۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

واقعیت کمونیسم چیست!

 
 
نوشته زير بخشي از سخنراني باب آواکيان صدر حزب کمونيست انقلابي آمريکا است که در تابستان سال 5102، در ميان جمعي از هواداران آن حزب و برخي افراد درون کلوپ انقلاب  انجام شده است و بعدا به شکل يک کتاب تحت عنوان: «علم، استراتژي، رهبري، براي يک انقلاب واقعي، و جامعه بنيادا متفاوت، به سوي رهايي حقيقي» منتشر شده است. اين بخش در مورد انتخابات رياست جمهوري پيش رو در آمريکا است ولي در مورد انتخابات ايران نيز کاربرد دارد.
قربانيان سفيهانه فريب و خودفريبى
حال اجازه بدهيد مستقيما به قلب اين سخنراني بپردازيم. اجازه بدهيد با يک نقل قول از لنين که  نه تنها اهميت زيادي به شکل عمومي دارد، بلکه به جهان امروز نيز خيلي مرتبط است آغاز کنم:
«مادام که افراد فرا نگيرند در پس هر يک از جملات، اظهارات و وعده و وعيدهاى اخلاقى، دينى، سياسى و اجتماعى منافع طبقات مختلف را جستجو کنند، در سياست همواره قربانى سفيهانه فريب و خودفريبى بوده و خواهند بود. طرفداران رفرم و اصلاحات تا زمانى که پى نبرند که هر مؤسسه قديمى، هر اندازه هم بىريخت و فاسد به نظر آيد متکى به قواى طبقهاى از طبقات حکمفرماست، همواره از طرف مدافعين نظم قديم تحميق ميگردند.» (سه منبع و سه جزء مارکسيسم- لنين)
اين نقل قول بسيار پر اهميت از لنين است. اجازه بدهيد در آن عميق تر شويم. از جمله اول آغاز کنيم: «مردم در سياست همواره قربانى سفيهانه فريب و خودفريبى بوده و خواهند بود.». توجه کنيد که ميگويد، «قربانيان فريب و خود فريبي». به عبارت ديگر مردم تا زماني که منافع اين يا ان طبقه را پشت تمام عبارات سياسي و مذهبي، اظهارات و سخنان جستجو نکنند فريب ميخورند و خود را فريب ميدهند. و حال ميتوانيد مصداق اين حرف را در مورد انتخابات جاري ببينيد. منظورم، شعبده بازي است که حول و حوش انتخابات بورژوازي و کارزاري که برايش راه انداخته اند را ببينيد. اين روزها امکان ندارد تلويزيون را روشن کنيد و چهره و حرف هاي افرادي مانند «دونالد ترامپ» را نبينيد. مرتبا ميشنويد: «هيلاري کلينتون» شرکت ميکند يا نه؟ و «برني ساندرز» چطور؟ انگار همين هفتة  آينده قرار است انتخابات برگزار شود. در حاليکه بيش از يک سال به برگزاري آن مانده است. اما آنان ميخواهند شما فکر کنيد همه اين ها به خاطر شماست و اين ها دارند جان مي‏کنند که شما را نمايندگي کنند! اما واقعا آنان چه چيزي را نمايندگي ميکنند؟ آنان طبقه حاکمه اي را نمايندگي مي‏کنند که بر شما، بر توده هاي مردم حاکميت ميکند.
آنان بيرحمانه گزافه گويي مي‏کنند و براي احراز مقام در نظامي که عميقا و واقعا جنايتکار است و مقام جهاني در استثمار و ستم دارد، رقابت مي‏کنند. اما مردم اين تحليل را ندارند و آن را به رسميت نميشناسند، نه به خاطر اين که اين تحليل واقعيت ندارد. بلکه همانگونه که در عبارت داهيانه لنين گفته شده به  خاطر اين است که که ياد نگرفته اند، منافع طبقه حاکمه را در پشت اين اين ماجرا ببينند. آنان قربانيان احمقانه فريب و خود فريبي هستند.
ضرب المثلي هست که جورج بوش هم آن را با لکنت زبان بيان ميکرد و درستش اين است: «مرا يک بار فريب بدهي شرم بر تو، بار ديگر فريب بدهي شرم بر من». اما اين عبارت حتي فراتر از اين ها ميرود، به اين خاطر که نه تنها آنان مردم را دوباره با فرايند انتخاباتي فريب ميدهند، بلکه آنان در حاليکه شما را فريب ميدهند به شما ميگويند که در حال خر کردن شما هستند!
داشتم به حرفهاي تحليل گري به نام «جاناتان آلتر» که در شبکه «ام اس ان بي سي» بود گوش ميدادم. او داشت در مورد انتخابات حرف ميزد. ميگفت همه ميدانند قرار نيست «برني ساندرز» کانديدا بشود، اما او ميتواند شور و علاقه مندي ايجاد کند و آنگاه اين شور کمک زيادي به «هيلاري کلينتون» خواهد کرد. آنان دارند به شما ميگويند که در حال انجام اين کار هستند و چگونه دارند روي مخ شما کار ميکنند.
پس شرم بر شما باد اگر متوجه اين امر نميشويد. خود فريبي هم وجود دارد و بعضي ها نميخواهند اين را درک کنند که دارند خرشان ميکنند.
يک بار در صحبت هايم گفتم که اين ليبرال ها دچار مشکل اوديپال هستند. «اوديپوس» شخصيتي در افسانه يوناني بوده که آخرالامر بدون اينکه بداند با مادر خودش ميخوابد. و آنگاه که ميفهمد چه خطايي کرده چشمهاي خودش را با چاقو در ميآورد. بنابراين من گفتم که ليبرال ها دچار عارضه اوديپال هستند. اين به اين خاطر نيست که ميخواهند با مادرشان بخوابند و آنگاه چشمانشان را عامدانه کور کنند. آنان آنقدر چشمانشان را بر واقعيت هايي که در دنيا مي گذرد ميبندند که چشمشان کور ميشود. اين مسئله واقعي در مورد ليبرال هاست.
پديده ديگر پديده اي است که من آن را پديده «فيشر - پرايس» مينامم. شايد با کمپاني «فيشر - پرايس» آشنا باشيد. شرکت سازنده اسباب بازي بچه ها است. آنان يک دست چايخوري اسباب بازي دارند و بچه ها دور هم جمع ميشوند و وانمود ميکنند که مهماني چاي دارند، در حاليکه در چايخوري ها چاي موجود نيست. يا کاميون هاي کوچک ميسازند و بچه هاي کوچک وانمود ميکنند که دارند آن را در بزرگراهي ميرانند و آن ها دارند در کاميون هايشان بازي ميکنند. خوب حالا شما منظورم را از طبقه حاکمه «فيشر پرايس» فهميديد. تلويزيونتان را روشن ميکنيد و  برنامه اي مانند «بيل ماهر» را ميبينيد که در آن هنرپيشه اي مانند «آک مالدوين « دارد سخن پراکني ميکند و ميگويد « اين کاري است که ما در عراق بايستي انجام دهيم». بابا منظورت از «ما» چيه؟! مردم سفيد؟ شما که اين کشور لعنتي را اداره نميکنيد که ميگويي «ما»! اين آدم هاي هاليوودي ميآيند طوري حرف ميزنند که انگار در حال تعيين سياست براي سياستمداران هستند. از آنان ميخواهند که چشم خود را بر اين واقعيت ببندند که سيستم (نظام) تعيين ميکند که سياست مداران چه کاري انجام بدهند. آن نوع آدم ها فقط با اسباب بازي «فيشر پرايس» بازي ميکنند و وانمود ميکنند که نقشي در پيشبرد حکومت دارند.
نقش رسانه ها هم در اين ميان خيلي مهم است. بخصوص رسانه هاي «خبري». اين ها محملي براي ارائه اطلاعات در مورد امور مهم جامعه و جهان به مردم نيستند. و «عيني گرا» (ابژکتيو). بدين معنا که واقعيت را همان گونه که هست ارائه کنند نيز نيستند. اين ها «مطبوعات آزاد»، بدين معنا که تحت کنترل منافع قدرتمندان نباشند نيز نيستند. اين ها در واقع ماشين تبليغاتي طبقه حاکمة سرمايه داري- امپرياليستي هستند. اين صرفا «عبارت پردازي» نيست. بلکه امري است که به وضوح مي شود آن را بر پايه تحليل علمي از اين رسانه ها ثابت کرد. مثلا بر پاية تحليل علمي از مدياي خبري ميتوان ثابت کرد و ثابت شده است. معلوم است که چه کساني صاحب آن رسانه ها هستند و يا توسط چه کساني کنترل ميشوند. معلوم است که آنان با ارائه اطلاعات به مردم (يا ندادن اطلاعات) چگونه مسائل را تحريف يا به اصطلاح «مديريت» مي‏کنند. و اين امر چه ربطي به روابط پايه اي در جامعه دارد. اما مردم تا زماني که فرا نگيرند که منافع اين طبقه حاکمه را در پشت مديا و کلية  نهادهاي مهم جامعه ببيند، اين واقعيت را نخواهند ديد و نخواهند فهميد که مديا با چه طرقي عمل ميکند و درک مردم از مسايل را شکل مي‏دهد.
مي توان پديده مشابهي را در اموري مانند محيط زيست ديد. يک عده ميآيند و افشاگري بسيار خوب و همه جانبه اي از وضعيت اسفبار محيط زيست انجام ميدهند و بسيار زنده و مصور نشان ميدهند که وضع بسيار وخيم است و دارد به مرحله اي ميرسد که شايد ترميم لطماتي که به محيط زيست خورده است غيرممکن باشد. بعد يک دفعه شروع به حرف هايي مي‏کنند که انگار هرچه قبل از آن گفته اند بي معني است. مثلا ميگويند، «اگر فلان چيز بازيافت بشود يا مردم بروند خودرو برقي هايبريد بخرند مساله حل خواهد شد»، يعني همان مساله اي که تا يک دقيقه پيش با چيزهايي که ميگفتند معلوم است که با اين اقدامات غيرقابل حل است. اما اين ها خودشان را گول ميزنند زيرا قادر نيستند نگاهشان را به بيرون از حصارهاي سيستم موجود بيندازند. يا نميخواهند به آن فکر کنند. بنابراين همانگونه که لنين به روشني گفت، اين طرفداران رفرم و بهبود وضعيت، قربانيان هميشگي فريب و خود فريبي خواهند بود. مادامي که آن ها در اين چارچوب باقي بمانند همواره توسط مدافعين نظم کهنه  فريب خواهند خورد زيرا درک نميکنند که هر نهاد کهنه هر چقدر هم که وحشي و پوسيده باشد، توسط نيروهاي طبقه حاکمه حفظ ميشود.
«آتش»
 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر