۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

پرسش ها و پاسخ هایی دربارۀ روابط جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی




 
پرسش ها و پاسخ هایی دربارۀ روابط جمهوری اسلامی و قدرت های امپریالیستی

س: سران جمهوري اسلامي ادعا ميکردند که «تحريمها اثري نداشته و نعمت الهي است». بيش از 200 ميليارد دلار از حساب مردم را هزينة تاسيسات هستهاي و گسترش آن کردند. گفتند اگر تهديدهاي آمريکا و اسرائيل نزديک به عمل شود، بمب اتمي هم خواهند ساخت. اما چه اتفاقي افتاده که حاضر به عقبنشيني و محدود کردن تلاشهاي هستهاي شدهاند؟ از سوي ديگر قدرتهاي امپرياليستي در دورههاي مختلف سياست تهديد نظامي ايران را برجسته کرده و گزينة بمباران تاسيسات هستهاي ايران را روي ميز قرار ميدادند. اما چرا اين سياست را تعديل کرده و «ديپلماسي و مذاکره» را جايگزين کردهاند ؟ چرا اوباما اين تفاهم را «تاريخي» مينامد؟ چرا امروز «شياطين کوچک و بزرگ»، دست دوستي به سوي هم دراز ميکنند؟
 ج: واقعيت تاريخي اينست که قدرتهاي بزرگ سرمايهداري و به خصوص آمريکا در اين که خيزش تودههاي مردم عليه نظام سلطنتي در سال 57 چه سمت و سويي پيدا کند، نقشي مهم بازي کردند. اين فقط مشتي مرتجع بنيادگراي ديني به رهبري خميني و در اتحاد با نيروهاي بورژوا مسلک ارتجاعي مانند نهضت آزادي نبودند که قيام مردم را در آن سالها دزديدند. بلکه دولتهاي غربي نقشي بزرگ در اين فرايند داشتند. آنها ميکوشند تا نقش خود را در به ظهور رساندن بختک جمهوري اسلامي پنهان کنند. اما اگر به نيروي اسلامگراي مرتجع تحت رهبري خميني چراغ سبز نشان نميدادند، اگر در کنفرانس معروف گوادالوپ تصميم به رفتن شاه و آمدن خميني نميگرفتند، اگر سياستهاي امپرياليستي برخاسته از سود و رقابت در اين منطقة استراتژيک الزامات ديگري را تحميل ميکرد، اوضاع ميتوانست طور ديگري شکل بگيرد. جمهوري اسلامي، موجوديتش را از همان بدو شکلگيري، مديون دخالتگريهاي امپرياليسم آمريکا، مذاکرات و نشست و برخاستهاي آشکار و نهان با آن است. بحران انقلابي که در آن دوره جامعة ايران را فرا گرفته بود قابليت اين را داشت که عمق پيدا کند. قابليت اين را داشت که کمونيستهاي انقلابي نفوذ پيدا کرده و برنامه زير و رو کردن ساختارهاي ارتجاعي ستم و استثمار را عملي کنند. قابليت اين را داشت که در آن دورة سنگين معروف به جنگ سرد ميان دو بلوک تحت رهبري آمريکا و شوروي، راه را براي قطب رقيب آمريکا يعني سوسيال امپرياليسم شوروي در ايران بگشايد. قابليت اين را داشت که نيروهاي سکولار صحنه گردان شوند و.... همة اينها براي قدرتهاي امپرياليستي غرب در آن دوره يک معنا داشت: نيرويي بايد آلترناتيو نظم از هم پاشيدة سلطنتي شود که هر چند مانند شاه «دوستش نميداريم» اما در کل متحد ماست و جريان انباشت سودآور سرمايه را در اين کشور تضمين خواهد کرد. حافظ منافع استراتژيک ما در منطقه خواهد بود. اين نيرو، اسلامگرايان مرتجع تحت رهبري خميني بودند. ضدانقلاب اسلامي سال 57، نتيجة مماشات و همراهي اين نيرو با امپرياليستهاي آمريکايي بود. اين مهم ترين واقعيت تاريخي در مورد رابطة جمهوري اسلامي و آمريکا است که بايد در ذهنها حک شود.
 س: ولي جمهوري اسلامي و آمريکا، طي همه سالهاي پس 57 با يکديگر تضاد داشتند و سر شاخ ميشدند.
 ج: همين طور است. ما در جهاني با تضادهايي پيچيده به سر ميبريم. هيچ برنامه و سياستي ابدي و پايدار نيست و تضادهاي گوناگون سد راه هر برنامه ريزي «داهيانة» ارتجاعي ميشود. در عين اين که هيئت حاکمة اسلامي از همان ابتدا در ارتباط تنگاتگ با نظم سرمايهداري حاکم بر جهان قرار داشت اما براي دستيابي به موقعيت منطقهاي برتر در ميان ساير دولتهاي منطقه جفتک پراکني ميکرد. بر عقب افتادهترين نيروهاي اجتماعي تکيه زده و «مرگ بر آمريکا» را فرياد ميزد و از نيروهاي اسلامي ضدآمريکايي در منطقه حمايت ميکرد. از تضادهاي ميان قدرتهاي بزرگ «شرق و غرب» استفاده کرده و مانور ميداد. شوروي سوسيال امپرياليسم در آن دوره (و روسيه پس از فروپاشي) از اين تضاد بهره برده و تلاش براي گسترش نفوذ خود داشت. اينها همه تخاصماتي را ميان جمهوري اسلامي و دولت آمريکا سبب ميشد. اين تخاصمي واقعي بود که هر چند ربطي به منافع اکثريت تودههاي تحت ستم و استثمار نداشت اما در تعارض با منافع جهاني و منطقهاي آمريکا قرار ميگرفت. جمهوري اسلامي هيچ گاه با امپرياليسم به مثابه يک نظام سرمايهداري متکي بر استثمار مخالفتي نداشته و خود بخشي از نظام جهاني و کارکرد آن بوده است. امروز از جانب جمهوري اسلامي و امپرياليسم آمريکا وانمود ميشود که مذاکرات اخير چيزي جديد است و منحصر به فرد. اما اين واقعيت ندارد. هنگام جنگ ارتجاعي ميان ايران و عراق با آن چه عنوان «پروندة ي ايران/ کنترا گيت» به خود گرفت مواجه بوديم. طبق اين پرونده قرار بود با بده بستان هايي، جمهوري اسلامي از آمريکا سلاح دريافت کند و بخشي از پولهاي رد و بدل شده از طرف جمهوري اسلامي به نيروهاي مزدور آمريکا در نيکاراگوا واگذار شود. در دورة پس از پايان جنگ ايران و عراق، در سال 67، جمهوري اسلامي دست به جنايتي فراموش ناشدني و نابخشودني زد. هزاران زنداني سياسي اعدام شدند تا آرامش و امنيت براي حرکت و تامين سود طبقة حاکم و سرمايههاي امپرياليستي بر اين جامعه حکمفرما شود. در برابر اين جنايت، اعتراض و سخني از جانب دولتهاي غربي به گوش نرسيد. اين که کدام مذاکرات و يا بده بستانها در آن دوره ميان اين دو نيرو صورت گرفت که به قيمت جان بهترين دختران و پسران اين کشور تمام شد، پروندهاي است هم چنان باز. راه دور نرويم. درست پيش از انتخابات سال 88، کابينة اوباما در حال پيگيري و به انجام رساندن توافقات و سازشهايي با جمهوري اسلامي بود و مشخصا با کابينة احمدي نژاد. اما در آن سال عامل ديگري به ميدان آمد که کاسه کوزة هر دو طرف را در هم شکست. ميليونها نفر به ميدان مبارزه آمدند. اين وضعيت چرخشي در رويکرد آمريکا نسبت به ايران به وجود آورد. بار ديگر نداي «تغيير رژيم» از جانب مقامات آمريکايي سر داده شد. و از طرف جمهوري اسلامي، همراه با سرکوب و اختناقي وحشيانه، عربدة «انرژي هستهاي» گوشها را آزار داد. اينها واقعيتهاي تاريخي است. جمهوري اسلامي، جمهوري «پرونده»هاي بسته نشده است. پروندههايي بسيار مهمتر از پروندة هستهاي.
س: پس چرا امروز اين دو نيرو تفاهم ميکنند و بر سر اين تفاهم اين اندازه سر و صدا ميکنند؟
 ج: رويکرد نظام سرمايهداري جهاني به خاورميانه همواره رويکردي استعماري/نواستعماري و سلطه جويانه بوده است. اينجا منطقهاي است که بيش از 60 درصد ذخاير نفت و گاز را در اختيار دارد. ذخايري که براي سوخت و ساز سرمايهداري جهاني، براي رقابتجوييها و کنترل و دست بالا داشتن در رقابتهاي درون امپرياليستي، اهميتي حياتي دارد. نفت و گاز که به خودي خود هيچ نيست جز يک فراوردة طبيعي، اين منطقه را به منطقهاي «زرخيز»، منطقة رقابت و جنگهاي ارتجاعي، منطقة نابودي محيط زيست تبديل کرده است. نفت و گاز براي چرخة سود آوري و انباشت سرمايه حياتي است و همين مساله توضيح دهندة اقدامات امپرياليستي در اين منطقه، نوکر صفتي تمام و کمال دولتهاي ارتجاعي در اين منطقه و مانورهاي سياسي هر يک از اين هاست. دست زدن به کودتاها، نشست و برخاستها و مذاکرات، يک روز سياست «تغيير رژيم»ها و روز ديگر سازش با همين رژيمها روندي است دردناک و تکرار شونده. سرمايهداري يعني کسب حداکثر سود، يعني رقابت افسار گسيخته و تحميل بيشترين رنج و مشقت بر تودههاي مردم. تامين و تضمين همين وضعيت و نيازها و ضرورتهاي واقعي، امروز امپرياليستها و جمهوري اسلامي را به پاي ميز مذاکره کشانده است.
س: چه نيازها و ضرورت هايي؟
 ج: جهان سرمايهداري زير فشار تضادهايي است که سياستهاي نوين را تحميل ميکند. هر دو طرف (جمهوري اسلامي و قدرتهاي غربي به ويژه آمريکا) با مشکلات عديدهاي روبرو هستند. از ديد آمريکا، توافق هستهاي با ايران حکم پلي را دارد که ايران را بيش از پيش به نظم جهاني تحت سلطهاش متصل و مرتبط خواهد کرد و از اين به بعد جمهوري اسلامي به جاي ايجاد مزاحمت و جفتک انداختن در برنامههاي آمريکا (در سوريه، لبنان، فلسطين و عراق و يمن) بيشتر نقش همکار و همدست را ايفا خواهد کرد. چنين سياستي اگر به علت گوناگوني و حاد بودن تضادهاي جهاني و منطقهاي ناکام نماند و با موفقيت انجام شود، معنايش تقويت موقعيت آمريکا در اين منطقه و در رويارويي با روسيه و چين (دو کشوري که در ايران نفوذ زياد و موقعيت ممتاز اقتصادي سياسي دارند) خواهد بود. اما همين مساله در بدو امر با موانعي روبرو شده است. کابينة اوباما براي انجام اين سياست با مخالفتهاي جدي از طرف نيروهايي در درون هيئت حاکمة آمريکا و آن چه «لابي اسرائيل» نام دارد روبروست. از سوي ديگر روسيه، ممنوعيت تحويل سامانة موشکي اس 300 به ايران را که از پيشرفتهترين سلاحها در نوع خود است لغو کرده. قرارداد فروش اين تسليحات 10 سال پيش بين جمهوري اسلامي و روسيه منعقد شده بود که به خاطر مخالفت آمريکا، تحويل آنها متوقف شد. به فاصلة کمي پس از تفاهم لوزان روزنامههاي ايران از قول سرمايهداران بزرگ عنوان زدند که «چين از ايران نخواهد رفت» و گفتند: «...روابط ايران و چين بلند مدت طراحي شده و غربيها جاي چين را در بازار ايران نميگيرند..... زنگنه وزير نفت اعلام کرد که ايران و چين پس از لغو تحريمها به همکاري خود ادامه ميدهند و اين همکاريها در حوزههاي مختلف انرژي گسترش بيشتري مييابد...» (روزنامه شرق ـ 22 فروردين 94).
هيئت حاکمة ايران نيز به دنبال اهداف خود از اين توافق است. اقتصاد وابسته، جمهوري اسلامي را به زانو در آورده است و سقوط بهاي نفت خواب حکام اسلامي را به هم ريخته. رفع قسمي برخي تحريمهاي صنعتي و مالي و بانکي ميتواند وضعيت بحراني اقتصاد را مقداري تخفيف دهد. از طرف ديگر اين وضعيت نارضايتي و اعتراضات فزاينده ي تودههاي مردم را موجب شده که در شرايط وخامت بيشتر و يا تحت تاثير تکانهاي سياسي داخلي و منطقهاي ميتواند زمينه ساز خيزشهاي تودهاي شود. علاوه بر اين جمهوري اسلامي گسترش جريان بنيادگرايي سني مذهب را در منطقه تهديدي براي منافع خود ميبيند. هيئت حاکمه ايران به دنبال فضايي براي تنفس است و اميدوار است که با برقراري رابطة تنگاتگتر با امپرياليستهاي غربي بتواند نقش قدرت برتر  منطقه را ايفا کند و به عنوان يک ژاندارم مهم به بازي گرفته شود. اما وجود دولتهاي منطقه که متحدين و دست نشاندگان کليدي آمريکا هستند، مانند عربستان و ترکيه و اسرائيل و مصر و... اجازه نميدهد که جمهوري اسلامي بي دردسر به خواسته هايش دست پيدا کند. بي جهت نيست که در ميانة مذاکرات لوزان، ائتلاف تحت رهبري عربستان با شرکت 9 کشور عربي/اسلامي در مورد يمن شکل ميگيرد. افغانستان با اين ائتلاف اعلام همکاري ميکند. درست هنگامي که قرار است تضادي تخفيف پيدا کند، تضادهاي ديگري از گوشهاي با شدت سربلند ميکند.
 س: مقامات جمهوري اسلامي ايران وعده ميدهند که در نتيجة اين تفاهم و رفع تحريمها، با رونق اقتصادي و بهبود و رونق و ايجاد اشتغال روبرو خواهيم بود. آيا اين درست است؟
 ج: اول اين که قرار نيست تحريمها همه و يک جا لغو شود (برعکس دروغها و تبليغات رسانهاي جمهوري اسلامي). علاوه بر اين چند روز پس از اين که تب و تاب «توافق تاريخي» و «دلار هزار توماني» خوابيد، اعلام کردند که حتي اگر همة تحريمها هم لغو شود معنايش رفع گراني و اشتغال زائي در کوتاه مدت نيست! اما هجوم سرمايههاي خارجي (به فرض اينکه چيزها بدون دستانداز و بي تضاد جلو برود) ميتواند به طور مقطعي و محدود تحرکي در بخشهايي از اقتصاد و به ويژه آن بخشهايي که براي سرماية مالي امپرياليستي و کارگزاران بومياش مهم است به وجود بياورد. مثلا به پروژههاي نفت و گاز و زيرساختهاي مربوطه احتمالا تحرکي داده خواهد شد. سرمايهداران کراواتي و عمامهاي ميتوانند از اين «نعمت الهي» به نان و نوايي بيشتر برسند. اما تغييري محسوس در زندگي و معيشت تودههاي محروم نخواهد داشت و معنايش استثمار بيشتر کارگر فارس و عرب و ترک و کرد و بلوچ و افغاني و... است. به واقعيت جامعه نگاه کنيم. چرا تحريمها موثر بوده؟ اين چه اقتصاد و مناسباتي است که وقتي با بايکوتهاي امپرياليستي روبرو ميشود اين چنين درمانده ميشود و به زانو در ميآيد و زندگي ميليونها نفر را تحت تاثير قرار ميدهد؟ و چرا وقتي با «رونق و سازندگي» روبرو ميشود باز به سرعت بحراني ميشود و فرو ميپاشد؟ پس سوال اساسي اينست که با اين اقتصاد وابسته و متکي بر درآمد نفتي چه بايد کرد؟ جامعه ايران در تقسيم کار اجتماعي امپرياليستي حاکم بر جهان جايگاهي تعيين شده دارد. همين رابطه است که بايد در يک انقلاب واقعي گسسته شود. انقلابي واقعي است که نقطة پايان بر اين رابطة توليدي امپرياليستي بگذارد و بر اساس منافع تودههاي مردم نوع ديگري از اقتصاد را با اتکاء به قابليتهاي زيست بومي و آگاهي مردم سازمان دهد. از ميان بردن اين وضع در گرو سرنگوني اين نظام و قطع اين رابطه است. وگرنه اين دور باطل همچنان ادامه خواهد يافت.
س: آيا اين تفاهم شکننده است يا طولاني مدت؟
 ج: اين فرايندي است با تداخل تضادهايي بسيار پيچيده. حتي اگر در 11 تير به آن توافق جامع دست يابند هم باز نميتوان از روندي قطعي صحبت کرد. چيزي پايدار نيست. تضادهاي منطقه اي، درون امپرياليستي، درون دولتهاي ارتجاعي منطقه، درون هيئت حاکمة ايران و درون هيئت حاکمة آمريکا، و تضاد بزرگ ميان اکثريت مردم با قدرت سياسي حاکم، همه ميتوانند مانند يک سد و مانع عمل کنند.
 س: آيا کل هيئت حاکمة ايران با اين سياست توافق دارد؟
 ج: همانطور که گفته شد منافع اين هيئت حاکمه و جناحهاي گوناگونش تعارضي ماهوي با نظام سرمايهداري امپرياليستي نداشته و زندگياش در چرخه اين نظام ميچرخد. اين جناحها حتي در زمينه روبنايي هم تفاوتي اصولي با هم ندارند. اتکاء به پس ماندهترين تفکرات ديني و خرافه و جهل، کاري است که همهشان انجام ميدهند. هذيان گويي احمدي نژاد که پيشرفتهاي هستهاي را «تحت عنايت آقا امام زمان» ميخواند تفاوتي با هذيان گويي روحاني در اولين سخنرانياش پس از تفاهم لوزان که آن را «دستاوردي تحت عنايت بانو فاطمه زهرا» خواند ندارد. اما يک اختلاف ديرينه درون جناحهاي دروني جمهوري اسلامي وجود دارد که هم بر سر ميزان وابستگي به قدرتهاي امپرياليستي رقيب است و هم بر سر اين که کدام جناح رهبري سياست خارجي و ارتباط با غربيها را در دست داشته باشد؛ در واقع کدام جناح از قدرت و امتيازات اقتصادي سياسي بالاتر در رقابت با جناحهاي ديگر برخوردار باشد. علاوه بر اينها، تحريمها موجب انباشت ثروت سرشار و بي نظيري براي بخشي از بورژوازي در قدرت شده که نهادهاي امنيتي و نظامي نقش تعيين کنندهاي در آن داشتهاند . «طبيعي است» که اينان نگران آجر شدن نانشان باشند. و يا نگران اين که در جريان سهم بري از دلالي براي امپرياليستها دست پائين پيدا کنند. اين که اختلافات کنوني به کجا برسد، خيلي روشن نيست. تمام تضادهاي منطقهاي و رقابتجوييهاي قدرتهاي بزرگ و يار و يار کشيهاي آنها، و تضاد بزرگ و اساسي ميان تودههاي مردم با کليت اين مرتجعين ميتوانند در تشديد يا تحديد تضادهاي دروني جمهوري اسلامي نقش بازي کنند.
 س: خامنهاي در اولين واکنش ديرهنگاماش به اين تفاهم موضع خنثي گرفت و اعلام کرد که او نه موافق است و نه مخالف. اين را بايد چطور تحليل کرد؟
 ج: رياکاري و فرصت طلبي. نهاد ولايت فقيه، نهادي بي مايه است. مترسکي بالاي سر نظام اسلامي و عقب ماندهترين نيروهاي اجتماعي است. مترسکي که کلاغهاي نشسته بر آن نيز بر «اقتدارش» شک بردهاند . رسانههاي امپرياليستي و مفسرين آنها و يا نيروهاي سياسي طبقاتي سازشکار ميخواهند به مردم به قبولانند که مشکل جامعة ايران به واسطه حضور نهادي تک فردي است که دست آخر بايد و نبايدها را تعيين ميکند. اين يک فريب کاري بيشرمانه است. فاشيستترين نيروها نيز در عصر سرمايهداري در قالب دولت طبقاتيشان و منافع اين دولت قرار ميگيرند و حرکت ميکنند.
 س: وقتي تفاهم هستهاي اعلام شد، مردم به خيابان ريخته و پايکوبي کردند. در اين مورد چه ميگوئيد؟
 ج: همين طور است. ترکيبي از توهم عمومي و منافع طبقاتي. آقا زادههايي که نگران واردات تجهيزات کامپيوتريشان بودند که شامل تحريم شده بود اسکناس يک دلاري را همراه با يک 1000 توماني به نمايش گذاشتند. بگذريم از اين که فرداي همان روز مقامات بانکي ايران آب پاکي روي دستشان ريختند و اعلام کردند: «دلار پائينتر از 3200 تومان براي اقتصاد ايران منطقي نيست!». در اين حرکت که بدون هيچ فکر و آگاهي و سازماندهي از پيش صورت گرفت، گرايشات متفاوتي مشاهده شد. بالاييهايي که به طور مثال مشغلهشان رفع معاملات خارجيشان بود، و پائينيهايي که هرچند با توهمات بسيار، اما محتاطتر و با ترديد بيشتر برخورد ميکردند. مانده بودند که آيا اين ماجرا کمکي به چندرغاز معيشت آنان ميکند يا نه؟ به قول يک پرولتر براي او تفاوتي ندارد زماني که خط فقر بيش از 2 ميليون تعيين شده دستمزد 800 هزار توماني او به فرض يک ميليون بشود. به قول يک دستفروش براي او بايد زمين به متري 20 هزار تومان برسد تا بتواند مسکني براي خود مهيا کند. فرقي بين 2 و 3 ميليون با 4 ميليون نيست.اما اين ترديدها و بي اعتماديها در بين پايينيها اگر به آگاهي طبقاتي منجر نشود، حاصلي انقلابي و رهايي بخش نخواهد داشت و به خودي خود به جايي نخواهد رسيد.
س: نيروهاي اپوزيسيون رژيم چه گفتند؟
 ج: دستجات رنگارنگ ضدمردمي وارد گود شدند. سازمان مجاهدين خلق آشکارا همسو با جناح به اصطلاح تندرو امپرياليسم آمريکا و نتانياهو از آمريکا خواست تا سياست تحريم و فشار و حتي حملة نظامي به ايران را ادامه بدهد. اين نيرو که خود را آلترناتيو جهوري اسلامي ميداند آلترناتيوي ارتجاعي است که هرگاه امپرياليستها بحث سازش و مذاکره با جمهوري اسلامي را دارند احساس ميکند موقعيتش تضعيف شده و به قيمت رنج مردم حتي با ريختن بمب بر سر مردم اعلام توافق ميکند. نيروهاي ديگري نيز مانند توده اي/اکثريتيها، گونههاي ملي ـ مذهبي، حزب دمکرات و بخشهايي از سلطنت طلبان، معرکه بيار اين ماجرا شدند و از سر عقل آمدن جمهوري اسلامي حرف زدند. در اين ميان رسانههاي فارسي زبان غرب نقش خود را ماهرانه ايفا کردند. تا توانستند شستشوي مغزي دادند. هر وقت هم که کسي با اينان تماس گرفت و نگاهي نسبتا درستتر از کل اين روند و منافع پس پرده پيش گذاشت صدايش را خفه کردند.
 س: ما چه ميگوئيم؟
 ج: ما ميگوئيم تودههاي مردم تا زماني که منافع طبقاتي پشت هر سياست و برنامهاي را ندانند، محکوم به اسارتاند. قهر و آشتيهاي مرتجعين براي از بين بردن رنج و محروميت مردم نيست. براي از بين بردن جنگهاي و درگيريهاي ارتجاعي نيست. بلکه براي حفظ و تثبيت مناسبات اجتماعي و اقتصادي و نظم سياسي است که مسئول رنج تودههاي مردم است. ما ميگوئيم توهمات را بايد به دور ريخت و براي سازمان دهي يک دگرگوني واقعي، آگاه و متشکل و آماده شد. ما ميگوئيم با تفاهم بي تفاهم، با تحريم بي تحريم، تا زماني که پرولتاريا با حزب کمونيست و برنامة انقلابي خود در ميدان نباشد نيروهاي رنگارنگ ارتجاعي و يا راست و سازشکار با ارائة راههاي «دم دست» و موجود، تودههاي پرولتر و مردم محروم را به دنبال خود ميکشانند؛ نيرو و انرژي آنان را به هرز ميبرند و نظم استثمار و ستم تداوم پيدا ميکند. پس براي تغيير اين وضعيت بايد کار و تلاش کنيم و قطب کمونيستي را به روي نقشه بياوريم. .  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر