جامعه نیاز به یک انقلاب واقعی دارد، نه ترمیم و حفظ نظامِ موجود!
دربارۀ بیانیه های ۱۴ نفره!
در خرداد ماه بیانیهای با امضای چهارده «فعال سیاسی مدنی داخل کشور» با محوریتِ استعفای خامنه ای منتشر شد۱. بعد بیانیه ای از سوی چهارده نفر از «کنشگران حوزه زنان در ایران» انتشار یافت که در آن ضمنِ حمایت از بیانیه اولی، خواستار«مبارزه با شیوه ای مدنی و بدون خشونت…با اعتقاد به تساوی حقوق زن و مرد در تمامی عرصهها…» و «حکومتی سکولار دموکرات با حفظ تمامیت ارضی ایران عزیز…» شدند ۲. سپس بیانیه های چهارده نفرۀ دیگری در حمایت هایی از این بیانیه ها صادر شد که امضای طیف وسیعی از افراد ریزش کرده از درونِ جمهوری اسلامی تا سلطنت طلب ها و فرح دیبا و سخنگویانِ ایرانی رژیم فاشیستی ترامپ/پنس که «راه نجاتِ ایرانیان» را در تجاوز و حملۀ امپریالیسم آمریکا به ایران می دانند تا «چهارده نویسنده و شاعر»۳ و حمید تقوایی رهبر حزب کمونیست کارگری۴. در واقع یک ائتلاف طبقاتی از منتهی الیه راستِ ارتجاعی تا به اصطلاح «چپِ کارگری» و نیروهایی مابین این دو، حول محور سیاست حاکم بر این بیانیه ها شکل گرفت.
تاکنون تعدادی از نویسندگان این بیانیه ها در ایران و هواخواه های آنان دستگیر شده اند. تاریخِ جمهوری اسلامی تاریخِ سرکوبِ فکر و عقیده و مخالفت بوده است. جمهوری اسلامی حق بازداشت و زندانی کردن هیچ فردی را ندارد و باید علیه اقدامات سرکوب گرانۀ فاشیستی رژیم و برای آزادی دستگیرشدگان اخیر و همۀ زندانیان سیاسی و عقیدتی مبارزه شود. این یک سوی قضیه است و مساله ای است مربوط به رابطۀ آشتی ناپذیر میان مردم و جمهوری اسلامی.
سوی دیگر اما، محتوا و سیاست حاکم بر این بیانیه ها است. سوال مرکزی این است: آیا سیاستِ این بیانیه ها به رهایی واقعی مردم ما منتهی خواهد شد و بیان کنندۀ نیازهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اکثریت مردم است؟ آیا این سیاست می تواند دولتی اساسا نوین را نمایندگی کند که در آن هیچ انسانی انسانِ دیگری را مورد بهره کشی قرار نمی دهد و مالکیت خصوصی بر ابزار تولیدی و بر منابع طبیعی و مالکیت بر دسترنج کار و زحمت مردم برچیده خواهد شد؟ آیا این سیاست قادر است از نابودی محیط زیست که شیوۀ تولیدی سرمایه داری حاکم بر جهان و بر ایران باعث و بانی اصلی آن است جلوگیری کند؟ آیا این سیاست به معنای واقعی و ریشه ای و نه صوری و یا صرفا در محدودۀ اصلاحات قانونی، قادر است به ستم دیرینه و تاریخی علیه زنان پایان بدهد؟ آیا این سیاست قادر است از دخالت گری های ارتجاعی جمهوری اسلامی در منطقه و قربانی کردنِ هزاران انسان در راه منافع جمهوری اسلامی جلوگیری کند؟ آیا این سیاست می تواند به ستم گری ملی علیه ملل غیرفارس پایان ببخشد؟
این ها ضرورت های مقابل پای جامعه ما است و نیازهای مردم که پاسخ به این سوالات از طرفِ این بیانیه ها، یک نه بزرگ است. تا جایی که به ستم گری ملی در ایران بر می گردد، نویسندگان و امضا کنندگان بیانیه ها پیشاپیش موضع خود را روشن و بدون ابهام جلو گذاشته اند. آن ها خواهانِ حفظ «تمامیت ارضی ایرانِ عزیز» هستند. یعنی از همین حالا ملل ستم دیدۀ غیرفارس را تهدید می کنند که اگر توده های کُرد، بلوچ، عرب و غیره خواهان حق تعیین سرنوشت تا حد جدایی بشوند، نیروهای مسلح رژیمِ مورد نظرشان مانند رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی، چکمه پوشیده و از زمین و آسمان دست به قتل عام مردم برای «حفاظت از تمامیتِ ارضی» خواهند زد. نوشته یا نانوشته این بخشی از توافق نامۀ میان این ائتلافِ طبقاتی راست است که جمهوری اسلامی، سلطنت طلب، ملی مذهبی، مجاهد و هر ناسیونال شوینیست دیگری را به هم گره می زند.
مساله سرنگونی
پس از اولین بیانیۀ چهارده نفره، بیانیۀ بعدی به زعمِ طرفداران این بیانیه ها «رادیکال» تر شد و موضوعِ «عبور از جمهوری اسلامی» در آن مطرح شد. برعکس آن چه برخی منتقدین این بیانیه ها می گویند مساله فقط این نیست که چرا از واژه «عبور» و نه سرنگونی استفاده کرده اند.
بله! جمهوری اسلامی باید سرنگون شود. اما دو نوع سرنگونی داریم و دو راه برای سرنگونی ممکن است. یکم سرنگونی جمهوری اسلامی از «بیرون» و توسطِ امپریالیسم آمریکا و نیروهایی درون همین رژیم با پشتیبانی آمریکا و راست ها و سازشکارانِ خارج از این حکومت (مانند خط حاکم بر این بیانیه ها) و دوم سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی از پایین و توسط مردمِ آگاه به ماهیت رژیم و جناحهای مختلف آن و آگاه به ماهیت امپریالیسم آمریکا و امپریالیستهای دیگر. یعنی سرنگونی توسط میلیون ها انسانی که می دانند برای چه می جنگند و در ابعادی وسیع می دانند که کدام نظام را می خواهند جایگزین نظامِ استثمارگر کنونی کنند و به خاطرش آگاهانه هر فداکاری خواهند کرد. این دو نوع «سرنگونی» بنیادا متفاوت است. و آن چه نیازِ حیاتی جامعه و مردم است سرنگونی از نوع دوم است.
یک سیاست و روشِ این بیانیه ها مسکوت گذاشتن همین مساله حیاتی است. این سکوتِ معنادار مانع از این می شود که سوالات مرکزی و اساسی که به سرنوشت میلیون ها مردم مربوط است در ذهن ها طرح شود و ضرورت های مقابل روی جامعه و مردم به حداکثر روشن و صریح شود. نگاه کنیم به «بیانیۀ اول». چه چیزی را جز «استعفای خامنه ای» جلو می گذارد؟ «چهار بی نیازی»: «بی نیاز به رأی و نظر مستبدانه اشخاص، بی نیاز به مجلسی فرمایشی، بی نیاز به دولتی بی اختیار، بی نیاز به قوۀ قضائیه ای بی استقلال». سوال این است: رژیمِ مورد نظر شما قرار است به این «بی نیازی» ها چطور جواب بدهد و آلترناتیو چیست؟ این را مقایسه کنید با سندِ ایجابی پیشنهادی حزب کمونیست ایران (م ل م) با عنوانِ «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران»۵ که در کلیات و جزئیات توضیح می دهد دولتِ سوسیالیستی نوینِ آینده چگونه کار خواهد کرد، اقتصاد و سیاست اش چگونه خواهد بود، چه نهادهایی نیاز است و چرا.
«گذارِ مسالمت آمیز» و ضدیتِ آشکار با اعمالِ قهر انقلابی
این بیانیه ها درخواستِ «گذارِ مسالمت آمیز» می دهند. روی سخن شان با کیست؟ با توده های مردم که در مقاطعی مبارزات شان شکل هایی از اِعمالِ قهر انقلابی در برابر رژیم و مزدوران و اوباشِ تا دندان مسلح به خود می گیرد (مانندِ اشکالی از مبارزه که در دی ماه ۹۶ شاهد آن بودیم). وگرنه جمهوری اسلامی که سرآمد در اعمال قهر و خشونت و سرکوب و زندان و اعدام و شکنجه است. اشاعۀ سیاستِ خرافی و توهم برانگیز گذار «مسالمت آمیز»، سیاست جناح هایی از حاکمیتِ فعلی و قشرهای میانی و نمایندگان سیاسی آنها است که از انقلاب بیشتر از ارتجاع هراس دارند و ضدیت با قهر انقلابی تاریخا کُد و برچسبِ همۀ نیروهای راست و رفرمیست بوده است. نیروهای مسلح، قلبِ هر دولتی هستند و تضمین کنندۀ ادامۀ حاکمیت و حیاتِ هر نظامی. این دستگاه عریض و طویل و حجیم نظامی/امنیتی در جمهوری اسلامی نگهبانِ یک نظمِ ارتجاعی است و نه فقط برای «دفاع از تمامیت ارضی» که برای حافظت از منافع طبقات سرمایه دار و استثمارگر و مقابله با تعرضاتِ انقلابی توده های مردم، ساخته شده و تکامل یافته است. هیچ انقلابی امکان ندارد بدونِ در هم شکستنِ این دم و دستگاه و به طور مسلحانه، به پیروزی برسد. تاریخ این را بارها و بارها ثابت کرده است. «برای این که تفنگی نباشد، باید تفنگ در دست گرفت». اما سیاستِ این بیانیه ها بر حذر داشتنِ مردم از اعمال قهر انقلابی و عادلانه در برابرِ قهرِ ضدانقلابی و ناعادلانه است و مقید کردنِ مردم در چارچوبه های سیاستِ راست و سازشکارانه موردِ نظر خود.
مسالۀ امپریالیسم و یک خطِ قرمز
نه تنها جمهوری اسلامی که کلیۀ امپریالیستها، دشمنان مردم هستند. این مساله ای است که در این بیانیه ها مسکوت گذاشته شده است. حتا برخی از منتقدین این بیانیه ها هم به این موضوع نپرداخته اند. این نپرداختن، نشان از یک گرایش و خط نادرست بسیار خطرناک است. به ویژه امروزه با حاد شدن تضادهای میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا و ضرورت آگاهی از ماهیتِ این دو نظام منسوخ و مبارزۀ علیه هر دو آنها، در سیاست و عمل نیروی مردم و مبارزات شان را در جهتِ صف کشی میان دو نیروی عمیقا ارتجاعی (امپریالیسم و اسلامگرایی جمهوری اسلامی) قطب بندی می کند. در واقع سوال این است: آیا انتظار دارید تا رژیم فاشیستی حاکم بر آمریکا به کمک شما بیاید؟ آیا ائتلاف زشت با نیروهای سلطنت طلب و سخنگویان فارسی زبان رژیم ترامپ/پنس شما را وادار به سکوت کرده است؟ از دیدِ ما کمونیست ها هم جمهوری اسلامی و هم امپریالیست ها آمریکایی و دیگر امپریالیست هاعلیه مردم ایران و جهان هستند و سمت گیری با هر کدام شان به معنای تقویت دیگری است و روشن و شفاف موضع گرفتن علیه هر دو، یک خط قرمز است و بیانِ رابطۀ میانِ مردم و منافعِ اساسی شان با مرتجعین و امپریالیست ها.
مساله «خوش نام و بدنام» نیست
برخی از حامیان این بیانیه ها امضای انسان هایی خوش نام و شریفی مانند گوهر عشقی را دلیلی بر صحتِ این سیاست می دانند. اما مساله این است که درست یا نادرست بودن یک سیاست و بیانیۀ سیاسی را موقعیت طبقاتی و یا درد کشیدگی افراد یا ترکیِب درهم آشفتۀ آن تعیین نمی کند. اولین معیار این است که آیا مرز تمایز روشنی میان دوستان و دشمنان مردم در آن ترسیم شده است؟ آیا حتا در حد چیزی کمتر از انقلاب کمونیستی، به روی آن تضادها و معضلاتی که مردم از آن رنج می برند و مرتبا به مبارزه علیه آن ها کشیده می شوند، (مانند ستم ملی، فقر، ستم بر زن، نابودی محیط زیست) انگشت می گذارد؟ پاسخ به این سوالات از طرفِ نویسندگانِ این بیانیه ها، یک نه بزرگ است.
شجاعت و جسارت»
طرفداران این بیانیه ها از «شجاعت و جسارت» نویسندگانش سخن می گویند و اینکه جرات کرده اند خواستۀ استفعای خامنه ای را طرح کنند. نخست این که هر طبقه ای سخنگو و مدافع جسورِ خود را دارد. اما این مساله حاوی هیچ امتیازی برای خط و سیاست و برنامۀ آن طبقه نیست و «حقانیت» به وجود نمی آورد. دوم اینکه طرح این خواسته در سطح جامعه، مسالۀ تازه ای نیست و در مبارزات سال ۸۸ و بسیار فراتر از آن در مبارزات دی ماه سال ۹۶ که ۱۰۰ شهر را در بر گرفت، شعارِ «مرگ بر خامنه ای»، «خامنه ای حیا کن، ولایت را رها کن» در برابرِ آتشِ گلوله توسط جوانانِ عاصی و جان به لب رسیده طنین انداز بود.
ماهیت و سیاست اصلی حاکم بر بیانیه ها
واقعیت قابل تأمل و مکررا نیازمند تأکید این است که مردم ایران فقط با بلای جمهوری اسلامی درگیر نیستند که جایگزین کردن یک حکومت سکولار و دارای روابط دوستانه با غرب بتواند مشکلات و فجایع برآمده از آن را از بین ببرد. جمهوری اسلامی حافظ روابط تولیدی-اجتماعی سرمایه دارانه است و هر رژیم دیگری با هر عنوان و نامی چه سلطنت مشروطه چه جمهوری دمکراتیک، چه سوسیال دمکراسی خواهان بقا و ادامه دادن روابط تولیدی-اجتماعی سرمایه داری باشد، درجه ای و سطحی از همین ستمها و تبعیضها را بازتولید خواهد کرد. از این نظر سیاستِ کلی حاکم بر این بیانیه ها، سیاستِ حفظِ دولت طبقاتی بورژوایی موجود است. سیاستی است که توده های مردم را به سیاهی لشگر برنامه های شکست خورده و سازشکارانه تبدیل می کند و هدفش جلوگیری از فروپاشی کل ساختارهای سیاسی و نظامی/امنیتی دولت سرمایه داری در ایران است. خارج از نیتِ هر تک فردِ نویسنده بیانیه ها، این سیاست آشکارا میخواهد شالوده های این دولت ارتجاعی-طبقاتی را دست نخورده بگذارد و اجازه ندهد لطمات جدی به آن وارد شود و صرفا با استعفای منفورترین چهره جمهوری اسلامی، علی خامنه ای، اوضاع را به اصطلاح «خوب» کند. اما این واقعیت ندارد و رواجِ خرافه و توهم است. خامنه ای و ولایت فقیه اش بیان و تشخص سیاسی ایدئولوژیک یک نظام هستند. یک نظامِ طبقاتی دینی با همۀ مشخصاتِ اقتصادی سیاسی و اجتماعی ستمگرانه و ارتجاعی اش. حتا به فرض محال اگر خامنه ای پیشنهاد این بیانیه ها را پذیرفت و استعفا داد و لابد به خیالِ نویسندگانِ بیانیه ها رفت یک گوشه ای نشست و مثلا قرآن درس داد، این نظام با تمامِ دم و دستگاه امنیتی و سرکوبگرش و با تمام شالوده های استثمار گرانه اش بر جای باقی خواهد ماند. همان طور که فرارِ شاه که جای خود حتا سرنگونی رژیم شاهنشاهی، نظامِ اقتصادی اجتماعی ستم گرانه و استثمارگرانۀ حاکم بر ایران را از میان نبرد. شاه رفت و شیخ آمد و رنج و درد مردم افزون تر شد. دقیقا به دلیل این که ساختارهای اساسی و شالوده های اقتصادی مبتنی بر استثمار برجای ماند، ستم گری ملی وحشیانه تر از قبل بر مردم روا داشته شد و به دلیلِ کارکرد نظام سرمایه داری حتا هوای تنفس مردم از آنان ربوده شد. این تجربۀ تلخ و دردناک نباید فراموش بشود. ما کمونیست ها واقعیت ها را به همین صورت به مردم خواهیم گفت و آنها را برای یک تحول عمیق، یک انقلاب واقعی که بیشترین منفعت را در آن دارند در جریان مبارزه با جمهوری اسلامی و با افق برپایی یک جامعۀ سوسیالیستی نوین آماده و سازماندهی می کنیم.
ما انتظار نداریم و واقعی نمی دانیم که این نیروهای طبقاتی و این ائتلاف راست به مسائلی چنین عمیق بپردازند و پاسخی درست و علمی به اینها بدهند. جامعه به طبقات تقسیم شده و هر طبقه ای به روشِ خودش و بر اساسِ منافعِ طبقاتی خودش جلو می رود و سیاست ریزی می کند. شکی نیست که طرحِ درست معضل (یعنی حاکمیت نظامِ سرمایه دار دینمدار جمهوری اسلامی با تمامی جوانبِ ستم گرانه اش) و ارائۀ راه حل (یعنی یک انقلاب واقعی و برقراری نظامی سوسیالیستی نوین با هدفِ گذر از هر نظامِ طبقاتی و دست یابی به کمونیسم) از عهدۀ امضا کنندگان این بیانیه ها بر نمی آید. فقط یک نیروی کمونیست که دارای روش و رویکردی علمی باشد و جمعبندی درستی از مثبت و منفی های تجارب انقلابات گذشته و خیزش های بزرگ توده ای داشته باشد، می تواند راهی دیگر که واقعا به نفعِ توده های مردم است را ترسیم کند، برایش کار کند و بجنگد. پس، مساله این نیست که چرا نویسندگانِ بیانیه ها مثلِ ما فکر نمی کنند. مساله این است که محتوای این بیانیه ها حتا در حد و قواره ای نیست که بتواند در محدوده ای کم تر از انقلاب هم قرار گیرد و کمکی به باز کردن راه برای ریشه کن کردن نظامِ جمهوری اسلامی و همۀ ستم های ناشی از حاکمیت چنین نظامی بکند. وضعیتِ بحرانی جمهوری اسلامی، جامعه را در آستانۀ تحولات بزرگی قرار داده و نتیجتا نیروهای طبقاتی مختلف را به تحرک واداشته است. هر طبقه ای تلاش می کند مهر خود را بر تحولات جاری بکوبد و مختصاتِ رژیمِ آتی را بر اساس منافع طبقاتی و برنامۀ سیاسی خود، تعیین کند. بیانیه های «۱۴ نفر» و سیاست حاکم بر آن تلاشی است در این راستا.
ما کمونیست ها در اوضاع بحرانی کنونی با دو وظیفه دایم روبرو هستیم:
۱ – به راه انداختن جنبشِ مبارزه و مقاومت علیه جمهوری اسلامی بر اساس یک آگاهی سیاسی انقلابی و همگانی حول درک صحیح از دوست و دشمن و حول مهمترین گسل های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی این سیستم و گسترش خواستِ «هفت توقف» در میانِ مردم. همچنین آگاهی دادن نسبت به ریشه های عمیقِ این ستم ها در جامعه و به طور علمی مستدل کردن اینکه تنها راهِ نجات جامعه از فلاکت موجود انقلاب است و نه چیزی کمتر از آن. این «هفت توقف» عبارتند از: توقف قوانین شریعت و دولتِ دینی. توقف رژیم نظامی – امنیتی و استبداد سیاسی. توقف حجاب اجباری و ستم بر زن. توقف جنگ های ارتجاعی جمهوری اسلامی در منطقه. توقف فقر، بیکار و آوارگی. توقف ستم گری ملی علیه ملل غیرفارس. توقف روند نابودی محیط زیست.همگانی شدن آگاهی و مبارزه و مقاومت حول این هفت گسل، صف مردم را نه فقط علیه جمهوری اسلامی بلکه علیه هر شکل از مانور دهی سیاسی و ایدئولوژیک نیروهای ارتجاعی و امپریالیستی تقویت میکند. شعار اصلی و چارچوب چنین جنبشی باید ضدیت با امپریالیسم و جمهوری اسلامی باشد. زیرا هر دوی آنها به لحاظ اجتماعی نیروهایی تاریخاً منسوخ و کهنه هستند. هر دوی آنها، نظام اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ستمگرانه و استثمارگرانۀ سرمایهداری را در شکلهای مختلف نمایندگی و به مردم ایران و خاورمیانه و جهان تحمیل میکنند. برای تحقق این سیاست که منطبق بر نیازهای اساسی توده های مردم و در واقع «خط قرمزهای» میان مردم و ارتجاعِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم است، ما کمونیست ها با هر نیروی مترقی که کمونیست نیست و مطالبه اش کمتر از انقلاب کمونیستی است، آماده به اتحاد و همکاری هستیم در عین اینکه در فضای دوستانه و سالم تلاش می کنیم از طریق این فرآیند اتحاد و همکاری به حداکثر ممکن افراد را به لحاظ آگاهی ذهنی به سوی موضع کمونیستی جلب کنیم.
۲: پیش گذاشتن تنها بدیل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در مقابل جمهوری اسلامی که قادر است و میتواند به رهایی مردم منجر شود. نپرداختن به این واقعیت که تنها بدیل کیفیتاً و بنیاداً متفاوت فقط یک جمهوری سوسیالیستی نوین است و تنها راه تحقق آن انقلاب کمونیستی است در واقع خالی گذاشتن میدان برای بازسازی دولت دیکتاتوری بورژوازی در شکلهای دیگر است. پس وظیفۀ عمدۀ ما کمونیستها این است که آگاهی در مورد این بدیل و نقشه راه آن، در گستردهترین مقیاس در میان تودهها تبلیغ و ترویج شود و مردم بیشتری حولِ آن آگاه و متحد و سازماندهی شوند. دو سند مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران و پیشنویس قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین ایران، تکیهگاه همیشگی ما در پیشبرد این وظیفهاند.
آتش
۱ – رجوع کنید به بیانیه ۱۴ فعال مدنی سیاسی داخل کشور منتشر شده در تاریخ خرداد ماه
۳- همان جا – ۲۲ مرداد ۱٣۹٨
۴- رجوع کنید به سایت www.rowzane.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر