رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران
بخش هفت: آی مردم، مدرنیته رو اخلاق سگ آورد!*
سیامک صبوری – از نشریه
آتش – شماره 85
«استبداد رضا خانی» عنوانی فراموش نشدنی در تاریخ معاصر
ایران است. رضا خانِ قزاق و بعدها رضا شاه در اعمال خودکامگی، استبداد و دیکتاتوری
علیه مردم در برخی موارد حتی فراتر از رژیمهای فاشیستی همدورهاش (آلمان هیلتری،
ایتالیای موسولینی، اسپانیای فرانکو) رفت. اگر رژیم سرکوب و ترور نازی ها و
فاشیستها در آلمان و ایتالیای سالهای دهه 1930 تا 1940 عمدتا به سرکوب و حذف
مخالفین سیاسی، روشنفکران و هنرمندان دگر اندیش و منتقد، رقبا و احزاب سیاسی و
برخی گروه های اجتماعی (یهودیان، کولی ها و همجنسگرایان) محدود می شد، استبداد رضا
خانی علاوه بر این موارد مانند جانشین آتی اش یعنی جمهوری اسلامی، شامل نوع پوشش و
لباس، باورها و آیینها و رفت و آمد مردم در خیابان هم شد. به طور کلی نگاه رضا شاه
و دولتش به مردم و نقش مردم در جامعه و تحولات اجتماعی و تغییرات فرهنگی، نه به
عنوان شهروندانی مدرن با حقوق و وظایف مشخص مدنی و اجتماعی بلکه نگاه ارباب-رعیتی،
از بالا به پایین و به قول آن شاعر شهید نگاه و فرهنگ «شبان-رَمهگی» بود. شاه
خودش را صاحب، مالک و ولی امر مردم می دانست و توده های مردم در نگاه «ملوکانۀ
شاهنشاه» جز گله های «بی فرهنگ و بی شعور» نبودند که باید «متجدد» شوند.
اما یک اشتباه رایج
در بین بسیاری از پژوهشگران تاریخِ پهلویِ اول این است که ریشه های این استبداد و
سرکوب سیاسی و اجتماعی را در خصلتهای روحی و روانی رضا خان، «ساختار استبدادی
تاریخ ایران»، «استبداد شرقی» و مفاهیمی از این دست جستجو می کنند. (1) واقعیت این
است که استبداد رضا خانی از ماهیت طبقاتی دولتی که او بنا کرد و روابط
تولیدی-اجتماعیی که در فاصله سالهای 1304 تا 1320 در ایران حاکم شد، بر می خاست.
استبداد رضا خان برای استقرار دولت دیکتاتوری بورژوایی و در پاسخ به ضرورتها و
چالشهای پیشِ پای طبقات حاکم در ایران به وجود آمد و گسترش پیدا کرد. تثبیت دولت
متمرکز نیمه مستعمراتی و گسترش نفوذ آن به سراسر جامعه، سرکوب جنبشهای انقلابی و
کمونیستی متأثر از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، انباشت اولیۀ سرمایه برای یک جهش نسبی
در سرمایه داری بوروکراتیک (کمپرادور) ایران، تثبیت موقعیت شاه و جایگاه یک قشر
جدید از بزرگ ملاکان و سرمایه داران بوروکراتیک [که شامل خود شخص رضا خان و
نظامیان و وابستگان به او می شد]، حُقنه کردن ایدئولوژی ناسیونالیسم ایرانی به
تمامی ملل ساکن در ایران همگی به یک دولت پلیسی و فاشیستی سرکوبگر نیاز داشتند. (2)
اگرچه ممکن است برخی ویژگی های شخصی یا حتی حالتهای روانی، روحیۀ مستبد و زورگویی
شخص رضا خان را تشدید کرده باشند.
ترور و خفقان سیاسیِ عریان و فراقانونی از ویژگی های همۀ رژیمهای
فاشیستی از جمله دولت پهلوی اول است. بازوی اصلی رضا شاه در این سرکوب و خفقان
فاشیستی، ارتش و پلیس سیاسی بودند. نهادهایی که فساد اقتصادی و سیاسی را یک جا در
خود جمع کرده و از نظر نفوذ در ساختار اقتصادی و سیاسی و رانت خواری از برخی جهات
شبیه جایگاه فعلی سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی بودند. آنها در ترور و کشتار
رقبای سیاسی رضا خان، انقلابیون و کمونیستها، روشنفکران و منتقدین و قتل عام ایلات
و عشایر نقش اساسی را بازی کردند.
ارتش رضا خان برای اجرای سیاست یکجا نشینی عشایر (تخت قاپو
کردن) با تمامی قوا و ادوات و تسلیحات سنگین و نیمه سنگین و توپخانه و هواپیما به
جان ایلات عشایر در مناطق مختلف خصوصا در نواحی جنوب غربی افتاد. هزاران نفر از مردم
کوچ نشین در سالهای حاکمیت استبداد رضا خانی، قتل عام، اعدام، دستگیر و شکنجه
شدند. به عنوان نمونه نماینده بهبهان در مجلس شورای ملی، چندی پس از خلع و تبعید
رضا شاه گفت: «آنها (ارتش رضا خانی) 97 نفر از تیره بهرامی (از تیره های عشایر
کهکیلویه) از جمله یک پسر بچه 13 ساله را تنها در یک روز کشتند. 400 نفر از آنها
را زندانی کردند که 300 نفرشان در زندان مردند». (3)
همچنین چکمۀ نظامیان و سایۀ ارعاب و ترور در فاصلۀ سالهای
1300 تا 1304 یکی از اهرمهای مهم در به سلطنت رسیدن رضا خان بود. (4) رضا خان در
فروردین 1303 و پیش از رسیدن به سلطنت، دست به یک استعفای تاکتیکی و نمایشی زد.
فرماندهان ارتش نمایندگان مجلس را تهدید کردند که اگر خواهان بازگشت او به قدرت
نشوند یا مقدمات رسیدن او به سلطنت را فراهم نکنند دست به تیغ و درفش خواهند برد. (5)
پیش از آن نیز ولیعهد قاجار تهدید به ترور شده و میرزاده عشقی شاعر و روزنامه نگار
انقلابی و روشنفکر ترور شده بود. دامنه این ترور و سرکوب و تبعید بعدها نه تنها به
مخالفین سیاسی و فکری رضا خان بلکه حتی دامن نزدیکترین یاران و دست نشانده های او
را هم گرفت. شیخ حسن مدرس پس از جان سالم بردن از یک ترور، تبعید شده و در آنجا مرد.
محمد مصدق از فرط فشار و تهدید مجبور به تبعید خود خواسته شد. ساموئل حَیِّم
نماینده یهودی به جرم خیانت اعدام شد. خسرو شاهرخ نماینده زرتشتی ترور شد. فرخی
یزدی شاعر و روزنامه نگار آزادی خواه و چپگرا دستگیر و در بیمارستان زندان به قتل
رسید. واعظ قزوینی ترور شد. سرتیپ درگاهی و سرلشگر آیرم که هر دو از رؤسای پلیس
سیاسی مخوف رضا شاهی بودند دستگیر شده یا وادار به مهاجرت شدند. تیمور تاش (وزیر
دربار)، فیروز میرزا (وزیر دارایی)، علی اکبر خان داور (پایه گذار دادگستری جدید و
وزیر دارایی)، سردار اسعد (وزیر جنگ)، سید حسن تقی زاده (از روشنفکران حامی رضا
خان پیش از سلطنتش) هر کدام به بهانه ای مورد غضب شاه قرار گرفته و یا اعدام شدند،
یا در زندان مردند، یا خودکشی کردند و یا وادار به تبعید شدند. سایۀ رژیم وحشت و
ترور چنان گسترش پیدا کرده بود که وزیر مختار بریتانیا در اوایل سال 1926 / 1305
گزارش داد که به نظر می رسد رضا شاه می کوشد نوعی اُتوکراسی (فرد محوری- یکه
سالاری) نظامی بر پا کند و «هدفش نه تنها بی اعتبار کردن سیاست مداران کهنه کار
بلکه کل نظام پارلمانی است... او فضای بی اطمینانی و ترس ایجاد کرده است. کابینه
از مجلس می ترسد، مجلس از ارتش هراس دارد و در مجموع همگی از شاه می ترسند. (6)
ممنوعیت احزاب و دسته جات سیاسی و سرکوب مطبوعات و روزنامه
نگاران از دیگر «خدمات رضا شاه کبیر» به جامعه مدنی و فکری آن روز ایران بود. در
23 خرداد 1310 قانونی با عنوان «قانون مجازات مقدمین بر علیه استقلال و امنیت
کشور» به تصویب رسید که هرگونه تجمع و محفل چند نفره را ممنوع کرده و کمونیستها،
فعالین کارگری و مخالفین و منتقدین سلطنت را مورد پیگرد و دستگیری قرار می داد. این
قانون هر نوع فعالیت کمونیستی یا طرفدار اندیشه های سوسیالیستی را ممنوع کرد و این
ممنوعیت بعدها شامل تمام احزاب حتی حزب تجدد که توسط تیمورتاش و برای دفاع
از به سلطنت رسیدن رضا خان ساخته شده بود، هم شد. فشار بر روزنامه نگاران و
روشنفکران و سانسور به اوج خود رسید. نشریه های حقیقت، نوروز، ستاره
ایران، حیات جاوید، وطن و غیره همگی تعطیل شدند. مدیر روزنامه
های وطن و ستاره ایران را تا سر حد مرگ شکنجه کردند و شخص رضا خان دندانهای مدیر
روزنامه حیات جاوید را با مشت شکست. (7) هیچ صفحه کتابی، هیچ شعر و داستانی، هیچ
برگ روزنامه و نشریه ای از تیغ دستگاه سانسور فکری و مطبوعاتی رضا خانی در امان
نبود. سانسور مثل سیستم فیلترینگ و سانسور جمهوری اسلامی شامل برخی کلمات خاص هم
می شد. مثلا به مطبوعات دستور داده شده بود به جای کلمه «کارگر» از واژه «عمله»
استفاده کنند. اداره مطبوعات حتی به شاعران دستور داد اشعار غم انگیز نسرایند و
همه باید در شعر و تولیدات ادبی و فکری و هنری شان اظهار رضایت و خشنودی و شادمانی
از وضعیت کرده و از «شخص اول مملکت» سپاسگزاری و تبعیت بکنند. (8) دولت به ملک
الشعرای بهار فشار می آورد تا یک روزنامۀ فرمایشی و کاملا وابسته به دولت را منتشر
کند و مدتی وی را در زندان نگه داشتند تا شعری در ستایش از «پیشرفتهای ایران» تحت
سلطنت رضا شاه بسراید. (9) و شاعرِ در بند قصیده بلندی با این مطلع سرود: «یاد
ندارد کس از ملوک و سلاطین/ شاهی چو پهلوی به عِّز و به تمکین». سرکوب و سانسور
رضا خانی علیه روزنامه ها حتی به بیرون از مرزها هم سرایت کرد و با درخواست از
دولتهای آلمان و اتریش مانع از انتشار نشریات کمونیستی مانند ستاره سرخ، نهضت
و پیکار شدند. (10)
خودکامگی و خودرأیی رضا خان یکی دیگر از ویژگی های اصلی
دیکتاتوری فاشیستی او بود. اداره امور دولت و مملکت چنان به اراده و میل شخصی و
منافع فردی شاه پیوند خورده بود که تقریبا هیچ نشانی از اهمیت و نقش پارلمان به
عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب مشروطه باقی نماند. شخص رضا شاه با کمک
رئیس شهربانی پیش از انتخابات، لیست کاندیداهای مجلس را چک کرده و افرادی که به هر
دلیل سیاسی، فکری، سوابق یا حتی شخصی و ظاهری باب میل شاه نبودند را حذف می کرد. (11)
نتایج انتخابات مجلس پنجم (1302)، مجلس ششم (1305) و هفتم (1307) توسط سران ارتش و
تیمور تاش تعیین شد. (12) سفارت بریتانیا در گزارش سال 1927 در مورد نقش مجلس در
دوران رضا شاه نوشت: «مجلس ایران را نمی توان چندان جدی تلقی کرد. هیچ یک از
نمایندگان استقلال رأی ندارند. همچنان که انتخابات مجلس هم آزادانه انجام نمی شود.
اگر ارادۀ شاه بر تصویب لایحه ای قرار بگیرد آن لایحه تصویب خواهد شد و اگر شاه
مخالف باشد، از دستور کار خارج خواهد شد. (13) همچنان که احمد متین دفتری یکی از
نخست وزیران رضا شاه بعدها گفت: «شاه اصرار داشت که کار قوه مقننه فقط مهر تائید
زدن بر اقدامات قوه مجریه است و بنا بر این مجلس به نهادی تشریفاتی تبدیل شده
بود». (14)
اما «ارادۀ ملوکانۀ شاهنشاه» فراتر از کتابها، مطبوعات،
احزاب و تفکرات رفت و سر و وضع و لباس و پوشش و رفتار و آیینهای مختلف مردم را هم
در بر گرفت. دولت پهلویِ اول با انتشار فرامین عمومی و با اتکا به چماق و تخت
شکنجه و زندان، لباس و کلاه مردانه، حجاب و پوشش زنانه، لباسهای ملل غیر فارس،
آیینهای فرقه های مختلف مذهبی و صوفیه از جمله مراسم محرم را ممنوع کرد و پوشش و
رفتار مورد پسند خود را به مردم تحمیل کرد. مقررات مربوط به پوشش مردان در دی ماه
1307 به تصویب مجلس رسید و بر اساس مادۀ سوم آن، متخلفین از این قانون علاوه بر
جریمه نقدی از یک تا هفت روز زندانی می شدند. (15) در شماره های آتی این سلسله
مقالات بیشتر به تبعات اجتماعی و سیاسی چنین رویکردی به ویژه در مورد زنان و
آیینهای مذهبی خواهیم پرداخت.
*برگرفته از یکی از ترانه های محسن نامجو با عنوان رضا
خان
یادداشتها
1-
برای نمونه نگاه کنید به آثار محمدعلی همایون کاتوزیان یا
تورج اتابکی.
2-
در مورد این مباحث به شماره های قبلی این سلسله مقالات در
وبلاگ نشریه آتش (http://n-atash.blogspot.com/) رجوع کنید.
3- صورت جلسات مجلس در
یکشنبه 22 آذر 1320. به نقل از کتاب از شهریور 1320 تا فاجعه آذربایجان و
زنجان. ج 1. حسین کوهی کرمانی. انتشارات روزنامه صبا. بی تا
4-
نگاه
کنید به: از رضا پالانی تا رضا شاه. سیامک صبوری. نشریه آتش شماره
79. خرداد 1397
5-
تاریخ
بیست ساله ایران. ج 3. حسین مکی. 1357. ص 526
6-
7-
به
نقل از تاریخ ایران مدرن. آبراهامیان. ص 144
8-
حیات
یحیی. ج 4. 1362. ص 228
9-
ایرانیّت ملیّت قومیّت. اصغر شیرازی. ص 664
10- مطبوعات سیاسی ایران
در عصر مشروطیت. عبدالرحیم
ذاکرحسین. 1370. ص 110
11- سفرنامه بلوشر. ویپرت بلوشر. ترجمه کیکاووس جهانداری. انتشارات خوارزمی. 1365 ص 155 و
222
12- اسنادی از انتخابات
مجلس شورای ملی در دوره پهلوی اول. از انتشارات دفتر ریاست جمهوری. تهران 1368. ص 37-44
13- ایرانیّت ملیّت قومیّت. ص 661
14- گزارش سالانه سال 1927
سفارت بریتانیا به وزارت خارجه. به نقل از ایران بین دو انقلاب ص
145
15- خاطراتی از انتخابات
قبلی. احمد متین دفتری.
مجله خواندنی ها. 17 فروردین 1335
16- به نقل از: مقررات
لباس پوشیدن برای مردان در ترکیه و ایران. هوشنگ شهابی. در تجدد آمرانه.
ص 197
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر