۱۳۹۴ مرداد ۳۰, جمعه

گرافیتی و این دوراهی همیشگی



سعید سبکتکین
چندی است هنر گرافیتی در ایران رو آمده و یک جورهایی دارد مُد میشود. اگر پولش را داشته باشید چند تا اسپری رنگ میخواهد و استنسیل و البته ایده و جرات. گرافیتی «اصیل» صرفا شاخهای از هنر خیابانی نیست بلکه اساسا شکلی از اعتراض جوانان شهری در دنیای سرمایهداری امروز است. به همین علت، زیرزمینی زاده شده. موضوعاتش اجتماعی ـ سیاسی است و تاثیرش فوری و کوبنده. از این نظر، شبیه به شعارنویسی و چسباندن آفیش است؛ هر چند «شخصی»تر به نظر میآید. نوجوان یا جوانِ هنرمندِ گرافیتی کار، با انتخاب یک اسم مستعار ابتکاری و معنادار برای خود، با طراحی مبتکرانه و گاه انتخاب رنگ و سایه برای آن اسم، و سرانجام با اسپری کردن آن به روی دیوار، ابراز وجود میکند.
عکسالعمل اولیهای که دستگاه سیاسی و فرهنگی حاکم در غرب (زادگاه هنر گرافیتی) نسبت به این جریان نشان داد، منفی بود. چرا که حاکمان همیشه از هنجار شکنیها میترسند. از شکل گیری جریانات فکری آلترناتیو در فضاهای شهری به ویژه در میان جوانان طبقات محروم میترسند. از هر چیز که آزادانه و رنگین این فضای خاکستری را خط خطی کند و به قواعد اجتماعی ـ قانونی و سلیقۀ هنری رسمی گردن نگذارد میترسند. سرکوب مستقیم گرافیتی البته کارگر نیفتاد. گرافیتی مقاومت کرد و پا گرفت و گسترش پیدا کرد. نظم حاکم اما با ایدهها و ارزش هایش در فرمهای گرافیتی و «تگ» نیز ظاهر شد. حتی فضاهای محدود و قابل کنترلی را اینجا و آنجا به کسانی که نقشهای بی خطر و معقول اجتماعی ـ سیاسی میزنند اختصاص داد تا در چارچوب سیستم کار هنری کنند. البته «تخریب» محیط شهری توسط هنرمندان مستقل همچنان غیرقانونی باقی ماند. در بعضی کشورها جریمههای ویژۀ گرافیتیکاران را آنقدر بالا بردند که هرکس به چنگ پلیس بیفتد و در دادگاه محکوم شود مجبور است بخش بزرگی از دستمزدش را تا زمان بازنشستگی به حساب دولت بریزد! پس گرافیتی مستقل و اعتراضی همچنان خطرناک است و دست زدن به این کار جرات میخواهد. هنرمندان متعهد و مردمی از نسلهای پیشین تا نسل امروز میدان را خالی نکردهاند. بر این باورند که اگر در کار گرافیتی، قانونی باشی یا قانونی بشوی، فاتحۀ هنرت را خوانده ای.
حالا در ایران هم با یک دوراهی روبروییم. هنرمند خیابانی باید از کدام راه برود؟ یک طرف، چیزی دارد رشد میکند که اسمش را گرافیتی رام میگذارم. منظورم همان تیپ آثاری است که ماه پیش در برلین برایش نمایشگاه ترتیب دادند و بی بی سی در موردش گزارش داد. همان نمایشگاهی که هنرمند و مخاطبش بنا به گزارش بیبیسی به نتیجۀ تفاهم هستهای دلخوش کرده بودند و انتظار «روزهای خوش آینده» را میکشیدند. این گوشه از هنر خیابانی، ربطی به ریشه و تاریخچۀ این هنر اعتراضی و غیرقانونی ندارد. نه این که خیال کنید در زمینۀ رنگ و فرم، کم میآورد. نه! ولی حرفهای متفاوت و تحریک کننده نمی زند. اگر به خط لاتین «تگ»می کند عمدتا تقلید از تصاویری است که در اینترنت از «تگها» در شهرهای بزرگ دنیا دیده است. تگهای فارسیاش هم چیز بیشتری از بازیها و نوآوریها در خط نگاری سه دهۀ اخیر ایران نیست. این نوع گرافیتی از شورش خالی است. دست اندر کارانش خیابان را که میدان اصلی جنگ است رها کرده و زیر سقف آتلیه و گالری سنگر گرفتهاند. به قول یکی از همین هنرمندان، البته در خیابان هم میشود ظاهر شد اما زیر پوشش «سازمان زیباسازی شهرداری تهران» یا روی بیلبوردها در خدمت پیامهای بازرگانی. چرا که نه؟! اگر سمت و سوی آثارت را ضدیت با فرهنگ مسلط و دستگاه فرهنگی حاکم تعیین نکند، اگر رسالت خود را آفرینش فرهنگ آلترناتیو نبینی، آخر و عاقبت هنرت همین خواهد شد.
خوشبختانه معنی گرافیتی کردن در ایران فقط گرافیتی رام نیست. مرتبا به هنرمندان گمنام معترض بر میخوریم. به خودشان که نه، به گرافیتیهای کم عمرشان که شاید 3 روز هم بر دیوار نماند؛ با استنسیلهای قطع کوچک روی کابین تلفن، بر دیوار کارگاههای متروک، گوشۀ دنج پارک، ته یک بن بست یا در راه پله هایی که دو خیابان غیر هم سطح را به هم متصل میکند. این گرافیتیها صدای اعتراضند. اعتراض به خفقان؛ به تحقیر زن؛ به نابودی عامدانۀ فضای سبز عمومی. البته محیط گرافیتی اعتراضی و مردمی در ایران یک کمبود یا نقطۀ ضعف بزرگ دارد. آثار و اسامی مستعار را که میبینی از خودت میپرسی دختران کجا هستند؟ آثار زنانه کجاست؟ واقعیت اینست که جای آنها در این عرصه از جنگ فرهنگی زیرزمینی خالی است.
به هر صورت، گرافیتی اعتراضی تحت این رژیم واپس گرا و ستمگر مذهبی به شدت زیر فشار است و محیط محدودی را پوشش میدهد. با وجود این، پویا است و اگر مقاومت کند و کم نیاورد میتواند پا بگیرد. دوست دارم اسم این نوع گرافیتی را «مکتب تبریز» بگذارم. این اسم گذاری ادای دینی است به آثار راهگشا و نمونه وار «آیسی اند سات Icy & Sot». دو برادر از شهر تبریز که کارهایشان تحت تاثیر هنرمند پر آوازۀ ناشناس انگلیسی «بنکسی» قرار دارد. «مکتب تبریز» دربرگیرندۀ آثاری است که از نظر مضمون و فرم در ردیف کارهای این دو باشد. همان روحیه و فرهنگ و تعهد را منعکس کند. «آیسی اند سات» چند سالی میشود که از ایران رفتهاند و در یکی از مصاحبههایشان خواندم که فعلا خیال برگشتن ندارند. گرافیتیهای «آیسی اند سات» تاثیرگذار و مردمی است. ایران که بودند کارهایشان روی دیوارها یا بر تابلوی علائم راهنمایی رانندگی فورا به هدف میزد و فکر ایجاد میکرد. مثل هر هنرمند آلترناتیو دیگری به جرم متفاوت بودن، مستقل بودن و جوان بودن زیر ضرب قرار داشتند و کارشان غیرقانونی بود. وسط خیابان باید کار زیرزمینی میکردند و خطر بازداشت و اذیت و آزار را به جان میخریدند. دستگاه سرکوبگر اسلامی هنرمندان جوانی مثل «آیسی اند سات» را شیطانپرست معرفی میکرد. یک بار که گیر افتادند برای تنبیه و تحقیر صورتشان را رنگ قرمز زدند. اما این دو کار خود را ادامه دادند؛ خوش فکر و ابتکاری و جذاب. از نقش چهرۀ کودکان کار بر دیوار خرابهها گرفته تا نقش اسارت پشت دیوار یک زندان. اینجا و آنجا حرف «آ»ی لاتین به نشانۀ آنارشیسم در گرافیتیهایشان ظاهر میشد و گاه غافلگیر کننده، مثل تصویر آن زن مسن خانه دار که روی گاری خرید ایستاده تا «آ» را بر دیوار اسپری کند. نمایشگاه استنسیلهایشان در تهران (زمستان 1388) یکی از شلوغ ترینها در سالهای اخیر بود. بعد از ترک ایران، محافل و گروههای تولید کننده و یا علاقمند به گرافیتی در غرب خیلی زود به ارزش کارشان پی بردند. حالا به نظر میآید که افکار و ایدههای خودشان هم بیشتر شکل گرفته و یا آشکارتر ابراز میشود. حالا دیگر رنج مهاجران را منعکس میکنند و خشونت پلیسی را. در گوشهای نمادهای سرمایهداری را به سخره میگیرند و در گوشهای دیگر مقاومت فلسطین را فریاد میکنند.

آثار «آیسی اند سات» در کنار آثار ارزشمند بسیاری از هنرمندان گرافیتی در کشورهای گوناگون بازتاب یک هنر جهانی است که به یک زبان واحد جهانی سخن میگوید و بر مخاطبانش تاثیر میگذارد. درست همان طور که افقها و آرمانها و ارزشهای اجتماعی جهانی هستند. طبقات، جهانی هستند. مسئله اینست که این میان، در کدام سمت ایستادهای و چه افق و ارزش هایی را بازتاب میدهی و با اثر هنریت به آنها توان میبخشی. با نظم ستم و استثمار حاکم همراه میشوی یا در برابرش سر به شورش بر میداری و خواهان انقلاب میشوی. دوراهی همیشه و در هر محیطی در برابرت ظاهر میشود. پرسش اینست که آیا هنرت جهل و خرافه و ستمگری و تبعیض را نشانه میگیرد یا با آنچه حاکم است همراه میشود؟ زشتی و کهنگی نظام طبقاتی را در هر رنگ و لباسی حتی به شکل پیشرفتهترین و متمدنانهترین دمکراسیهای بورژوایی برملا میکند یا به فرمان قانون ارزش در میآید و کالا میشود؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر