۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

سر سخن

 
 
چند روز بيشتر به برگزاري نمايشِ انتخاباتيشان باقي نمانده که سخت تر از پيش به تکاپو افتاده اند. بد و بيراه نثار يکديگر ميکنند. پوستر مي‌‌چسباند بعد پوستر‌‌‌هاي هم را پاره ميکنند. چنان فضاي متعفن و غبارآلودي از دروغ و فريب به راه افتاده که آلودگيِ نفس گيرِ هوا در برابرش نسيم بهاري جلوه ميکند. اما بر سر يک چيز پيوندي عميق و ناگسستني دارند: کشاندن مردم به پاي صندوق هاي راي و نشان دادن اينکه: هرچند دولت اسلامي مردم را گوسفنداني ميداند نيازمند شبان، اما در عين حال «نظامي دمکراتيک» است و متکي بر آراي مردم. اين واقعيتي است که بارها اتفاق افتاده و تا زماني که مردم ياد نگيرند و آگاه نشوند که «پشتِ هر شعار و برنامه، موضع و منافع طبقاتي» را ببينند، باز هم اتفاق ميافتد و حکايتِ گوسفند و شبان تکرار خواهد شد.
خامنه اي ميگويد در انتخابات شرکت کنيد تا نظام جمهوري اسلامي بيمه شود. روحاني ميگويد در انتخابات شرکت کنيد تا عزت و قدرت ايرانيان به دنيا ثابت شود. رد صلاحيت شده ها ميگويند در انتخابات شرکت کنيد چون ضامن مشروعيت نظام است. به اصطلاح «چپ هاي» جناح اصلاح طلب ميگويند در انتخابات شرکت کنيد حتا اگر به ما راي نميدهيد. شرکت کنيد، شرکت کنيد....  چون «منافع ملي در سطح منطقه اي چنين حکم ميکند».
ميگويند: پس از ماه ها «فراز و فرود آميخته با بيم و اميد» بالاخره به روز انتخابات نزديک شديم (روزنامة شرق- 02 بهمن 49). اما بيم و اميد براي چه کساني؟ براي چه چيزي؟ اتاق هاي فکر و منابع ماليشان شبانه روز کار ميکنند و آمار ميدهند: چند درصد ممکن است در انتخابات شرکت کنند؟ چند درصد در اين مشارکت منافع سياسي و اقتصادي دارند؟ چند درصد ناراضي اند و بي اعتماد و مردد و چطور بايد قانع شان کرد (يعني در واقع سرشان را شيره ماليد و با چه وعده هايي طوري که فکر کنند خودشان فکر کرده و تصميم گرفته اند)؟ چند درصد به کيها راي ميدهند و چطور ميتوان آراي آنها را به نفع کدام جناح تغيير داد و رسانه ها چه نقشي دارند؟ ميگويند: «به آن طيفِ بزرگ مردم که از لحاظ اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي ناراضي اند و رايشان تعيين کننده» بايد گفت که حل اين مشکلات زمان بَر است و اصلاح طلبان دنبال پيدا کردن دلايل اين مشکلات اند! پس به کانديداهاي اصلاح طلبان راي بدهيد «تا دليل مشکلات را پيدا کنند!» (نگاه کنيد به روزنامة شرق همان تاريخ مقالة «تدبير اطلاح طلبانه براي منافع ملي»).
هيچ کدامشان از شرم، به عنوان يک خصوصيت که قرارست آدم ها داشته باشند، کمترين بهره اي نبرده اند. ميگويند: «شما مردمِ ايران تصميم گيرنده هستيد». دروغ ميگويند. «تصميم گيرنده» ها در اصل اکثريت مردم نيستند. تصميم گيرندههاي واقعي لاية بسيار نازکي از «مردمِ ايران» اند که بر اقتصاد و سياست اين جامعه حکم رانده و آن را تحت کنترل دارند. اين قشر نازک که رسانه هاي عمومي را در انحصار دارد و افکار را شکل ميدهد، تعيين ميکند که مردم چطور فکر کنند، به کي راي بدهند و يا به کي راي ندهند و همة منابع مالي و سياسي و ايدئولوژيک را براي اين کار در خدمت دارد. اين نه تنها در مورد انتخابات که در هر حوزة سياسي و اجتماعي ديگر صادق است.
نامِ واقعي، علمي و مارکسيستي اين لاية نازکِ «مردمِ ايران»، طبقة سرمايه دار استثمارگر است که دولت جمهوري اسلامي نمايندة آنست. اين طبقه نمايندگان سياسي و قضات خود را دارد که برعکس درک هاي کوتاه بينانه و راست وظيفه‌‌اش صرفا به «نظارت استصوابي» محدود نشده و بسيار فراتر از اين اصلِ عقب ماندة حکومتي عمل ميکند. اين طبقه بر تمام ارکان و شئونات جامعه حکم مي راند، مناسبات سياسي اقتصادي اجتماعي ارتجاعي اش را تحميل ميکند، توسطِ نيروهاي مسلح ارتش و سپاه و بسيج از اين مناسبات با چنگ و دندان محافظت ميکند و با کنترل و حکمراني بر اين نيروها و رسانه ها، افکار را در جهتي که تامين کنندة منافع استثمارگرانه اش باشد به حرکت در ميآورد. بعد با افکار و آراي مردم بازي ميکند و پشت ميزِ رقابت هاي جناحي، مناسبات ميان يکديگر را تنظيم ميکنند. 
در اين ميان اگر کسي بلند شود و بگويد: «همه تان برويد گم شويد. من ميخوام کانديد بشم تا قانونِ کارِ ضد کارگري را به نفع کارگران عوض کنم، قوانينِ ضدِ انساني که در مورد ميليونها بازنشسته تصويب ميکنيد را تغيير بدم، بر عکس دروغ هايي که ميگوئيد بيش از 1 ميليون کودک از حق تحصيل محروم نباشن، بر دخالت تان در سوريه «به نامِ من، به کامِ شما» خاتمه بدم، نويسنده ها کتاب هاي ممنوعهشان چاپ شود، زنان تشکلات خود را داشته باشن و عليه دخالت دين در دولت و حجاب اجباري فعاليت کنن، مردم کُرد و بلوچ و ترک و... به زبان خودشون درس بخونن..و...» فکر ميکنيد چه اتفاقي ميافتد؟ اين آدمِ شجاع به عنوان «عنصر نامطلوبِ شمارة يک» دستگير و اعدام ميشود. چرا که خارج از فرايند تعيين شده و ساختاري اين نظام حرکت کرده است. چرا که قواعد بازي انتخاباتي را رعايت نکرده است. «دمکراسي انتخاباتي بورژوايي» (گيريم از نوع اسلامياش) يعني همين.
دامنة خودفريبي گسترده است. هم در ميانِ توده هاي مردم و هم در ميان نيروهايي که مدعي رهايي مردماند. در صفوفِ مردم مي شنويم که ميگويند: «من با همهشان مخالفم اما فکر ميکنم تاکتيکي بايد رفت و به فلاني ها راي داد». او فکر ميکند که خودش به اين فکر «داهيانه» رسيده است. اما اين فکر براي او توسط همان هايي که «با همهشان مخالف است» ساخته شده است. فکر ميکند که دارد در يک سيستم سياسي که «انتخاباتِ مردمي» بخشي از آنست مشارکت ميکند. اما اين «انتخاباتِ مردمي» آنطور که خيال ميکند، مردمي نيست. چون همان طور که گفتيم کنترلي بر آن اعمال شده است. حساب و کتابي داشته است. و اين حساب و کتاب توسط طبقه اي که قدرت سياسي ارتجاعي را دارد، تامين شده است.
برخي نيروهاي چپ و ضدِ جمهوري اسلامي ميگويند: «البته مردم ايران سال هاست که ديگر متوهم نيستند و فريب کارزارهاي انتخاباتي را نميخورند....». اين واقعيت ندارد. خيالات خود را به جاي واقعيت عيني گذاشتن است و عجز و ناتواني در تغيير وضعيت سياسي موجود و  در تلاش براي گشودن راهي انقلابي. بخش بزرگي از جامعه متوهم است و راهکار ترميم و رفرم را در برابر انقلاب قرار ميدهد. پاندول وار حرکت ميکند. بخش بزرگي از اين جامعه «امنيت»اش را در سياست و راهکارهاي هيئت حاکمه جستجو ميکند. اما اين «غيرطبيعي» نيست. تا وقتي توده هاي مردم آگاه نشده و نتوانند شعارها و برنامه هاي نيروهاي سياسي گوناگون را تشخيص دهند  و منافع طبقاتي پشتِ آن را در يابند، هميشه متوهم و بدتر بردة اين مناسبات باقي خواهند ماند. n
«آتش»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر