۱۳۹۸ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

واقعیت کمونیسم

واقعیت کمونیسم
جهان بینی و روش کمونیسم مبتنی بر این حقیقت اساسی است: تمام واقعیت هستی از مادۀ متحرک تشکیل شده، هیچ چیز دیگری وجود خارجی ندارد و انسان می تواند واقعیت را بشناسد و آزمایش کرده و تغییر دهد
در جمهوری اسلامی، تزریق خرافه و تفکرات غیر علمی  به مغز مردم، به منابر و مساجد خلاصه نمی شود. برای مقابله با قدرت بیدار کنندۀ علم، در آموزش ابتدایی و عالی، علم را ملبس به جعلیات دینی می کنند و حتا مراکز و همایش های علمی را با این معیار کنترل امنیتی می کنند. یک نمونۀ مسخره که باید با اعتراض مردم مواجه شود، سخنرانی مذهبی و «تلاوت آیات قرآن» در پلانتاریوم گنبد مینا در تهران، قبل از نمایش مستندهای علمی است که توسط مراکز علمی جهان در  مورد منشاء زمین و مهبانگ و به وجود آمدن حیات بر روی سیارۀ ما و حرکات منظومه شمسی تولید شده اند. به ابتدا و گاه بیشرمانه به وسط این برنامه ها، جعلیات دینی اضافه می کنند و به مردم یادآوری می کنند که «قرآن کریم هم فراوان از منظومه شمسی نام برده است»! رسوخ شیوۀ تفکر ضد علمی و غیر علمی در میان مردم سونامی نادانی در مورد خود این نظام حاکم و امکان سرنگون کردن آن را به وجود آورده است. به طوری که اکثر مردم امید ندارند که می توان از طریق انقلاب این نظام کهنه را سرنگون کرد و امکان آن را نمی بینند که می توان جامعه ای بنا کرد که در آن ستم و استثمار سرمایه داری، تاریک اندیشی دینی، بی حقوقی و سرکوب سیاسی، شکنجه و اعدام، نابودی محیط زیست، زن ستیزی و ستم گری ملی و جنگ های ویرانگر نباشد. آنها امیدی به تغییر رادیکال ندارند چون عینک ضد علمی بر چشم دارند و امکان تغییر رادیکال را نمی بینند. در چنین شرایطی، آگاه کردن مردم به کمونیسم نوین، ضرورتی عاجل است. زیربنای کمونیسم نوین، رویکرد و روش علمی و به کاربستن منظم آن برای کسب شناخت در مورد واقعیت های جامعه و جهانی است که در آن زندگی می کنیم تا بتوانیم به وسیلۀ مبارزۀ انقلابی کمونیستی، مرتجعین حاکم را سرنگون و واقعیت کنونی را عوض کنیم و جامعه ای بنا کنیم که در آن آحاد مردم بتوانند در تعاون داوطلبانه و آگاهانه برای نیک بختی جمعی و برای رهایی تمام بشریتِ از نظام سرمایه داری، زندگی کنند.
در شماره قبل در همین ستون، در مورد معرفت شناسی (یا اپیستمولوژی) علمی و ضدیت آن با نسبی گرایی و مفهوم «حقیقت به عنوان روایت» نوشتیم. در این شماره، به طور متمرکز به معرفت شناسی و  رویکرد و روش علمی می پردازیم. منبع این نوشته کتاب بسیار مهم «علم و انقلاب» از آردی اسکای بریک، به ویژه فصلِ «رویکرد علمی در بررسی جامعه و تغییر جهان» است. عنوان کامل این کتاب «در بارۀ اهمیت علم و به کاربست علم در بررسی جامعه، سنتز نوین کمونیسم و رهبری باب آواکیان» است و نسخۀ پی دی اف این کتاب را می توانید از وبسایت www.cpimlm.org پیاده کنید.
معرفت شناسی یا اپیستمولوژی، علمِ چگونه فکر کردن در مورد فکر کردن است. سوالی که معرفت شناسی به آن جواب می دهد این است: چطور می توانیم حقیقت چیزی را بفهمیم؟ واژه حقیقت، برای آن افکار و ایده هایی استفاده می شود که واقعیت عینی را به حداکثر ممکن، به طور دقیق و صحیح بازتاب داده و تشریح می کنند. در اپیستمولوژی و فلسفه علم، به آن «تئوری انطباق» یا «تئوری بازتاب» می گویند.
در این جامعه و جهان، به هزار شیوه به ما القاء می کنند که، حقیقت بر مبنای اینکه چند نفر آن را باور دارند یا ندارند تعیین می شود. اما اگر کمی فکر کنیم می فهمیم که این طور نیست. چهل سال پیش اکثر مردم ایران یاوه های خرافی خمینی را «حقیقت» می پنداشتند. زمانی اکثریت مردم دنیا فکر می کردند زمین یک دایرۀ مسطح است و خورشید گرد آن می چرخد و انسان «اشرف مخلوقات است». حال آن که نه «مخلوق» است و نه «اشرف» موجودات زنده.
حقیقت را بر پایۀ ظواهر نمی شود تعیین کرد. اگر حقیقت با ظواهر تعیین می شد نیازی به پژوهش علمی نبود. حقیقت بر مبنای تجربۀ من و تو هم تعیین نمی شود. در زبان فلسفه این نوع نگرش را «تجربه گرایی» ( امپریسیسم) می گویند. حقیقت آن چیز «دم دست» برای تأمین فوری و سطحی برخی مقاصد هم نیست. دیدگاهی که می گوید اگر چیزی اکنون کار کند پس باید حقیقت باشد، پراگماتیسم است. رفیق آردی در کتاب «علم و انقلاب» مثال خوبی به نقل از رفقای مکزیک می زند تا غلط بودن این روش به اصطلاح «حقیقت یابی» را نشان دهد. مثال این است که دارویی به نام «تالیدومید» برای جلوگیری از سقط جنین غیرعمدی درست شد که در این کار به ظاهر موفق بود. اما بعدا معلوم شد باعث می شود نوزادانی با نواقص جدی متولد شوند. یعنی، لایه های عمیق تر این دارو و جوانب مختلفش بررسی و کشف نشده بود. این نوع پراگماتیسم در عرصۀ سیاسی هم فاجعه به بار می آورد. مانند دوره های انتخابات و به عنوان مثال رای دادن به روحانی با این استدلال که بهتر از رئیسی است. یا نیروهای کرد در سوریه می گفتند، فعلا برویم پیاده نظام ارتش آمریکا بشویم تا شاید درهای «آزادی» بر روی مان باز شود. همۀ این استدلال ها، ضد واقعیت و جعلی هستند و درست مانند تفکرات خرافی دینی، اسارت بار می باشند.
پس، ببینیم علم چیست تا بفهمیم روش و رویکرد علمی در معرفت شناسی علمی چگونه کار می کند و از چه ابزاری استفاده می کند.
مشغلۀ علم، واقعیت مادی است. طبیعت و تمام جامعۀ بشری حوزۀ علم هستند و علم به همۀ آن ها می تواند بپردازد. علم یک ابزار بسیار قدرتمند است؛ روش و رویکردی  است برای کسب توان تشخیص حقیقت، برای تشخیص آن که چه ایده ای بازتاب واقعیت است. به این معنا، علم بسیار متفاوت از دین یا عرفان است که تلاش می کنند واقعیت را با عطف به نیروهای خیالی توضیح دهند. اینها هیچ گونه دلیل و مدرک واقعی برای تحلیل خود ارائه نمی دهند. برعکس، برای علم ارائه ی گواه و مدرک الزام آور است. بنا بر این، برای درک هر مساله ای در جهان یا برای سردرآوردن از اینکه چگونه می توان واقعیت را تغییر داد نیاز به علم است. تمام پهنۀ تجربۀ انسان، قلمروی علم است. برای مثال، برای درمان یک بیماری یا در تلاش برای درک حرکت های اکوسیستمِ یک جنگل استوایی یا صخرۀ مرجانی یا برای انقلاب کردن و رهایی بشریت، نیاز به علم است. علم به ما این امکان را می دهد که واقعیت ماجرایی که در بطن هر یک از این فرآیندها در جریان است را درک کنیم و بفهمیم چگونه می توان آن را تغییر داد. در واقع علم به ما این امکان را می دهد که در هر زمینه ای که صحبت از واقعیت مادی می کنیم (از بیماری گرفته تا اکوسیستم طبیعی یا یک نظام اجتماعی که انسان ها تحت آن زندگی می کنند) مؤلفه های این واقعیت های مادی را تحلیل کنیم و خصلت های تعیین‌‌کننده و تضادهای زیربنایی آن ها را کشف کنیم. در نتیجه اگر قصدمان تغییر است باید بفهمیم که پایههای ایجاد تغییر در آنها چیست.
اگر می خواهیم سازمان یابی جامعه عوض شود، جهان تغییر کند، اگر خواهان تغییر هر چیزی در طبیعت یا جامعه هستیم، باید روش علمی به کار بریم. چون، این تنها راهی است که به طور عمیق می توانیم یک واقعیت را بر پایۀ مشاهده، رصد کردن  تغییرات و کنش های منظم اش با محیط پیرامونی، بر پایۀ دست کاری کردن آن و مشاهدۀ دگردیسی هایش، بشناسیم و این شناخت را تئوریزه کنیم. این فرآیند، مبتنی بر جمع آوری شواهد است و صرفاً «تو چه فکر می کنی» و «من چه فکر می کنم» نیست. و باید تاکید کرد که علم نیازمند شواهدی است که در طول زمانانباشت شده اند. علاوه بر اینکه، علم بر خلاف خیال پردازی و خوش خیالی، متکی بر شواهد عینی است، فرآیند و روش منظم آنالیز و سنتز نیز هست. آنالیز، تجربه و دانش یک بازۀ زمانی را تجزیه و تحلیل می کند. حال آن که سنتز، دوباره آن ها را در سطحی عالی تر و به طریقی منظم تر جمع می کند و از تجربۀ انباشت شده، درس های بزرگ تر و اساسی تر می گیرد. این آنالیز و سنتز علمی را باب آواکیان در رابطه با تجربۀ موج اول انقلاب های کمونیستی که از زمان مارکس تا سال ۱۹۷۶ ادامه داشت و بیش از یک چهارم جمعیت کرۀ زمین درگیر آن بودند، انجام داده و از آن درس های بزرگ و اساسی برای شروع موج دوم انقلاب های کمونیستی که اکنون در دستور کارمان است، بیرون کشیده است.
از این طریقۀعلمی، نه تنها می توانیم واقعیت پدیده ها را بفهمیم، دریابیم چرا پدیده ها و فرآیندها اینگونه هستند، چگونه این طور شده اند و چگونه می توان آن ها را تغییر داد بلکه، تا اندازه ای می توانیم آینده را پیش بینی کنیم. مثلا، می توانیم بگوییم که که طی چند نسل آینده، از نقطه   نظر زیست  محیطی چه وقایعی برای سیارۀ ما رخ خواهد داد. همینطور در رابطه با نظام های اجتماعی نیز می توانیم انواع مختلف سازمان های اجتماعی را در طول تاریخ گذشتۀ انسان تا به امروز تحلیل کنیم و بگوییم استقرار چه نوع سازمان اجتماعی امروزه نه فقط ضروری بلکه ممکن و مطلوب است. این کاری است که مارکس و انگلس کردند. بنا بر این می توانیم آگاهانه تصمیم گیری کنیم که اکنون می خواهیم بر روی چه چیزی کار کنیم، اوضاع را به کدامین سو جهت داده و پیش ببریم زیرا امکان ابتکار عمل آگاهانه در انجام آن را داریم. (برای نمونه، جهت مطالعۀ یک کاربست عالیِ علم به «برنامه و مانیفست انقلاب کمونیستی در ایران» رجوع کنید).
بدون مجهز بودن به علم، انسان همیشه مستعد فریب خوردن، سردرگمی فکری و عجز در تشخیص درست از غلط و حقیقت از دروغ است. به این دلیل، برای تغییر رادیکال جامعه نیاز به تئوری انقلابی و علمی داریم. آردی اسکای بریک علاوه بر این که کمونیست انقلابی است، دانشمند رشتۀ زیست شناسی تکاملی نیز هست، تاکید می کند:
علم، مختص نخبگان یا کسانی نیست که فارغ التحصیل مدرسه اند یا دکتری و چیزی مانند آن را دارند. … حتا کسانی که سواد ابتدایی ندارند به واقع می توانند مانند دانشمندان عمل کنند. روش های علمی را می توان به مردم آموزش داد. … یکی از دغدغه های من این است که ما باید درک علمی و روش های علمی را به طرز گسترده آموزش دهیم تا اینکه همه بتوانند از این روش ها استفاده کنند و صرفاً حوزۀ انحصاری عده ای نخبه نباشد. یکی از دلگرم کننده ترین جنبه های علم این است که به ما پتانسیل تغییر مثبت را نشان می دهد. به ما می گوید چگونه می توانیم پدیده ها را در جهتی واقعاً بسیار خوب تغییر دهیم. اگر شما به درک علمی مجهز نباشید، در زندگی مرتباً دور خود می چرخید، به مشکلات برمی خورید، شاید یک مشکل کوچک را اینجا و آنجا حل کنید اما مشکلات دوباره سربلند می کنند و کلاً نمی دانید دارید چه می کنید. اما با علم، می توانید به طور روشمند نه تنها منبع معضلات و مشکلات را شناسایی کنید بلکه می توانید پایه های تغییر مثبت در آن ها را بیابید. یکی از مسائلی که اغلب مردم درک نمی کنند این است که پایۀ تغییر انقلابی در یک جامعه، در یک سیستم اجتماعی، درست در خود تضادهای سیستم نهفته است. مکانش آنجا است. …  درست درون آن تضادهای بزرگی است  که خودِ سیستم نمی تواند آن ها را اصلاح و در نهایت حل کند. این واقعیت که آن ها نمی توانند این تضادهای بزرگ را حل کنند و مرتباً به طرق مختلف مردم را به زمین می زنند، شرایطی را به وجود می آورد و پایه ای را فراهم می کند که بتوانیم روی آن تضادها کار کنیم تا مردم در شمار هزاران و میلیون ها به میدان بیایند، پیشروی کنند و توان سازمان دادن یک انقلاب واقعی و ساختن یک جامعۀ نوین را بر پایه ای کاملاً متفاوت پیدا کنند. واضح است که مشکلات یک شبه حل نخواهند شد. اما با علم و با ابتکار عمل آگاهانۀ مردمی که به طور جمعی خود را برای یک انقلاب واقعی سازمان می دهند، بسیاری از مشکلات بزرگ را تا حد بسیار زیادی می توان حل کرد.•

آتش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر