واقعیت کمونیسم چیست؟
معرفتشناسی پوپولیستی در مغایرت با کمونیسم است
فلسفه مارکسیسم، ماتریالیسم است. یعنی تمام هستی از ماده متحرک تشکیل شده و تمام افکار انسان برخاسته از واقعیت مادیِ خارج از ذهن هستند – این افکار میتوانند علمی و بازتاب یا بیان کمابیش صحیح واقعیت مادی باشند یا ضد علمی بوده و واقعیت مادی را واژگونه و تحریفآمیز منعکس کنند. لنین در مورد فلسفه ماتریالیستی میگوید، «… یگانه فلسفه پیگیری است که به تمام آموزههای علوم طبیعی وفادار و دشمن هرگونه خرافه و لاف مردم فریبانه و غیره است. …مارکس، ماتریالیسم فلسفی را عمیق کرد و کاملا تکامل داد و شناختِ طبیعت را بسط و تعمیم داد تا شناخت از جامعه بشری را در بر بگیرد. ماتریالیسم تاریخی او دستاورد عظیمی در اندیشه علمی بود. تا پیش از آن در نظریات مربوط به تاریخ و سیاست، هرج و مرج و افکار من درآوردی حاکم بود که جای آن را تئوریای گرفت که بهطرز شگفتانگیزی منسجم و موزون بود. این تئوری نشان میدهد چگونه در نتیجه رشد نیروهای مولده از دلِ یک نظام اجتماعیِ حیات نظام اجتماعیِ عالیتری رشد مییابد و مثلا چگونه سرمایهداری از دل فئودالیسم بیرون میآید. درست همانطورکه شناخت انسان بازتاب طبیعتی است که مستقل از او وجود دارد (یعنی بازتاب ماده در تکامل است) شناخت اجتماعی انسان (یعنی نظریات و آموزههای مختلف وی که عبارتند از مکاتب فلسفی، دینی، سیاسی و غیره) نیز بازتاب نظام اقتصادی جامعه است. نهادهای سیاسی، روبنایی هستند که بر زیربنای اقتصادی قرار گرفته است.»۱
اما دقیقا بهعلت آن که موضوع مرکزیِ مارکسیسم، شناخت یافتن از جامعه طبقاتی و تغییر رادیکال آن است همواره در معرض حملات مستقیم بورژوازی بوده یا توسط مکاتب خردهبورژوایی کج و معوج و تحریف شده است. طوریکه در طول زمان به نام مارکسیسم نظریههای غیر مارکسیستی و بهشدت ضد علمی رواج یافته است. درحالیکه کمونیسم یک روش و شیوه بنیادا علمی برای تحلیل و سنتز تحولات اجتماعی و دورنمای آنهاست. نظریههای غیر مارکسیستی که به نام مارکسیسم رواج یافتهاند مانند اسب تروا افکار غیر مارکسیستی و ضد علمی را «از درون» وارد جنبش کمونیستی میکنند. اما مهم است بدانیم که این گرایشها خود را متکی بر عناصر غلطی میکنند که در بدنه مارکسیسم موجود بودهاند. این عناصر غلط نسبت به بدنه اساسا علمی مارکسیسم عناصری فرعی بودهاند اما رویزیونیسم ضد علمی حداکثر استفاده (سوء استفاده) از آنها را کرده است. باب آواکیان این عناصر فرعی غلط در بدنه مارکسیسم را شناسایی و نقد کرده است و به این ترتیب پایههای علمی معرفتشناسیِ اجتماعی مارکسیستی را بهطرزی کیفی تقویت و تحکیم کرده است. یکی از گرایشهای ضد مارکسیستی که تا حد زیادی به درون جنبش کمونیستی راه باز کرده و به آن ضربه زده است معرفت شناسی (اپیستمولوژی) پوپولیستی است. باب آواکیان در کتاب «گشایشها» در فصل «علم» میگوید:
«کلیت مفهوم پوپولیسم و معرفتشناسی پوپولیستی تا حد زیادی به درون جنبش کمونیستی راه باز کرده و به جنبش کمونیستی و نیاز آن به علمی بودن ضربههای سنگینی زده است. پوپولیسم و ایدئولوژی پوپولیستی یعنی اینکه هر آنچه مردم فکر کنند – چه اکثریت مردم یا یک گروه اجتماعی معین که شما قدرت درک غریزی حقیقت را به آنها دادهاید (کلمه درک غریزی را اینجا عمدا استفاده کردم) – حقیقت یا عملا معادل آن است.»
آواکیان مفهوم «مشی تودهای» که مائوتسه دون فرموله کرد را یکی از آن اشتباهات میداند که باید از آن گسست کرد. مائوتسه دون «مشی تودهای» را اینطور فرمولبندی کرد: ایدهها را از تودهها گرفتن سپس آنها را فشرده کردن و به صورت خط و سیاست دوباره به تودهها باز گرداندن.
هرچند مائوتسه دون چنین مفهومی را فرموله کرد اما وی در تکامل خط و سیاست و استراتژی انقلاب، اساسا طبق «مشی تودهای» حرکت نمیکرد؛ بلکه همانطورکه رفیق آواکیان در کتابِ گشایشها متذکر میشود: «این کار را عمدتا بهصورت علمی پیش میبرد و نه به شیوه گرفتن ایدهها از تودهها، فرموله کردنشان و دوباره به تودهها بازگرداندن.»
در این جا باید خاطرنشان کنیم که نقد یکی از مفاهیم مائوتسه دون بهعنوان یک خطای پوپولیستی کاملا با اتهامی که رویزیونیستهای کمونیست کارگری (به رهبری منصور حکمت) به مائوتسه دون زده و وی را «پوپولیست» میخواندند متفاوت است. کمونیست کارگریها دقیقا آن چه که در مائوتسه دون کاملا علمی و مارکسیستی بود را «پوپولیسم» میدانند. یعنی تشخیص هوشمندانه ظرفیت انقلابی دهقانان فقیر و بیزمین در انقلاب پرولتری و تدوین استراتژی جنگ درازمدت خلق که در پیروزی انقلاب سوسیالیستی چین به سال ۱۹۴۹ تعیینکننده بود. پس، هر گردی گردو نیست! و به جای چریدن در سطح باید نگرشی عمیق نسبت به مسائل و رخدادهای مهم داشت.
نفوذ معرفتشناسی و ایدئولوژی پوپولیستی در جنبش کمونیستی در مفهومسازیهای ضررمند دیگری نیز تجسم یافته است که رفیق آواکیان آنان را نیز شناسایی کرده و از بدنه کمونیسم خارج می کند. بهطور مثال، پوپولیسمِ «جسمیت بخشیدن» به پرولتاریا (یا هر گروه تحت ستم دیگر). یعنی پدیده عام طبقه پرولتاریا را به افرادی از این طبقه تقلیل دادن و فرض را بر آن گذاشتن که آن پدیده عام و خصوصیات تاریخی- جهانی آن کلیت در این افراد متجلی میشود و این افراد به صرف آن که بخشی از آن طبقه هستند بهطور فطری میتوانند به حقیقت یا روایتی از آن دست پیدا کنند.
رفیق آواکیان در کتاب گشایشها تذکر میدهد که «این نگرش با نظریه بسیار خطرناک دیگر همراه است که در جنبش کمونیستی رواج داشته است و آن این که حقیقت، خصلتی طبقاتی دارد. به این معنا که یک حقیقت بورژوایی داریم و یک حقیقت پرولتری. این نظریه حتی به رهنمودهای “انقلاب فرهنگی پرولتاریایی” در چین هم سرایت کرده و در مغایرت قرار گرفته بود با خصلت غالبا مثبت این مبارزه انقلابی تودهای که بر مبنایی کمونیستی رهبری میشد.»
نظریه «حقیقت طبقاتی» کاملا با معرفتشناسی و روش علمی در تضاد است. زیرا حقیقت یعنی بازیافتن واقعیتِ مادیِ خارج از ذهن و بیان تئوریک آن و هرگز نمیتواند «حقیقت من» و «حقیقت تو» باشد. همانطورکه در فیزیک نمیتوانیم صحبت از «حقیقت گرانشی من» و «حقیقت گرانشی تو» کنیم در علوم اجتماعی نیز همینطور است. برخاستن تمایزات طبقاتی بر اساس روابطِ تولیدی حاکم و برخاستن روابط اجتماعی ستمگرانه بر اساس این روابط تولیدی و تولید افکار و ایدئولوژی و فرهنگ و اخلاق منطبق با اینها یک حقیقت است که مارکسیسم کشف و بیان کرده است. بورژوازی و مشاطهگران آن این حقیقت را انکار میکنند. اما انکار آنان ذرهای از صحت آن نمیکاهد. موقعیت و منافع طبقاتی بورژواها مانع از آن میشود که ریشه معضلات جامعه بشری و راه حل آن را ببینند و درک کنند. اما منافع طبقاتی پرولتاریا در آن است که با چشمان باز و آگاهانه حقایق را ببیند. حتا حقایقی که در کوتاه مدت ممکن است به نفع بورژوازی تمام شود. مانندِ قبول خطاهای جدیای که در جریان پیشبرد انقلابهای پرولتری و کشورهای سوسیالیستیِ پیشین شده است و نشان میدهند ما در مبارزه برای کمونیسم دچار نقصان یا جوانب منفی بودهایم یا اشتباهات موجود در تفکر کنونیمان را آشکار میکنند. اما دیدن این خطاها میتوانند بینشهای بسیار مهمی به ما بدهند و میتوانند بخشی از درک عمیقتر واقعیت باشند که به نوبه خود میتواند ما را قادر کند که بتوانیم بهتر در راه کمونیسم مبارزه کنیم. اما در جنبش کمونیستی تا مدت زیادی به جای تشخیص و بررسی این اشتباهات ناگوار بر آنها سرپوش گذاشته میشد که لطمات زیادی به جنبش کمونیستی وارد کرده است. نمیتوان هر چیزی را که به ظاهر برای اهداف و منافع کمونیستها یا گروه معینی از کمونیستها مطلوب بهنظر میرسد، «حقیقت» محسوب کنیم. این نیز گرایش دیگری است که رفیق آواکیان نقد کرده و میگوید باید اینگونه روشهای ابزارگرایانه که «حقیقت سیاسی» نام گرفته از جنبش کمونیستی ریشهکن شود.
رفیق آواکیان، مصلحتجویانه بر اشتباهات رهبران کمونیست بینظیر سرپوش نمیگذارد: «لنین در کتاب ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم چیزهایی مانند حقیقت سیاسی یا حقیقت بهعنوان یک اصل سازمانده را نقد کرد. اما گاهی اوقات لنین عملیگرا در مقابل لنین فیلسوف قرار میگرفت. گاهی اوقات الزامات سیاسیِ یک وضعیت باعث میشد لنین برخی تضادها را به گونهای حل کند که جوانبی از استالین را در خود داشت. مثالهای زیادی از این دست در کتاب خشمها (The Furies) وجود دارد (کتابی درباره انقلاب فرانسه و روسیه نوشته شده توسط آرنو مایر). برخی اوقات و در برخی مناطق، بلشویکها یک نوع رویکرد “مافیایی” داشتند، بهویژه در جنگ داخلی که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شروع شد. در بعضی موارد که مردم توسط نیروهای ارتجاعی سازماندهی شده بودند تا علیه ارتش سرخ بجنگند، بلشویکها باشدت و بیرحمانه تلافی میکردند. یا مردم را نه فقط بهخاطر فرار از ارتش سرخ بلکه حتی برای نپیوستن به جنگ داخلی میکشتند. بله گاهی در میانه جنگ بعضی اقدامات قاطع ضروری است ولی این شیوه، روش درست برای پاسخ دادن به تضادها نیست. …اینها همگی به مسائل معرفتشناسی مربوط هستند. …تمام نکته این است که جستجوی حقیقت و پیشبرد امر انقلاب به صورت بنیادی با هم در وحدت هستند ولی تضادهایی وجود دارد و بعضی اوقات در کوتاه مدت این دو در مقابل هم قرار میگیرند و گاهی بهطور حاد در مقابل هم قرار میگیرند و ما باید با حفظ جهتگیری و روش تلاش برای درک واقعیت همانطوریکه هست و همانطوریکه حرکت و تغییر میکند این تضاد را حل کنیم و گرنه هرگز نخواهیم توانست امر انقلاب را پیش ببریم. اگر از مسیر صحیح منحرف بشویم و بخواهیم یک میان بُر بزنیم تا حقیقت را دور بزنیم یا حقایق دیگری ابداع کنیم یا به «حقیقت سیاسی» (یعنی، حقیقت دلخواه) که هیچکدام بهواقع اصلا حقیقت نیستند روی بیاوریم، در این صورت هر پیشرفت کوتاه مدتی هم که به دست بیاوریم واژگون شده و هرچه بیشتر به عقب پرتاب خواهیم شد.» (آواکیان. گشایشها)
«آتش»
پانوشت:
۱ – لنین. سه جزء و سه منبع مارکسیسم. ترجمه از منبع انگلیسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر