واقعیت کمونیسم
آنارشی در شیوۀ تولید سرمایهداری، قوۀ
محرکۀ توسعه و نابودی
یک اختلاف نظر جدی در مورد اقتصاد سیاسی
سرمایهداری
از نشریه آتش – شماره 85
آتشسوزی، شهری در ایالت
کالیفرنیای شمالیِ آمریکا را کاملا از بین برد و چند صد کشته برجای گذاشته است. گرمایش
اقلیمی، نه فقط بلوچستان و خوزستان بلکه کالیفرنیای ثروتمند و نیکبخت را هم مورد
هجوم قرار داده و بخشهایی از آن را غیر قابل زیست کرده است.
چرا و چگونه سرمایهداری محیط زیست را نابود میکند؟ رابطۀ
نابودی محیط زیست با تعطیلی کارخانهها و متروکه شدن شهرهای صنعتی، با مهاجرتهای
میلیونی، با رویش قارچگونۀ زاغهها و حاشیهها، با سربلند کردن جنگهای ویرانگر و
... چیست؟
در شمارۀ قبل در ستون «واقعیت کمونیسم»، به تضاد اساسی
سرمایهداری و دو شکل حرکت آن، یا قوای محرکه (دینامیکها یا نیروهای رانشیِ)
توسعۀ سرمایهداری پرداختیم. در این شماره همین مبحث را با تاکید بر اختلاف
نظر جدی که در میان کمونیستها در این مورد وجود داشته است، پیش میبریم.
منبع این مبحث علاوه بر فصل اول از کتاب کمونیسم نوین، مقالۀ «قوۀ محرکۀ آنارشی و دینامیکهای تغییر؛
یک مناظره و پلمیک عاجل در جهت مبارزه برای جهانی بنیادا متفاوت و مبارزه برای یک
رویکرد علمی به واقعیت» بهقلم
ریموند لوتا است. *
در شمارۀ قبل گفتیم که تضاد اساسی سرمایهداری، تضاد بین تولید اجتماعیشده
است با تملک و کنترل خصوصیِ این تولید اجتماعی (به اختصار: مالکیت خصوصی).
منظور این است که تمام فرآوردههای
اقتصادی جامعۀ ما و جهان، عمدتا بهشکل جمعی تولید میشوند و نه به شکل فردی و
برای مصرف شخصی. بهطور مثال، نیازهای زندگیِ کارگرِ خودروسازی، توسط گروههای
دیگری از کارگران در ایران و جهان تولید میشود: مسواک و کفش کتانیاش در چین،
برنجش در تایلند یا آمریکا یا شمال ایران و غیره.
اما در همان حال که تولیدِ سرمایهداری به این شیوۀ اجتماعی انجام میشود، کسانی
که آن را کنترل میکنند و محصول تولیدشده را به مالکیت خود در میآورند و از آن
سود میبرند، افراد و یا شرکتها و یا گروهبندیهای سرمایهدار هستند.
همچنین گفتیم که سرمایه یک رابطۀ
اجتماعی و فرآیندی است که ذاتش سلطۀ منافع بیگانه و متخاصم بر نیروی کار و بازتولید
گسترشیابندۀ این رابطه است. استثمار کار مزدی اساس آفرینش و تصاحب ارزش اضافه
است. این حقیقت بهطور علمی، معلوم و مشخص شده است. اما جبری در گسترش استثمار کار
مزدی و تشدید آن وجود دارد که نه از حرص و آز سرمایهداران بلکه از رقابتِ میان
سرمایهها ناشی میشود و از این رقابتِ کور، هرج و مرجی در اقتصاد هر کشور و بهطور
کلی در اقتصاد جهان، حریقی برمیخیزد که انسانها و دسترنج و محیط زیست آنان را
نابود و ویران میکند. آنارشی در سرمایهداری از ذاتِ مالکیت خصوصی برمی خیزد. از
یک طرف تولید، اجتماعی شده است. از طرف دیگر، فرآیندهای متفاوتِ کار که
فعالیت تولیدی جامعه را تشکیل میدهند بهطور خصوصی سازمان مییابند. هیچ
حلقۀ اتصال اجتماعی مستقیم میان عوامل تولید موجود نیست و تولید اجتماعی بهمثابۀ یک
کلیت اجتماعی از قبل هماهنگ نمیشود. فرآیندهای تولیدی، بعد از «وقوع» در «بازار» و
هنگام مبادله، تبدیل به یک تقسیم کار اجتماعی میشوند. ریموند لوتا توضیح
میدهد: «بر این فرآیندهای کار که بهطور خصوصی سازمانیافتهاند، تعقیب سود حاکم
است. سود تعیین میکند که چهچیزی و چگونه تولید شود... کارخانههایی را که سود
نمیدهند میبندند، نیروی کار را کم میکنند، شرکتهای کوچکتر توسط بزرگترها
بلعیده میشوند. در تولید سرمایهداری، تقسیم کار اجتماعی اینطور سازماندهی و
تجدید سازماندهی میشود. یعنی، در یک فرآیند کور و آنارشیک، نشانه رفتن و خطا
کردن، افراط و تفریط.» (ریموند لوتا: «قوۀ محرکۀ آنارشی و دینامیکهای تغییر...»).
در اواسط دهۀ 1980، باب آواکیان تحلیل
بسیار مهمی از قوای محرکۀ سرمایهداری کرده و «قوۀ محرکۀ آنارشی» را
بهعنوان قوۀ محرکۀ عمده در توسعۀ سرمایهداری مشخص کرد. او تحلیل کرد که، استثمارِ نیروی
کار شکل و وسیلۀ ایجاد و تصاحب ارزش اضافه است اما روابطِ پر هرج و مرج میان
تولیدکنندگانِ سرمایهدار و نه صرفِ وجودِ پرولترهای بیچیز (و به این معنا
وجود تضاد طبقاتی) است که تولیدکنندگانِ سرمایهدار را مجبور میکند پرولتاریا را
در ابعاد تاریخا شدیدتر و بسطیافتهتر استثمار کنند. اگر چنین نبود، آنان با این
حد از اجبار در استثمار پرولتاریا مواجه نبودند و تضاد طبقاتی میان بورژوازی و
پرولتاریا قابل تخفیف بود.
تحلیل آواکیان موجب بروز همهمه و خشم بسیاری شد. عدهای در جنبش مائوئیستیِ آنزمان مدعی شدند تحلیل وی، نقش تودهها و
مشخصا طبقه کارگر را در مبارزه طبقاتی منحل میکند! عدهای دیگر استدلال میکردند،
چون استثمار کار مزدی، منبع ارزش اضافه (سود) است و به حداکثر رساندن سود علت وجودی
بورژوازی است، پس منطقا و تاریخا نتیجه میشود که مبارزه میان پرولتاریا و
بورژوازی، قوۀ محرکۀ عمده در توسعۀ سرمایهداری است. لوتا در مورد استدلالهای مخالف میگوید، «یک
منطق ظاهری در استدلالهای آنها موجود است. اما مشکلِ این استدلال دقیقا در همینجا
است: سطحی بودنش» و در مورد اهمیت این اختلافها میگوید:
«این مناظره مسائل
مهمی از اقتصاد سیاسی را دربردارد. درعینحال
ـ و عمدتاـ مسائل مربوط به روش و رویکرد را به میان میکشد. آیا ما جهان را بهطور علمی تحلیل کرده
و بر این پایه جهانی که واقعا موجود است و پیچیده و مرتبا دستخوش تغییر است را
دگرگون خواهیم کرد؟ یا اینکه برای مکانیابی سرچشمههای تغییر از واژههای مارکسیستی
به مثابۀ ابزاری پراگماتیستی سود خواهیم جست...؟ چه
نوع جنبش بینالمللی کمونیستی خواهیم داشت: جنبشی که ریشه در علم و حرکت از جهان واقعی دارد یا جنبشی که
از "روایتها" حرکت کرده و جهان را برمبنای نظامهای
اعتقادی تسلیبخش تجسم میکند؟... » (ریموند لوتا: همانجا)
درواقع،
اختلاف نظر حول جواب به این سوال سربلند کرده است: دینامیکهای سرمایهداری چیستند
و چگونه صحنۀ مبارزۀ طبقاتی را (هم در ارتباط با اوضاع انضمامی جهان در هر مقطع
مشخص و هم بهطور کلی در ارتباط با مسالۀ بزرگترِ گذار تاریخی از عصر بورژوایی به
عصر کمونیسم جهانی) شکل میدهند؟ بهطور مثال، در این مبارزۀ طبقاتی، جایگاه
نابودی محیط زیست، جایگاه جنگهای امپریالیستی که نتیجۀ روابط رقابت کور و آنارشیک
میان بلوکهای عظیم سرمایههای امپریالیستی است، چیست؟
«قوانین قهری انباشت» جبرِ گسترش بیاب یا بمیر را به همۀ
سرمایهها تحمیل میکند. به این دلیل است که سرمایهداران صرفا نمیتوانند استثمار
کنند و بعد ثروت خود را مصرف کنند. زیرا عامل عمیقتری در کار است که در جملۀ عمیقا
علمی مارکس فشرده شده است: «سرمایهدار صرفا سرمایۀ شخصیتیافته است.» (مارکس. کاپیتال
جلد اول)
لوتا تاکید میکند: «... بههمینعلت است که سرمایهداری
به یک موقعیت تعادل همیشگی نمیرسد. ... معدلهای تولید اجتماعی (مثلا در زمینههایی
مانند بهرهوری کار و غیره) از طریق تداخلات رقابتی کور سرمایههای منفرد وضع میشوند
و سرمایه (در پاسخ به سیگنالهای قیمت و سود) به این یا آن بخش تخصیص مییابد. این
معدلهای تولید بهنوبۀ خود به فرمانی تبدیل میشوند که هر سرمایهای که میخواهد
رقابتجو بماند باید از آن تبعیت کند... اما سرمایههای منفرد بهطور ناموزون رشد
میکنند و یکی از آن دیگری جلو میزند؛ خط تولیدهای جدید باز میشوند اما خیلی زود
اشباع میشوند؛ سرمایههای جدید شکل میگیرند و قدیمیها بر پایه کشمکش بر سر ارزش
اضافه تولیدشده در سراسر جامعه منشعب میشوند؛ و سلسلهمراتب رقابتی جدیدی تاسیس
میشود. فناوری جدید بهوجود میآید و این امر عرصههای جدیدی را برای سرمایهگذاری
باز میکند؛ فنآوری تبدیل به میدان نبردی میشود که حولِ آن سرمایههای جدید شکل
میگیرند، از هم جدا میشوند یا فرو میپاشند. ...» (ریموند لوتا: همانجا)
در 9 می
2013 آزمایشگاه پژوهشی سیستمهای
زمینی در هاوایی، نشان داد که سطح دیاکسیدکربنِ جو زمین به 400 بخش در میلیون رسیده
است. یعنی به حد سه میلیون سال پیش از این! زمانی که هیچ موجود زندهای بر روی زمین
نبود. عامل عمده در گرمایش اقلیمیِ زمین محوریت سوخت فسیلی در اقتصاد سرمایهداری
است. با وجود این، امپریالیستها به سرمایهگذاریهای خود در سوخت فسیلی ادامه میدهند.
قرارداد «کنوانسیون خزر» که در مرداد ماه 1397 توسط جمهوری اسلامی و دیگر کشورهای
ساحل خزر امضا شد و درواقع امضای حکم مرگ دریاچۀ خزر است، بخشی از این روند است.
نابود کردن ساختار زمین برای استخراج نفت، برای عمل کرد سودآفرین کلیت نظام امپریالیستی،
اساسی است. علاوه بر این، نفت در مرکز رقابتهای قدرتهای امپریالیستی قرار دارد. رقابت
برای کنترل تولید، پالایش، حمل و نقل و فروش نفت و رقابت بر سر کنترل رژیمهای
حاکم در کشورهای تحت سلطه (مانند ایران) درواقع رقابتی است بر سر کنترل اقتصاد
جهانی. هیچ یک از رخدادهای عرصۀ انرژی را خارج از چارچوبۀ حرکت برای کسب سود و
مسابقه و رقابت در سطوح مختلف شرکتی، کشوری، رشتهای در اقتصاد جهانی و در نظامِ
روابطِ میان دولتهای امپریالیستی نمیتوان فهمید. علاوه بر نفت، قدرتهای بزرگ بهشدت
در حال مسابقه بر سر مواد معدنی و خام کره زمین هستند.
شتاب بحران زیستمحیطی که سیارۀ زمین را دربرگرفته و
هستی آن را تهدید میکند، کاملا ریشه در کُنشِ آنارشیک سرمایههای بهشدت سازمانیافته،
خصوصی و متراکم دارد که با اجبارِ گسترش بیاب یا بمیر و رقابت در مقیاس
جهانی روبهرو هستند.
نابودیِ محیط زیست یک گسل بزرگ در ایران و جهان برای
مبارزۀ طبقاتی است. بحران محیط زیست عامل بسیار مهمی در چیدمان صحنۀ مبارزۀ طبقاتی
خواهد بود. اعتراضاتِ کشاورزان اصفهان، مردم اهواز، کوچ مردم بلوچ تبارزات مهمی از
این گسل در ایران هستند. اگر به حرکت و تکامل تضاد اساسی از پشت عینک اکونومیسم
نگاه کنیم نخواهیم توانست پایههای آنچه اینک درحال وقوع است و چالشهایی را که
در زمینۀ تغییر جامعه و دنیا مطرح است بهطور علمی درک کنیم.
فجایع انسانی
امروز ریشه در اصول اساسی سرمایهداری دارند. اصلاح آن ناممکن است. باید از شر این
نظام اجتماعی منسوخ که در فراز و فرودش اکثریت مردم جهان را به شکلهای مختلف قربانی
میکند خلاص شد. انجام انقلاب کمونیستی در سراسر جهان و رهایی بشریت تکلیف اصلی
پرولتاریا است.
* این مقاله در سایت www.cpimlm.com قابل دسترس است
آتش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر