، ستمگران و ستمديدگان،
حاکمان و محکومان را البته زير پرچم حفظ نظام سرمايهداري و رژيم اسلامي متحد کنند. اما آنچه در اعماق جامعه ميگذرد درست نقطة مقابل اين است. يک رابطة آشتي ناپذير، يک تضاد
خصمانه آن زير دارد ميجوشد. روابط توليدي استثماري و خصومت طبقاتي نهفته در آن، پايه
و اساس جامعه است. تودههاي مردم، زن و مرد، دارند تحت چنين روابطي زندگي ميکنند. زندگي که چه عرض کنم، بردگي. يک زندگي بخور و نمير که
هر لحظهاش بايد نگران از دست دادن کار باشي يا سرخورده از پيدا نکردن کار. تازه اگر
شاغلي بايد شدت کار بيشتر و شرايط ناعادلانهتر را تحمل کني. بايد شادي و تفريح را کلا فراموش کني. بايد
دائما سگ دو بزني. نتيجهاش فكر و خيال و اضطراب شبانه روزي است. نتيجهاش دور افتادن از انديشه و تلاش و سرزندگي است. نتيجهاش كوتاه شدن عمر متوسط و مرگهاي زودرس و بالا رفتن آمار خودکشي هاست. نتيجهاش سوء تغذيه کودکان و كاهش نيروي جسمي و فكري نسلهاي جديد است.
س: در مقابل، پيام و شعار ما چه بايد باشد؟
: شعارهاي ما بايد با توجه به اوضاع کلان سياسي جامعه و منطقه و دنيا مشخص شود.
يعني شعارهاي مرکزي ما بايد سياسي باشد. طرح خواستههاي اقتصادي و اجتماعي (خواستههايي که هم خصلت درازمدت و فراگير داشته باشند، هم جهت دهنده
و متحد کننده باشند) البته مهم است اما فعاليتي که بخواهد جنبشي با هدف انقلاب را قدم
به قدم بسازد و تقويت کند محورش خواستههاي اقتصادي نيست. شعارهاي مرکزي بايد بتواند نارضايتي و اعتراض
و مقاومت را متحول کند و قدرت سياسي را نشانه بگيرد.
: فکر ميکنم اين حرفت را بايد به دو معني فهميد. هم بايد قدرت سياسي
موجود را نشانه بگيريم يعني هدف سرنگوني را در قالب شعارهاي مشخص ريشهاي جلو بگذاريم و هم مختصات قدرت سياسي آلترناتيوي که بايد نتيجة
انقلاب کمونيستي باشد را مطرح کنيم و دائما اين تصوير را تا حد امکان روشنتر تبليغ و ترويج کنيم.
: اين پايه و اساس انتشار آگاهي کمونيستي در جامعه است. ما بايد دوباره اين
حرف لنين را براي خودمان و کل فعاليني که خود را طرفدار طبقة کارگر ميدانند معني کنيم که چرا کارگران بايد گرايشهاي طبقاتي مختلف را بشناسند و از هم تشخيص دهند و پرچم خود
را انتخاب کنند.
: بايد مسئله را اين طور ديد که نظرها و گرايشها در همة جامعه نفوذ ميكنند و در هم تداخل دارند. يعني در عرصه انديشه و تفكر ايدئولوژيك و سياسي، مرزها و ديوارهاي محكم و
غير قابل نفوذ بين طبقات مختلف اجتماعي كشيده نشده. كارگران هم مثل بقيه در معرض ايدئولوژيها و سياستهايي قرار دارند كه منافع و اهداف طبقاتي مختلف را منعكس ميكنند. چه بسا در مقاطع و مراحلي، بخشهاي بزرگي از كارگران آن ايدئولوژيها و سياستها را متعلق به خود بدانند و از آن پيروي كنند. اين به ويژه
در مورد جهانبيني و سياستهاي طبقات حاكم مطرح است كه براي دورههاي طولاني، ايدههاي مسلط بر جامعهاند . مثلا در جامعهاي نظير ايران، عقايد و باورهاي سنتي و مذهبي طي قرنها توسط نهادهاي مذهبي و حكومتها ترويج شده است. رسانههاي مدرن نيز ابزاري در دست طبقات حاكم براي جا انداختن و طبيعي و عمومي جلوه دادن اين عقايد است. بنابراين
كارگران بايد مرتبا به دنبال اين باشند كه كدام ديدگاه، سياست، شعار بيانگر حقيقت علمي،
و بازتاب منافع انقلابي طبقه کارگر هست و كدام نيست.
:: کساني كه دنبال آگاهي سياسي و راه چاره ميگردند توجه بيشتري به اطلاعيهها، مصاحبهها، سايتها و تلويزيونها دارند. به همين علت مرتبا توسط عقايد سياسي و ايدئولوژيك
مختلف بمباران ميشوند. بخشي از اين عقايد به طبقة حاكمه و امپرياليستها و نمايندگان و مدافعانشان مربوط است. بخشي هم به نمايندگان طبقاتي كه در حاكميت قرار
ندارند و به درجه و شكلي از ستمهاي موجود و سيستم حاكم رنج ميبرند. در مورد اين دوميها، بايد به نكتهاي اشاره کنم و آن اهميت مواجه شدن با اين آراء و عقايد است.
اين مواجهه که هم بايد انتقادي باشد و هم باز و جذب کننده ميتواند نقش مثبتي در افزايش آگاهي طبقاتي بازي کند. افشاگري از
جوانب گوناگون سياسي، ايدئولوژيك، اقتصادي دستگاه حاكم (و دولتهاي رنگارنگي كه نظام جهاني سرمايهداري را تشكيل ميدهند) اهميتي ويژه دارد. اين افشاگري ميتواند از سوي نيروهاي مختلف انجام شود. در شرايط امروز دنيا،
كم نيستند روشنفكراني كه افق ديدشان بورژوايي است؛ به سوسياليسم و كمونيسم اعتقادي
ندارند يا تفسيري كه از آن ارائه ميكنند فرقي با همين جوامع سرمايهداري پيشرفته با كمي حك و اصلاح ندارد. اما گاهي همينها مقالات افشاگرانهاي در مورد سيستم و سياست دولتها مينويسند كه جوانبي از واقعيت را خيلي زنده و موثر در مقابل ما
قرار ميدهد و آگاهي سياسي ما را عميقتر ميكند. بنابراين مهم است كه از دل همة اين ابراز نظرها در جستجوي
حقايق باشيم. حقايقي كه سلاح ما را در تجزيه و تحليل علمي از نظام حاكم و روشن كردن
راه دگرگوني واقعي جامعه تيزتر ميكند.
س: اما بايد چکار کرد که طبقة کارگر ديگر نقش همدست و دنباله رو نيروهاي طبقاتي
ديگر را بازي نکند؟ بايد چکار کرد که واقعا رهبر انقلاب اجتماعي شود؟
: اول از همه بايد گفت که طبقة کارگر، رهبريش را اساسا از طريق حزب پيشاهنگ
انقلابياش يعني حزب کمونيست اعمال ميکند. اما معني رهبري طبقة کارگر چيست. آيا جا به جا شدن افراد
در راس حکومت است؟ آيا تغيير ظاهر و رفتار و لحن مقامات است؟ آيا تغيير وعده ها و ادعاهاست؟
آيا به معني برانگيختن تودههاي محروم به «گرفتن سهم خود» و «پولدار شدن» و يا انتقام شخصي
و گروهي گرفتن از کساني است که مرفه بوده اند و امتيازات اقتصادي و اجتماعي داشته اند؟
نه. رهبري يعني اين که برنامة کمونيستي تغيير سياست و اقتصاد و فرهنگ جامعه با جهت
گيري نابودي همه شکلهاي استثمار و ستم در راس امور قرار گيرد. رهبري يعني به اجراء
درآوردن نقشه و استراتژي عملي براي کسب قدرت سياسي که به ناگزير قهرآميز خواهد بود.
رهبري يعني معرفي ديدگاه ماترياليستي از تاريخ و به کار گرفتن نگرش علمي براي شناخت
و تغيير همه پديدهها. رهبري يعني مقابله با تفکرات و تعصبات خرافي و ضد علمي.
يعني مبارزه با ارزشهاي مردسالارانه/ پدرسالارانه، نژادپرستانه و برتري جويانه ملي.
رهبري يعني به نقد کشيدن اخلاقيات سنتي و عقب گرا.
: نميشود از رهبري انقلاب اجتماعي و حرکت به سمت دنياي بدون ستم و
استثمار صحبت كرد و از مسئلة زنان نگفت. از روابط ستمگرانه جنسيتي و نظامهاي طبقاتي
مردسالار و پدرسالار نگفت. مسئله فقط ايران نيست. مردسالاري و پدرسالاري از ستونهاي نظام جهاني سرمايهداري محسوب ميشوند. تبعيض جنسيتي، فرهنگ مردسالارانه حاكم بر جوامع، و وجود
صف بزرگي از نيروي ذخيره كار زنان به طبقات حاكم در همه كشورها اين فرصت و امكان را
ميدهد كه نيروي كار زنانه را بيشتر استثمار كنند و به طور كلي نيروي كار جامعه را بيشتر
تحت كنترل بگيرند. به اين شرايط بايد خشونت عليه زنان در محل كار، در خيابان و در خانه
را هم اضافه كرد. يك جنبه آشكار از اين خشونت و تحقير، سوء استفاده جنسي از زنان كارگر
است كه به امري رايج در روابط كار و سرمايه تبديل شده است.
: درست است. همانطور كه ماركس
مي گفت، طبقه سرمايه دار با مالكيت بر
ابزار توليد، و همچنين با مسلط كردن ايده ها و ارزش ها و فرهنگ ستمگرانه، روابط بهره كشي انسان از انسان را برقرار و تحكيم مي كند. قوانين سركوبگرانه حاكم كه آگاهي و تشكل انقلابي را آماج قرار مي دهد، مناسبات اجتماعي و روبناي فرهنگي
و ايدئولوژيكي كه ستم بر زنان را تحكيم و توجيه ميكند، در کنار تبليغ فرودستي و نقش
درجه دوم زن توسط دين، سنت و هنر ارتجاعي، مجموعه اي است در خدمت بهره كشي طبقه سرمايه دار. اين مساله در ايران كه تحت يك رژيم استبدادي مذهبي قرار دارد و قانون اساسي اش متكي بر اسلام است، شكل عريان و
زننده تري به خود گرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر