پیروت
مقدمه
خیزشهای ۹۶ و ۹۸ به بحثهای سیاسی بسیاری دامن زد. افراد و گروههای مختلف راهکارهای متفاوتی، در باب پیشبرد خیزش برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مطرح کردند. در این بین برخی اعتصاب را بهمثابه استراتژی مبارزاتی جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و حتی بعضا بهمثابه استرتژیای برای سرنگونی کل دولت ارائه دادند. در همان احوال بود که اعتصاب عمومی بهمثابه «حلقهی گمشدهی» اعتراضات معرفی شد. این صورتبندی در یکی از یادداشتهای کانال سرخط به نام «حلقهی گمشده: اعتصاب عمومی»[۱] مطرح شد، اما نه از آنجا نشات گرفت و نه به آنجا محدود شد. بعد از همهگیری بیماری کرونا، کانال سرخط بار دیگر همان متن را منتشر کرد؛ با این تفاوت که «اعتصاب» را «حلقهی تداوم زندگی انسانی جمعی» معرفی کرد. در این نوشته تلاش میکنیم در گفتوگو و مباحثه با یادداشت «حلقهی گمشده: اعتصاب عمومی» جایگاه اعتصاب را در مبارزات تودهای روشنتر کنیم. لازم به ذکر است که یادداشت کانال سرخط دربارۀ اعتصاب عمومی، قطعا نه بهترین و نه مهمترین یادداشتی است که به این موضوع میپردازد. اما یادداشتی است که به سادهترین و صریحترین شکل ممکن تیپیکترین استدلالهای رایج اکونومیستی دربارۀ جایگاه اعتصاب عمومی را صورتبندی میکند.
کارکردهای اعتصاب
تضاد طبقاتی و مجموعهای از تضادهای سیاسی – اجتماعی (منجمله تضاد جنسیتی، تضاد کارفکری و یدی، تضاد شهر و روستا) در بستر جامعه طبقاتی جریان دارد. این تضادها مقاومت و مبارزاتی را شکل میدهند. اعتصاب شکلی از مبارزه است که لایههای گوناگون طبقات مختلف برای تحقق مطالباتشان، بدان متوسل میشوند. بهاینترتیب، اعتصاب کارکرد مشخصی دارد: بالا بردن توان چانهزنی لایههای مختلف طبقاتی (کارگران، معلمین، پرستاران، کامیوندارن و…) برای بهبود شرایط زیستشان. واضح است که وظیفه هر نیروی پیشرویی است که از اعتصاب برحق این اقشار و لایههای طبقاتی، دفاع کند.
هدف کمونیستها اما، تلاش برای کمتر استثمار شدن، یا شل کردن زنجیرهای اسارت نیست، بلکه سرنگونی دولت سرمایهداری و محو استثمار و گسستن زنجیرهای ستم است. اما آیا اعتصاب حتی در شکل اعتصاب عمومی توان بر هم زدن معادلات ستم و استثمار را خواهد داشت؟ در متن « حلقهی گمشده: اعتصاب عمومی » میخوانیم:
«چرا از دی ماه ۹۶ تا آبان ۹۸ اعتراضات گستردهی مردم به نتیجه نمیرسند؟… تاریخ انقلابها و شورشهای مردمی نشان میدهد که اعتراضات مردمی تا زمانیکه به نحوی تمام جمعیت و حتی موافقان رژیم حاکم را درگیر نکنند، به تغییر نظام سیاسی منجر نمیشوند. اما درگیر کردن همه جمعیت؟ چگونه؟ آیا درگیر کردن موافقان رژیم امری ناممکن نیست؟ یک راه وجود دارد که هم جمعیت خاموش را وارد انقلاب میکند و هم موافقان رژیم را ناتوان؛ اعتصاب عمومی.»
اولین نکتهای که باید به آن اشاره کنیم این است که هدف کمونیستها نه «تغییر نظام سیاسی» که انقلاب سیاسی-اجتماعی است؛ یعنی سرنگونی دولت سرمایهداری و استقرار دولت سوسیالیستی. بدون بر هم زدن کلیت شیوۀ تولید مبتنی بر استثمار طبقاتی و ستم اجتماعی، هر نظام سیاسیای صرفا بازتولیدکنندۀ ستم و استثمار خواهد بود. استقرار «نظامی که در آن سرنوشت مردم به دست خود مردم است» (از یادداشت سرخط) بدون درهمشکستن کلیت دستگاه دولت سرمایهداری در بهترین حالت تخیلی توخالی خواهد بود. دومین نکته: به فرض که ما با دولت بورژواییای سروکار داشته باشیم که نتواند اعتصاب عمومی را کنترل کند، و «موافقان رژیم» نیز «درگیر» شوند. سوال این است که چگونه موافقان رژیم ناتوان میشوند؛ از آن مهمتر چرا و چگونه «جمعیت خاموش… وارد انقلاب» میشود؟
پاسخ سرخط یک اکونومیسم و رویزیونیسم ناب است: «اعتصاب عمومی با خاموش کردن چرخ اقتصادی کشور، از یک طرف افرادی را که به خاطر فشارهای کاری و معیشتی قادر به مشارکت در اعتراضات نیستند از بار زندگی روزمره رها میکند و به خیابان میکشاند، هم حامیان رژیم و نیروهای سرکوب را از برخورد همهجانبه با اعتراضات ناتوان میکند».
پاسخ اکونومیستی است: این اندیشه، گمان میکند که فشار اقتصادی به خودی خود افراد را رهرو راه انقلاب میکند.
پاسخ رویزیونیستی است: مساله برای این اندیشه، «به خیابان کشاندن» تودههاست. مساله برای این اندیشه صرفا به راه افتادن جنبش است، نه محقق کردن هدف، یعنی انقلاب سوسیالیستی. شعار رویزیونیسم بر پیشانی این اندیشه نمایان است: «جنبش همهچیز، هدف هیچچیز».
بار دیگر یادآور میشویم که اعتصاب چه در شکل محدود و چه در شکل عمومیاش حق تودههاست و کمونیستها نیز از آن حمایت میکنند، اما کمونیستها از بستر این مبارزه استفاده میکنند برای ارتقای آگاهی تودهها برای پیوستن به صفوف انقلاب کمونیستی. هر قدر هم که تجمیع ستم و استثمار بر گردۀ تودهها سنگینی کند، به صورت خودبهخودی مبارزاتشان را به افق کمونیستی گره نمیزنند. در شرایط جامعۀ طبقاتی تودهها در هر صورت رهبری میشوند، اگر کمونیستها عهدهدار این مهم نشوند، توسط خطوط و افقهای بورژوایی رهبری خواهند شد. تاریخ تلخ انقلاب ۵۷ و استقرار ضد انقلاب گواهی بر این ماجرا است.
آگاهی کمونیستی، اعتصاب و کرونا
برای به راه انداختن «جنبشی برای انقلاب» در جهت لغو ستم و استثمار، نیازمند آنیم که مکانیزمها و محرکهای تولید و بازتولیدکنندۀ ستم و استثمار را بشناسیم: «بدون تئوری انقلابی، جنبش انقلابی وجود ندارد» (لنین). و اساسا در همین راستا است که آواکیان از «رها کنندگان آگاه نوع بشر» سخن میگوید. بدون شناخت کلیت، نمیتوان روابط درونی تضادهای مختلف را شناسایی و بدینترتیب با آنها به مبارزه برخاست.
«حلقهی گمشده»ای که اعتراضات و خشم تودهها را به رهایی گره میزند، افق و آگاهی کمونیستی است و نه اعتصاب عمومی. سخن گفتن از اعتصاب عمومی بهعنوان «حلقهی گمشده» در شرایطی که کرونا، عمده کشورهای سرمایهداری را برای قریب به دو ماه درگیر «اعتصاب عمومی» اجباری کرده است، مضحک است. کرونا شرایطی را فراهم آورد که بخش عمدۀ تولید در سراسر جهان به حداقل ممکن کاهش یافت. فشار بر تودههای تحتانی – بسته به توان اقتصادی کشورها – و طبقۀ متوسط کمرشکن است. اما شاهد «کشانده شدن» تودهها در سطح جهان به راه انقلاب نیستیم.
در ایران میلیونها نفر بیکار شدهاند، تورم رشد کمسابقهای را تجربه میکند، فشار شرایط تهیدستان و طبقات میانی را بهستوه آورده است. اما بخشهایی از طبقات میانی برای حفظ دارایی خود و بهبود شرایطشان، به خیابان «کشانده» نشدند که به بازار حبابی بورس کشانده شدهاند. ضمن اینکه ضروری است اشاره کنیم که بسیار محتمل است، امتداد این شرایط و ترکیدن حباب بازار بورس، تودهها را به خیابان بکشاند؛ اما تودههای خشمگین در غیاب رهبری و بدیل کمونیستی بیتردید بدیل بورژوایی را برمیگزینند. چندی پیش، بخشی از تودههای خشمگین آمریکا، تحت فشار ناشی از کرونا، – با اسلحه- «به خیابان کشانده شدند» اما به رهبری و در دفاع از رژیم فاشیست ترامپ/ پنس نه برای انقلاب.
بهاینترتیب، میتوانیم بگوییم که تضادهای گوناگون جامعۀ طبقاتی، تودهها را به مقاومت و مبارزه برمیانگیزد، کمونیستها نمیتوانند نسبت به این مبارزات تودهها بیتفاوت باشند: «نمیتوانیم مثل یک مشت دگماتیست مذهبی کنار بایستیم و بگوییم این مبارزات شما به جایی نمیرسد. ما به انقلاب نیاز داریم. پس هر وقت سر عقل آمدید بیایید سراغ ما و آن وقت ما برایتان سخنرانی میکنیم. نه!» (آواکیان، ۱۵۳:۱۳۹۷) اما ازطرف دیگر کمونیستها برای صرف راه انداختن جنبش و شرکت در آن مبارزه نمیکنند. مبارزۀ آنها معطوف به هدف انقلاب کمونیستی است. بنابراین در فرآیند مبارزه کمونیستها ملزماند که برای تغییر فکر تودهها و آشنا کردن آنها با افق انقلاب کمونیستی بکوشند: «حتی وقتی شما با تودههای در مبارزه با اجحافات و ظلمی که به آنها میشود متحد میشوید و تعداد زیادی از مردم هنوز نیاز به انقلاب کردن را نمیبینند، شما برای تغییر فکر آنها برمبنای این خط که انقلاب یک نیاز عینی است، مبارزه میکنید.» (آواکیان، ۸۳:۱۳۹۸) آواکیان با توجه به همین دیالکتیک امر ذهنی/ امر عینی است که شعار استراتژیک «با قدرت بجنگید و مردم را برای انقلاب تغییر دهید» را پیش رو میگذارد. او همچنین در ترسیم خط مرز سنتز نوین با رویزیونیسم، تصریح میکند که: «در این فرایند، تغییر فکر مردم، محوری و در کلیت این فرآیند، حلقۀ کلیدی است.»
مبارزه برای کمونیسم، نیازمند سوژههایی است که افق و آگاهی کمونیستی داشته باشند. در غیاب این افق و آگاهی باید بگوییم: «خروارها مبارزه است، اما نه برای ما»[۲]
منابع:
آواکیان، باب؛ کمونیسم نوین،۱۳۹۷
آواکیان، باب، گشایشها، ۱۳۹۸
- برای مطالعه یادداشت «حلقهی گمشده: اعتصاب عمومی» رجوع شود به کانال سرخط: https://t.me/SarKhatism
- کافکا میگوید: «خروارها امید است اما نه برای ما»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر