جمهورياسلامي
در گرداب بحرانهاي داخلي و جهاني
از نشریه آتش – شماره 59
بر سر درِ ساختمانِ
وزارت خارجه در تهران، شعاری حک شده است. «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». این شعار
در همان سالِ نخستِ به روی کار آمدن جمهوری اسلامی، توسطِ خمینی، عوافریبانه طرح شد
و برای سالها از شعارهای مرکزی راهیپمایی و برنامههای سازمان داده شدهی رژیم بود.
طیفِ هلهله کُنِ این شعار، متنوع بود. بسیاری ناآگاهانه و بسیاری آگاهانه. در زمانِ
رژیم شاه و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، سرمایه داری در نتیجهی نفوذ سرمایه داری
امپریالیستی و تحت حمایت قدرت های امپریالیستی رشد کرده و به جایگاه اقتصادی و اجتماعی
قشرهای سنتی جامعه ضربه زده بود. این شعار در واقع وعدهی احیای آن شکل از روابط اجتماعی
ستمگرانه و افکار کهنه و ارتجاعی را میداد که در نتیجهی رشد سرمایه داری تحلیل رفته
بود و به قشرهایی که اقتصاد و جایگاه و ارزشهای سنتیشان دستخوش تغییرات مهمی شده
بود، افق و ایدئولوژی و در نتیجه انسجام میبخشید. بخشِ «نه شرقیِ» این شعار ضدیت با
انقلاب سوسیالیستی و کمونیسم را القا میکرد. هرچند «شرق» (یا شوروی) به واقع یک کشور
سرمایه داری اما زیر نقاب سوسیالیسم بود.
بدیلِ این «نه و
نه» چه بود؟ «اقتصاد اسلامی» و بازگشت به گذشته و روابط اجتماعی صدر اسلام. این شعار،
این توهم را در میان تودههای جان به لب رسیده از ستم و استثمار دامن میزد که با احیای
ارتجاع منسوخ و پوسیدهی اسلامی در ادارهی جامعه، میتوان
«زندگی بهتری» داشت.
جنباننده و رهبرِ
این جنبش احیاگری ارتجاعی، بخشی از طبقات استثمارگر (سرمایه داران و تجار بزرگ بازار
و روحانیت شیعه) بودند. اینان رقبای تاریخی و به حاشیه رانده شدهی سلسلهی پهلوی و
قشرِ سرمایه داران کمپرادوری بودند که توسطِ سرمایه داری امپریالیستی در ایران (به
ویژه بعد از جنگ جهانی دوم هنگام تجدید ساختار سرمایه در مقیاس جهان) بهوجود آمده
بودند. اینان در مخالفتشان با نظامِ پادشاهی تحت الحمایهی قدرتهای سرمایه داری امپریالیستی
(به ویژه آمریکا)، پرچم ایدئولوژیک و ارزشهای اجتماعی پوسیدهی اسلام را بلند کردند
زیرا به آن باور داشتند و هم چنین اسلام، ارزشهای خرافی و ضدِکمونیسمِ هار را مناسب
تر برای بهره کشی و استثمار میدانستند و اعتقاد داشتند با استقرار رژیم تئوکراتیک
میتوانند بحرانِ مشروعیت سیستم طبقاتی حاکم را حل کنند. هم پا و هم پیمان با اینان،
نیروهایی مانند ملی مذهبیهای ضدکمونیست که تاریخا «غربی» بودند و شوروی سوسیال امپریالیسم
را به دروغ کمونیسم میخواندند، آتش بیار معرکههای ارتجاعی و جاهلانه بودند. در آن
زمان فقط کمونیستهای واقعی بودند که عوافریبی این شعار را افشا کرده و نشان میدادند
که جمهوری اسلامی به رغم تضادها و اختلافات ایدئولوژیک با «غرب و شرق»، مرده خوارِ
نظام ارتجاعی سلطنتی است، همان روابطِ اقتصادی وابسته به امپریالیسم را نمایندگی میکند
و حتا اگر بخواهد نمیتواند بند ناف خود را از سیستم سرمایه داری امپریالیستی قطع کند.
جمهوری اسلامی در سالهای اولیه حاکمیتش افراد زیادی را با عنوانِ «عواملِ نفوذی غرب
یا شرق» اعدام کرد درحالی که «نفوذی»ها در مقامِ سرمایه داران اسلامی تازه به قدرت
رسیده در راس قدرت سیاسی قرار گرفته و در جستجوی یافتن جایی برای خود در نظام ستم و
استثمارِ جهانی بودند. جمهوری اسلامی از همان سالهای نخست قدرتگیری به معاملات مخفی
با آمریکا پرداخت و در جریان جنگ ایران وعراق قول نامهی سه جانبه ميان آمريکا - اسرائيل
- جمهوري اسلامي، يکي از آنها بود. طبق این قولنامه، ايران از اسرائيل اسلحه ميخريد
تا ريگان رئیس جمهور وقتِ آمریکا بتواند عمليات مخفي جوخههاي مرگ (معروف به «کنترا»ها)
را در آمريکاي مرکزي تامين مالي کند. اين واقعه با عنوانِ «ايران - کنترا گيت» موجب
رسوایی جمهوری اسلامی آمریکا شد.
اين ماجرای نيروی
مرتجعی است که از همان ابتدا شریک و تکیه گاه سیستمِ سرمایه داری امپریالیستی در ایران
بوده است و همزمان برای خاک پاشیدن در چشمِ مردم
شعارهای «ضدامپریالیستی» میداده و مرتکبِ
جنایت علیه مردم شده است.
شعارِ «نه غربی،
نه شرقی» توسط واقعیتها و ضرورتهای مقابل روی جمهوری اسلامی، اندک اندک بی رمق و
کم رنگ شد و در سطحِ تزیین سر درِ وزارت خارجه باقی
ماند.
بمب افکن
های روسیه در پایگاه هوایی نوژه
در روزهای پایانی
ماه گذشته (مرداد 1395) خبرگزاری روسی «اسپوتینک» خبرِ استقرار بمب افکن های روسی در
پایگاه هوایی نوژه در همدان را رسانه ای کرد. به فاصله کوتاهی پس از آن وزارت دفاع
روسیه تایید کرد که هواپیماهای این کشور با پرواز از پایگاه هوایی همدان، ماموریتهایی
را در سوریه انجام دادهاند. ابعاد امنیتی و پنهان کاری مساله به درجه ای بالا بود
که برای چند روز مطبوعات جرات نزدیک شدن به آن را نداشتند و منتظرِ اعلام موضعِ رسمی
مقامات بالای حکومتی بودند تا صدای خود را با آن تنظیم کنند. واگذاری پایگاه نظامی
به روس ها، موجبِ تشنجی درون هیئت حاکمه شده و تضادهای درونی شان را شدت بخشیده است
و هنوز پس از یک ماه که از افشای این خبر میگذرد با موضعگیریهای دستپاچه و ضد و
نقیضِ مقامات حکومتی مواجه هستیم. برخی این اقدام را راهبردی و ادامه دار و برخی مقطعی
و برای یک بار، بیان میکنند. این سیاست در هیئت حاکمهی ایران مدافعان و مخالفانِ
سرسختی دارد. هرچند مخالفان با اعلام اینکه این امر «با تایید شخصِ رهبر» بوده فعلا
بیشتر در ترس و سکوت به سر میبرند. عده ای از نمایندگانِ مجلس به این اقدام اعتراض
کرده و آن را مغایر با اصلِ 416 قانون اساسی جمهوری اسلامی میدانند که طبق آن هیچ
کشورِ خارجی حق ندارد در ایران پایگاه نظامی داشته باشد «هرچند به عنوان استفاده های
صلح آمیز باشد». آنها بر سر قانونی بودن یا نبودنِ این اقدام با هم چانه زنی میکنند
و از هم زیر میگیرند و جهتگیریهای سیاسیشان دخالت میکند. رسانههای نزدیک به نیروهای
امنیتی و سپاه و بیت رهبری، رسانههای جناحِ موسوم به اصلاح طلب را به بادِ حمله میگیرند
که «اینان از همکاری نظامی ایران و روسیه بیمناک اند» (نقل از «قدس آنلاین» در نقدِ
روزنامه های آفتاب و شرق). این روزنامهها نوشته بودند: «پس از پایان حمله جنگندههای
روس به داعش که از همدان پرواز کرده بودند، ابتدا چند خبر توسط اسپوتنیک منتشر شد تا
افکار عمومی ما را بسنجند. زمانی که واکنش ما تنها انتشار و ترجمهی همان اخبار اسپوتنیک
و... بود، وزارت دفاع روسیه به یکباره کارت نهایی خود یعنی تاییدیهی آخر را رو کرد
و در آن جا بود که از بهارستان تا همدان در سکوتی
عجیب فرو رفتند».
رئیسِ مجلس اسلامی
(عضوی از خاندانِ مافیایی لاریجانیها) موضوع را از اساس تکذیب کرد و گفت: «فقط یک
سوخت گیری بوده است.». اما پس از سه هفته از برملا شدنِ این ماجرا روزنامهی ابتکار
در تاریخِ 23 شهریور به نقل از خبرگزاری «اسپوتینک» نوشت: «هر دو کشور ایران و روسیه
در حال برنامهریزی برای آمادهسازی پایگاه (هوائی نوژه همدان) برای استقرار احتمالی
جنگندههای روسی هستند. یگان هوایی راهبردی آنتونوف An-۱۲۴ و ایلیوشین
Il-۷۶ با بیش از بیست پرواز همدان را برای میزبانی بمبافکنهای روسی سوخو- ۲۴ و توپولوف
Tu-۲۲M۳ آماده میکنند. مهمترین گام در این مسیر
استقرار تسلیحات کافی هواپرتاب و جابهجاسازهایی است که برای تجهیز تسلیحات هوایی
بر هواپیماها لازم است…»
زمانی که قضیه آن
طور برملا شد که دیگر پنهان کاریهای جمهوری اسلامی در این مورد کاربردی نداشت، وزیر
دفاع ایران (دهقان) آبِ پاکی روی دست منتقدین خودی ریخت و با اعلام اینکه: «موضوعِ
استفاده هواپیماهای روسی، از پایگاه نوژه، ربطی به مجلس و تصویب آن ندارد. چنین تصمیماتی
با تصویبِ شورای عالی امنیتِ ملی و با تاییدِ شخصِ رهبر، صورت میگیرد»، دهان آنان
را چفت زد. وی در اظهاریهای گفت: «روس ها خودنمایی کردند و بی معرفتی!». یعنی قرار
نبود این ماجرا را لو دهند! علی اکبر ولایتی، پامنبری و مشاورِ خامنه ای و فردی که
توسطِ اینترپول (پلیس امنیتی اروپا) به خاطر نقشه ریزی و دست داشتن در ترورِ مخالفینِ
جمهوری اسلامی در اروپا تحتِ پیگرد است، میگوید: «امروز نگاهِ جمهوری اسلامی رو به
شرق است. این اقدامات (یعنی تقدیمِ پایگاه نظامی به روسیه) را باید در این چارچوب دید»
و علی یونسی، مشاور حسن روحانی و وزیر اطلاعات سابق در مصاحبه با خبرگزاری فارس میگوید:
«مدافع سرسخت استفادهی روسیه از پایگاه
نظامی همدان هستم.»
برعکس تصورِ ساده
انگارانه ای که به طور خودبخودی درون قشرهایی از مردم و بخشهایی از اپوزیسیون جمهوری
اسلامی جریان دارد موضوع این نیست که درون
هیئت حاکمهی ایران با دو جناح بندی صفآرایی شده با لوگوی «غربی یا شرقی» روبهرو
هستیم. اصلاح طلبان با سمت گیری به امپریالیستهای غربی، اصول گرایان با سمت گیری به
امپریالیسم روسیه و چین. درست است که برخی از کلیدیترین عناصر جمهوری اسلامی در دورههای
بحرانی شان مانند امروز، جهتگیریهای مشخصی به سمتِ امپریالیستهای غربی از خود نشان
داده اند اما اینها در جهان پر تنش و بسیار سیال کنونی، امری ایستا نیست. کلیتِ این
نظام در سیستم جهانی سرمایه داری امپریالیستی تنیده شده، رقابتهای درون امپریالیستی
در جناح بندیهای حکومتی بازتاب مییابد، چگونگی حفظ نظام جمهوری اسلامی مرتبا ضرورتهای
نوین، تغییرات و صفبندی های جدید و جابجاییهای
جناحی را الزامآور میکند.
اما این ماجرا تنها
در سطح اختلافاتِ درونِ هیئت حاکمه باقی نمانده است و امواجِ تازه ای از ناسیونالیسم،
«دفاع از تمامیت ارضی» و ضد کمونیسمِ هار را به جریان انداخته است. ناسیونالیستهای
ضد کمونیست (از جنسهای مختلف از جمله بنی صدر)، این اقدام جمهوری اسلامی را به تاریخ
گره میزنند و میگویند: «این روسیه از دوران کمونیستی منتهای تلاشش را کرده بود که
به خاورمیانه وارد بشه نتوانسته بود، حالا وارد شده و در ایران پایگاه داره و در سوریه
عملیات انجام میده» (رجوع کنید به سایتِ رسمی
ابوالحسن بنی صدر(.
این آقای بنی صدر، قبل از هرچیز نباید نقش جنایتکارانهاش در تحکیم قدرت خمینی
که اتفاقا به مقدارِ زیادی از گروه خونی ضد کمونیستی ایشان و دیگر ملی مذهبیها بلند
میشد را فراموش کند و هشیار باشد که این ضد کمونیسم و خرافه پرستی اسلامیاش بار دیگر
او را با این جنایتکاران پیوند ندهد. اما این روسیه، همان روسیه (شوروی) دوران سوسیالیستی
در فاصله سالهای 1956 - 1917 نیست؛ بلکه این روسیه، نظامی است امپریالیستی، ضدمردمی
و در رقابتی افسارگسیخته با دیگر امپریالیستها برای گسترش نفوذ، غارتگری و توزیع قدرت
در نظم جهانی. شوروی سوسیالیستی در دوران رهبری لنین و استالین، تا زمان قدرت گیری
طبقهی بورژوازی نوین و سرنگونی نظام سوسیالیستی (میانهی دههی 50 میلادی)، با تمام
خطاها و اشکالاتی که وجود داشت، نظامی بود سوسیالیستی، دوستِ تودههای ستمدیده و همپیمان
با جنبشها و مبارزات انقلابی در سراسر جهان. «مشکلِ» این قبیل تفکراتِ ناسیونالیستی
و ضد کمونیستی، نداشتنِ اطلاعاتِ کافی نیست. این اظهارات، مبینِ موقعیت، مواضع و جهانبینیهای
طبقاتی است که تفاوت ماهوی میان سوسیالیسم و سرمایه داری را خوب میفهمند اما از سوسیالیسم
هراس دارند زیرا آمالشان همین نظام سرمایه داری مبتنی بر اصلِ قرآنی احترام به مالکیت
خصوصی و ابدی شمردن ستم و استثمار طبقاتی
است. (1)
اما اینکه جمهوری
اسلامی پایگاه نظامی در اختیار روسیه قرار داده است، ناوهای موشکانداز روسی در آبهای
نزدیک به بندر انزلی به ادعای مقامات حکومتی به «گردش دریایی» (!) مشغولند؛ و در مقابل
پس از قریب به 9 سال از قراردادِ میان جمهوری
اسلامی و روسیه برای انتقال سامانهی اس 300 به ایران به تازگی این انتقال صورت گرفته
و دولتِ اسلامی نیز به طور کامل شکایت خود را علیه روسیه به دلیل تحویل ندادن به موقع
این سامانه پس گرفته است، هیچکدام اهمیتی در خود
ندارند.
برای تودههای مردم
که زیر بارِ ستم و استثمار نظامِ اسلامی و مناسبات امپریالیستی خُرد میشوند تفاوتی
ندارد که این کشور به قرقگاه نظامی کدام قدرت امپریالیستی تبدیل خواهد شد و کدام یک
در خاورمیانه یا این کشور، دست بالا را خواهند داشت. آنچه مردم باید آرزو کنند و منافعشان
در آنست، سرنگون کردن همهی این دولت ها (به ویژه در ایران، سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی)
و رهایی از نکبت و رنجی است که سیستم سرمایه داری امپریالیستی و دولتهای ارتجاعی در
این منطقه و جهان که لایه هایی از همین سیستم جهانی هستند، بر آنان تحمیل کرده اند.
اهمیت تحرکات و
اقداماتِ اخیر جمهوری اسلامی و تقویت مناسباتِ امنیتی / نظامیاش با روسیه فقط بیانِ
وضعیت بی ثبات و آشفته در جهان و منطقه است. خاورمیانه به صحنهی جنگهایی ارتجاعی
تبدیل شده که قربانیان آن تودههای مردم اند. در پشتِ این منازعات، منافع قدرتهای
بزرگ امپریالیستی (آمریکا، روسیه، اتحادیهی اروپا) قرار دارد که به دنبال گسترش نفوذ
و توزیع قدرت هستند و بر سر آن رقابت میکنند. دولتهای ارتجاعی منطقه (ایران، ترکیه،
عربستان سعودی، قطر..) به عنوان دست یارِ آنها و در موقعیتی تبعی نیز همین خواستهها
را دنبال میکنند. هیچیک از بازیگرانِ این صحنه ارتجاعی نمیدانند عاقبِ کار چه خواهد
شد. اما همهشان ملزم به بازیگری و دخالتِ مستقیم اند. نقشههای شماره دار 1 و 2 و
3 طراحی میکنند. امروز آتش بس، فردا بمباران.
یک روز اتحاد با این، فردا شکستن اتحاد و معاهده
با آن یکی.
امپریالیسم آمریکا
در پی ایجاد نظمِ ژئوپلتیک جدیدی در خاورمیانه است. اما با اجرای هر يک از طرحهايش،
بحران ساختارهای سياسی وابسته به خود را در اين منطقه حادتر و پايههای سلطهی خود
را سست تر میکند. ترکیه که مهمترین تکیه گاه آمریکا و ماموریتش پیشبرد طرحِ تغییر
رژیم در سوریه بوده است، امروز خود در یکی از بحرانی ترین دوران حیاتش به سر میبرد.
در برابر امپریالیسم آمریکا گاهی دُم در میآورد و خودی نشان میدهد. نتیجهی اولیه
اش این میشود که امپریالیسم آمریکا میگوید اگر نمیتوانم جغرافیای سیاسی منطقه را
آن گونه تغییر بدهم که به عنوانِ سرکردهِ نظم امپریالیستی در این منطقه یکه تازی کنم،
پس نباید بگذارم رقبا چنین کنند. امپریالیسم روسیه میگوید اگر نمیتوانم از پسِ این
بحران بر بیایم و بشار اسد را بر قدرت نگه دارم، پس باید پایگاههایم را در این منطقه
و برای آینده حفظ کنم. جمهوری اسلامی میگوید اگر نسبت به قدرتهای بزرگ بازیگرِ دستِ
دوم هستم ولی میتوانم نیرو بفرستم، از سوریه به عنوان کریدوری برای ارسال تجهیزات
نظامی برای حزب الله لبنان استفاده کنم و در رقابتهای منطقه ای برگهای برنده ای در
دست داشته باشم. ترکیه میگوید اگر نمیتوانم بشار را سرنگون کنم اما میتوانم به جنگِ
نیروهای کُرد بروم و از این فرصت استفاده کرده و اجازه به رشد این نیروها ندهم. و..
این دقیقا روش و منطقِ این مرتجعین است.
امپریالیستهای
«شرق و غرب»، شهرها و روستاهای سوریه را بمباران
میکنند. بمبهای «هوشمند» ثابت کردند که ناهوشمنداند و تفاوتِ میان مواضع داعش و احرارالاشام
و امثالهم را با بیمارستانها، بازارچهها، محل زندگی مردم تشخیص نمیدهند. تصاویرِ مردم و کودکانی که قربانی
این بمبارانها شده اند، بزرگترین سند محکومیت این سیستم جنایتکار در همهی لایهها
و سطوحش است. از قدرتهای بزرگ مانند روسیه و آمریکا تا قدرتهای دست دوم مانند ایران
وعربستان و ترکیه.
جمهوری اسلامی،
در همین نما قرار دارد. دخالتگریهایش در این جنگ ارتجاعی خیلی واضح نشان میدهد که
این دشمن قسم خورده مردم ایران، دشمن مردم سراسر منطقه و جهان نیز هست. ژنرالهای جمهوری
اسلامی، جنایتکارانه از سپرِ انسانی برای پیشبرد اهدافشان بهره میبرند. به طور تکان
دهندهای از میان تودههای افغانستانی با وعده دادنِ ملیت ایرانی و در صورتِ مرگ حمایت
از خانواده شان، استفاده میکنند. این سیاستِ ارتجاعی و ابعاد و عواقباش ناروشن است.
به میزانِ زیادی بسته است به مبارزه و مقاومتِ انقلابی تودههای افغانستانی که آگاه
و هشیار و با یاری انترناسیونالیستی همهی مردم چنین مبارزه ای را علیه جمهوری اسلامی
و سیاستهای ارتجاعیاش سازمان بدهند. از میان نوجوانها جریانی به عنوانِ «مدافعین
حرم» به راه انداخته اند و هر روز شهرهای ایران شاهد انتقال جنازه این بینوایان است.
یادآورِ جنایت بزرگی که در زمانِ جنگِ ایران و عراق مرتکب شدند و هزاران نوجوانِ را
با وعدهی بهشت راهی میدانهای مین کردند. جنایتی فراموش ناشدنی و نابخشودنی.
چنین جهانی را نباید
تحمل کرد. تداوم آن به هیچ وجه ضروری نیست. دولتهای حاکم، پر از شکاف و بی ثبات اند.
آنها را باید سرنگون کرد و بر جایشان دولتهای سوسیالیستی با هدف استقرار نظام کمونیستی
در جهان، نشاند. این تنها راه خلاص شدن بیش از هفت میلیارد مردم جهان از اسارت است.
این وظیفهی تاریخی / جهانی میتواند با سرنگون کردن دولت
جمهوری اسلامی آغاز شود.
«آتش»
(1) برای شناخت بیشتر از ماهیت و عملکرد شوروی سوسیالیستی رجوع کنید به کتاب «تاریخ
واقعی کمونیسم» اثر ریموند لوتا. این کتاب را میتوانید از سایت
www.cpimlm.com دریافت
کنید.