۱۳۹۵ آبان ۴, سه‌شنبه

سرسخن


درباره مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا




از نشریه آتش  شماره ۶۰


سه مناظرهي ميان دو کانديداي رياست جمهوري آمريکا (هيلاري کلينتون و دونالد ترامپ) ساعت ۴ و نيم صبح به وقت ايران از شبکه تلويزيوني بي بي سي بهطور زنده و با ترجمه‌‌ي فارسي، پخش شد. افراد زيادي بيدار نشستند تا اين مناظرهها را ببينند و بسياري هم برنامه را ضبط کرده تا بعد آنرا نگاه کنند. صبحِ روزِ بعد تعجبانگير بود که اين همه آدم از روشنفکر تا مردمِ عادي اين مناظرهها را دنبال کرده و در موردش ابرازِ نظر ميکنند.
مردم در ايران و ساير نقاط جهان، اخبار و سياستهاي بين المللي و داخلي را با دلايل و انگيزههاي متفاوت، دنبال ميکنند. اين تفاوت ربط مستقيم دارد به چگونه نگاه کردن به جهان، جايگاه و رابطه ميان طبقات و تفکرات گوناگون با مناسباتِ سياسي اجتماعي اقتصادي و نتيجتا اخلاقي و ايدئولوژيک حاکم. مثلا کمونيستها و انسانهاي‌‌ آگاه و مترقي، عرصه‌‌ي سياست و رخدادهاي داخلي و جهاني را براي فهميدن روندهاي جاري دنبال و تحليل ميکنند زيرا بر همين صحنه است که بايد نقشه و راه کمونيستي براي رهايي از مناسبات ستمگرانه را درستتر ترسيم کرده و عمل کنند.
اما بسياري از مردم (بهخصوص آن بخشهايي که سمتگيري سياسي معيني ندارند)، اغلب با اين انگيزه و ايدئولوژي که در اين ميان «موقعيتِ من چه ميشود»، پيگيرِ اخبار و سياستها ميشوند. مثلا محاسبه ميکنند که در کشمکش ميان جناحهاي جمهوري اسلامي، اطلاحطلبان يا اصولگرايان پيروز شوند کدام براي موقعيتِ آنها مفيدتر است. هرچند که بارها اثبات شده که هيچيکدام مفيد براي مردم نيستند. چون همهشان محصول نظام ارتجاعي جمهوري اسلامي اند و آنرا نمايندگي ميکنند و هر کسي در راس دستگاه حکومتي اين نظام بنشيند بايد طبق منطقِ و پويشهاي اين سيستم عمل کند که استثمار و ستم و تبعيض و زن ستيزي،  فقرِ و بي حقوقي اکثريتِ مردم و... قوانين آن است.
در عينحال مردم در ايران به تجربه ديدهاند که صرفا سياستهاي داخلي نيست که بايد محاسبه شود. بلکه روندهاي بينالمللي (بهويژه اگر پاي بزرگترين قدرت سرمايه داري امپرياليستي يعني آمريکا در ميان باشد)، نقشي مهمتر دارد و سياستهاي داخلي هم اغلب توسط آن قالببندي ميشود. بههمين دليل مثلا اين سوال را جلو ميگذارند که جنگ در سوريه به کجا برسد «بهاي مَسکن پائين ميآيد؟». اين محاسبات هرچند با دلسوزيهاي نسبت به وضعيتِ تودههاي مردم در سوريه همراه است، اما سريعا به «وضعيت من، تاثيراتش روي ما» گذر کرده و دلسوزي و يا خشم از جنايتهايي که امپرياليستها و نيروهاي بنيادگراي ديني و جمهوري اسلامي در سوريه مرتکب ميشوند و فکر کردن به اينکه در مقابلِ اين اعمالِ ضدانساني چه بايد کرد، کمرنگ ميشود. يا به بمبارانهاي وحشيانهي شهر حلب از نقطه نظرِ تاثيراتاش بر روي بهرههايي بانکيشان (هرچند اغلب ناچيز است) نگاه ميکنند. از اين جهت جاي شگفتي نيست که تعدادِ زيادي با دقت و موشکافانه مناظرههاي دو کانديد رياست جمهوري در آمريکا را دنبال کردند چون فکر ميکنند اين انتخابات و نتيجهي اش ميتواند در رابطهي ميانِ جمهوري اسلامي و امپرياليسم آمريکا تاثيراتي داشته و «وضع ما بهتر يا بدتر شود». مثلا يک سوالي که اين روزها بهگوش ميرسد اين است: «کلينتون يا ترامپ، کدام انتخاب شوند قيمت دلار پائين خواهد آمد؟». در نظامي که بنيادش توليد کالايي است و کسبِ سود به هر قيمتي قانونِ اول آنست، سياست و ايدئولوژي هم به کالا تبديل شده و بر اساس آن سنجيده و محاسبه ميشود. درون خودِ جامعهي آمريکا هم همين نگاه در بين بخش بزرگي از مردم وجود دارد. در رسانهها (که امروز انتخابات آمريکا عنوانِ اصلي آنها شده است)، مصاحبه کنندگاني از ميان مردمِ عادي ميبينيم که بر اساس اينکه آيا در صورت انتخاب هر يک از اين دو کانديداها، امکان سفر و ديدار اقوام شان سهل تر شده يا دشوارتر، وضعِ کار و درآمدها چطور خواهد شد، تصميم گيري ميکنند و آگاه نيستند که آخر اين چه نظامي است که اوليهترين خواستههاي انساني را از مردم گرفته و مانند گروگان با آنان رفتار ميکند.
گرايشِ ايدئولوژيک انتخاب از ميانِ «بد و بدتر»، «جهانشمول» است و پايهي مادي دارد. پايه در اوضاع اقتصادي، فقر و بيدورنمايي و بيکاري گسترشيابنده اکثريت تودهها در سراسر جهان و سيستمِ سرمايهداري جهاني و منطق و کارکرد آن دارد. پايه در فقدانِ دولتهاي سوسياليستي و انقلابي که مانند قطبِ جاذبه‌‌اي قدرتمند، راه ديگري را به عينه به مردم نشان دهد و افکار را حول رهايي از چارچوبههاي نظام موجود شکل دهد. وجود چين سوسياليستي در دهههاي ۵۰ تا ميانهي ۷۰ ميلادي و شوروي سوسياليستي در دهههاي ۲۰ تا ميانهي ۵۰ ميلادي، چنين کارکردي داشت. اين امر همچنين پايه در کوچک و ضعيف بودنِ احزاب کمونيست دارد که بر روي خط و سياست کمونيسمِ نوين استوار بوده و بر اين اساس ميليونها مردم را براي سرنگوني دولتهاي ارتجاعي و سازماندهي نظامي از نوعِ ديگر، رهبري کنند.
اين گرايشِ ايدئولوژيک در ميان طبقاتِ گوناگون رايج است، اما بيش از همه طبقاتِ مياني جامعه، آناني که چيزي براي حفظ کردن و محاسبه کردن دارند، بيان و نمايندگي ميکنند. اما معنايش اين نيست که تودههايي که چيزي براي از دست دادن ندارند، از اين قاعده و تفکر برياند و خودکار صحيح و علمي فکر کرده و علل زيربنايي و پيچيدهي رنجهاي ناشي از اين سيستم را درک ميکنند و پي «بد و بدتر» روان نميشوند. همانطور که مارکس گفت: در جوامعِ مبتني بر طبقات اجتماعي، ايدههاي غالب در هر دورهي تاريخي، همان ايده‌‌هاي طبقه حاکم است.
در کارزارهاي انتخاباتي آمريکا مي بينيم که چگونه نمايندگانِ دو حزبِ بزرگِ امپرياليستي با جِد و جهد تلاش ميکنند تا احساسات و تمايلاتِ خوب و بدِ توده ها را به مجاري موردِ نظرشان کشيده و از آنان براي راي دادن به خود و پذيرفتن منطقِ سيستمِ امپرياليستي و مشروعيت دادن به آن (بهجاي مخالفت با سيستم و جنايتهايش)، تائيديه بگيرند و بدين وسيله در واقع مردم را همدستِ جنايتهايشان بکنند. از طرف ديگر تودههاي وسيع مردم را ميبينيم که با جِد و جهد تلاش ميکنند به زير بال و پَرِ يکي از  دو نمايندهي سيستمي بروند که باعث و باني همه بلاهايي است که بر سر آنان و تودهها در چهار گوشهي جهان، آمده است. همان وضعيتي که در دورههاي انتخاباتي در ايران شاهدش هستيم. همان استدلالات و همان جِد و جهدها. آيا اين استدلالات آشنا نيست؟ «خب! بله. کلينتون کسي نيست که من ميخواهم. او هم بد است. اما بالاخره در مقابلِ ترامپ شيطانِ کوچکتر است»، شبيه: «من از موسوي و کروبي دلِ خوشي ندارم. اما از احمدي نژاد که بهترند». يا: «رآليست باشيم. دو انتخاب بيشتر نداريم. يا کلينتون يا ترامپ. بنابراين اگر به کلينتون راي ندهي کمک کرده اي که ترامپ راي بياورد». شبيه: « اگر به روحاني راي ندهي، جليلي راي ميآورد. انتخاب کن!». تا ببينيم در انتخابات 7 ماه ديگر در ايران، کي در مقابل کي «بد و بدتر» است که چندي است بحثهايش داغ شده است.
رفيق آواکيان در نقدِ چنين تفکري ميگويد کلِ موضوع به اين بحث تقليل پيدا ميکند که: «مادامي که شما منطق و «انتخابهاي» ديکته شده توسطِ اين سيستم را پذيرفته ايد، شما مجبوريد منطق و «انتخابهاي» ديکته شده توسط اين سيستم را بپذيريد» [تفکري مرگبار]. آيا اين واقعيت که اين سيستم، شخصي مانند ترامپ را در راس يکي از دو حزبِ عمده بهعنوانِ کانديد «مشروع» توليد کرده است، به طورِ کاملا قدرتمندي غيرمشروع بودن کلِ اين سيستم را نشان نميدهد؟ اين واقعيت که کلينتون و دمکراتها تنها مخالفتشان با ترامپ در اين است که آنها نمايندگانِ بهترِ همين سيستم اند و قادرند بهتر براي جنايتهاي اين سيستم کار کنند، آيا به طورِ قدرتمندي نيازِ فوري براي گسست از منطق و فرضيات اين سيستم و بهپاخيزي عليه آن و کساني که نمايندهاش هستند، از جمله کلينتون و ترامپ، را نشان نميدهد» (1)
مناظره ‌‌‌هاي کلينتون و ترامپ از جهت ديگري هم بهشدت مورد توجه مردم قرار گرفت و تا حدي اين تصويرِ غلط و واژگونه که گويي غرب و بهويژه آمريکا جوامعي با سطحِ بالاي تمدن اند و سياستمدارانش داراي اخلاق و ادب و...را برهم ريخت. انحطاط، اخلاقياتِ فاسد و ضد زن، دروغگوييهاي طرفين، جنگ افروزيهاي جنايتکارانه، به راه انداختن جنگهاي نيابتي و به خاک و خون کشاندن خاورميانه، قالتاقبازيها، دزديها، فرارهاي مالياتي، مواضع فاشيستي در قبالِ مهاجرين و تودههاي سياه و لاتين، سوءاستفاده از موقعيتها براي منافع شديدا شخصي، لومپنيسم و امثالهم حتا براي آناني که پيرو سياستِ «بد و بدتر»اند حيرتآور و قابل تامل بود. اين دو کانديدا بخشي از منجلابي که نمايندگي ميکنند و ماهيتِ نظامي که محصولش هستند را بهصحنه آوردند. بينده احساس ميکرد که مشاهده‌‌گرِ يک لجنزار بهتمامِ معناست. مردمِ آگاهتر ميگفتند «فرقِ نگاه اينها با نگاهِ جمهوري اسلامي به زنان و يا مهاجرين افغانستاني در چيست؟» 
در جريانِ اين مناظرهها و افشاگريهاي طرفين از يکديگر، مطبوعات و کانالهاي خبري ايران پر شد از اظهار نظر در اين زمينه. ترامپ را نقد ميکردند که «به زنان اهانت کرده و حُرمت نگه نداشته است». گويي خودشان بهتر از او هستند. بله. ترامپ يک فاشيستِ پول پرستِ ضد زن است. به قولِ بيانيهي حزب کمونيست انقلابي آمريکا (آر سي پي):«ترامپ نمايندهي کاملي است از ارزشهاي اجتماعي که اين امپراتوري تجسم آن است. نه تنها مواضع سياسي او، کل شيوهي زندگياش، قلدري‌‌اش، هرزگياش، ...نگاههاي چندشانگيزش به زنان...او تجسم استثمار و غارتي است که سرمايه داري و ذهنيت «اول خودم » اشاعه مي دهد....».
اما مگر سردمداران نظامِ جمهوري اسلامي براي اسلامي بهجز اينند؟ ايدئولوژي اسلامي که به آن ميبالند، همين نگاه و رويکرد «ترامپي» را به  زنان دارد. «کتابِ آسماني»شان زن را کشتزارِ مرد ميخواند؛ کتک زدنِ زن توسط شوهر را اگر هر لحظه و هرجا حاضر به همخوابگي نشود،  مجاز ميداند. زن را در برابر مرد پَست و فرودست خوانده و موجودي براي لذت رساني به مرد ميداند. در واقع زن را «انسان» نميداند. تفاوتي ميان «زن خواهي» ترامپ با 4 همسري اسلامي و بينهايت صيغه در مذهب شيعه، وجود ندارد. 
جمهوري اسلامي و هيچيک از سردمدارانش مطلقا در موقعيتِ افشاگري از ترامپ قرار ندارند.
يک جنبهي مثبتِ اين مناظرهها و اينکه مردم نسبتا زيادي آنها را ديدند اينست که مقدارِ  قابل توجهي از سياست، تضادها و رقابتهاي درونِ ارتجاع، مسائل مربوط به زنان، اخلاقيات، تودههاي فقير و مهاجرين، جنگهاي امپرياليستي و غيره را موضوع بحث و فکر کرده است. فرصت مساعدي است که ما کمونيستها درگير اين بحثها شده و بر پايهي تفکري علمي و کمونيسم نوين، درکها را ارتقا داده، به توده ها درفهم صحيحتر اين اوضاع در جهت سازماندهي انقلاب، ياري برسانيم. n 
«آتش»

۱ـ مقالهي «منطقِ مرگبار شيطانِ کوچکتر. باب آوکيان درباره‌‌ي ترامپ، کلينتون، «شيطانِ کوچک‌‌تر» و انقلاب.». نشريهي انقلاب - ۱ آگوست ۲۰۱۶


 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر