صحنه ای از تغذیه
از نشریه آتش – شماره ۶۰
جماعت حلقه زده اند؛
منتظر. آن وسط شمر است با رخت قرمزش و پيرمردي مفلوک که به نظر ترياکي ميآيد و احتمالا
قرار است حرمله باشد. يعني همان بدذاتي که در عصر عاشورا خيمه ي حسينيها را به آتش
کشيد. طفلان مسلم با لباس سفيد و شال سبز روي زمين دراز کشيده اند. دو سه علم سرخ و
سياه اينجا و آنجا سرافکنده برپاست. و مردي گردن کلفت که چهره اش بيشتر به پهلوانان
معرکه گير ميماند با بلندگوي دستي ميدان دار است. پشت همة اينها، طبل ها و سنجِ را
چيده اند و طبالي که نشسته و دارد چرت ميزند. اين صحنه اي از تعزية امسال است.
تعزيه که خيلي از اهل تئاتر آن را يکي از نمونه هاي
نمايش خياباني با تکنيک فاصله گذاري ميدانند. جاي برتولت برشت خالي که اين فاصله گذاري
را در ميدانهاي رژيم اسلامي ببيند و حال کند. معرکه گير فرمان حرکت ميدهد. حرملة مفلوک
ميخواهد نعره بزند اما صدايش در نميآيد. چيزي زير لب ميگويد و شمشير به دست دور سر
طفلان مسلم جولان ميدهد. معرکه گير با دوستش که کت شلوار پوشيده و آن کنار ايستاده
خود را کنار ميکشند و سر در هم ميکنند و به حرکات حرمله ميخندند! هنوز دقيقه اي نگذشته،
بازيگران همه به جاي خود خشک ميشوند: مجسمانه! صداي فلزي معرکه گير همراه با سوت از
بلندگو به گوش ميرسد: «اين روزها ارج و قرب داره به خدا. حالا از هر کي امام حسين اربابشه
ميخوام دست بکنه تو جيبشو يک دو هزار تومني در بياره و بندازه تو اين بساط. بيست تومن
که جمع شد کربلا رو ادامه ميديم!» از چهرة تماشاگران معلوم است که کسي از اين پولها
ندارد ولي تا دلتان بخواهد بغض دارند که بترکانند و اشک دارند که بريزند. اسم عباس
و حسين و قاسم و علي اصغر را که ميشنوند اشکشان سرازير ميشوند. بعضيها در اين حالت
دستشان به جيب ميرود و اسکناس مچالة کم ارزشي، صد توماني يا حداکثر ۵۰۰ توماني بيرون
ميآورند و به سبد معرکه گير مياندازند. مراسم با آتش زدن خيمه توسط حرمله که صورتش
را پوشانده تمام ميشود. تماشاچي ها حمله ميبرند تا تکه هايي از پارچة سوخته شده را
به نيت تبرک دريافت کنند. حرمله صورتش را باز نميکند. چون وحشت دارد فردا در خيابان
توسط جماعت شناسايي شود و کتک خورد!
پشت قصة اين تعزيه، وضعيت حاکم بر ايران اسلامي نهفته
است: تراژدي جهل و استيصال و سرگشتگي. نظامي با رنگ و لعاب ايدئولوژي مخدر مذهبي که
ميخواهد جيبتان را خالي کند. صحنه گردانهايي که به ريش بازيگران ميخندند. رختها و علامتهاي
قرون وسطايي که با آلات مدرن ترکيب شده اند. بلندگوي دستي نمادي از رسانة رسمي است
که هم مغز عوام را ميخورد، احساساتشان را به بازي ميگيرد و به سبک شبکه هاي تلويزيوني
پولي در کشورهاي غربي سر بزنگاه به شما ياد آوري ميکند که مهلت آبونمانتان تمام شده
و براي تماشاي ادامة سريال ها بايد هزينه اش را بپردازيد.
تاثيري که همة اينها
در فرهنگ و روبناي مذهبي مسلط بر جامعه گذاشته محکم کردن باورهاي خرافي مردم و اتکاي
آنان به اسطوره هاي دروغين براي حل مشکلات ريز و درشتشان در زندگي است. در دوره هاي
خيزش و تلاطم اجتماعي و سياسي که از اواخر دوران قاجار فرا رسيد اين نمادها و باورهاي
مذهبي به کمک دستگاه روحانيت شيعه آمد تا براي خود پايه ها و اهرمهايي فراهم کنند و
موقعيت سياسي بهتري به دست آورند. اين مساله به ويژه از واقعة پانزده خرداد ۱۳۴۲ و
سر بلند کردن خميني و پيروانش به عنوان يک قطب سياسي ـ مذهبي اوج گرفت و در جريان انقلاب
۵۷ و تحولات پس از آن به جزء لاينفکي از بمباران ايدئولوژيک فکري حکومت اسلامي تبديل
شد. زماني که خميني تاکيد کرد «اين محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته» خوب
ميدانست که چه اهرمي را در اختيار گرفته است. n
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر