ناسیونالیسم
و مساله ملی (بخش دوم)
سهراب سلیمانی
شكل گرفتن نیروهای مبارز ناسیونالیست در منطقه به لحاظ تاریخی بر میگردد به تقسیم كردستان در اوایل
قرن بیستم به چهار قسمت توسط امپریالیستها و مورد ستم و تبعیض قرار گرفتن ملت کرد از سوی رژیمهای ارتجاعی منطقه همچون رژیم
پهلوی در ایران. از همان آغاز مقاومتی ناسیونالیستی در برابر این ستمگری شکل گرفت
که بخشا زیر چتر نیروهای عشیرتی قرار داشت. جامعه كردستان در آن دوران جامعهای ارباب و رعیتی بود و
روشنفکران یا بسیاری از متنفذان محلی که خاستگاه و دیدگاه فئودالی و بورژوایی
داشتند در جنبش ناسیونالیستی نقش داشتند. در نبود نیروهای کمونیست انقلابی در
منطقه، جنبه طبقاتی مبارزه نادیده گرفته شد و تنها هدف رهایی ملی بر اذهان مردم و
حرکات مبارزاتی منطقه تسلط یافت. البته از همان آغاز به علت وقوع انقلاب
سوسیالیستی اکتبر 1917 در روسیه و بسط نفوذ ایدههای کمونیستی در دنیا، عناصر و
محافلی در جنبش ملی کردستان حضور داشتند که خود را هواخواه سوسیالیسم میدانستند اما این امر پدیدهای فرعی محسوب میشد.
نظر به اینكه حكومتهای
ارتجاعی منطقه توسط امپریالیستهای
حامی خود تا به دندان مسلح بودند و سیاست سرکوب خونین مردم، و تفرقهاندازی خونین در بین خلقهای گوناگون را پیش میبردند، نیروهای جنبش کردستان نیز از آغاز دست به اسلحه
بردند. آنها
تلاش میكردند
از تضادها و رقابتهای
مرتجعان منطقه و نیروهای استعمارگر حاضر در صحنه استفاده کنند تا سلاح به دست
بیاورند. این امر که کاملا به محدودیت افق دید و اهداف این نیروها از مبارزه و
ندیدن صف گسترده و چندگانۀ دشمنان گره خورده بود، پایه گذار یک سنت منفی در عرصه
کردستان شد.
در دوران جنگ جهانی دوم و به دنبال پیـروزی انقـلاب چیـن که با یک جنگ دراز مدت تودهای حاصل شد، احزاب كردستانی نیز
از بپاخیزی امواج جنبشهای
رهایی بخش ملی الهام گرفتند و نبرد خود را گسترش دادند. اما این فرایندی پر از
ناروشنیها
و فریب خوردنها
و سازش کردنها
با حكومتهای
ارتجاعی منطقه بود. برنامۀ ناسیونالیستی برای ایجاد یك دولت واحد كردی در منطقه با
توجه به پراكنده بودن ملت كرد در كشورهای گوناگون و تناسب قوای ناموزون هیچگاه به
طور جدی به مرحله عمل نرسید. مثلا در اواخر دهۀ 1960 میلادی، ملا مصطفی بارزانی که
در كردستان عراق نیروی قابل توجهی داشت و از حمایت بسیاری در كردستان ایران نیز
برخوردار بود، زیر فشارهای نظامی و سیاسی و وعدههای دیپلماتیک امپریالیستهای غربی، نیروهای پیشمرگه را
عملا منحل کرد و خود به همراه نزدیکانش به ایران پناهنده شد و تحت حمایت شاه قرار
گرفت.
در همان دوره، تحت تاثیر سیاستهای
چین سوسیالیستی و محبوبیت مائوتسه دون
به مثابه یک رهبر انقلابی در میان مردم دنیا، نیروهای جوان رادیکال در جنبش
کردستان عراق و ایران و ترکیه به «اندیشه مائو و راه چین» تمایل پیدا کردند و روند
شکلگیری
گروهها
و احزاب جدید در کنار (و یا در مقابل) احزاب ناسیونالیستی سنتی و عشیرتی کردستان
آغاز شد. بروز تمایل رادیکال و چپ به معنی عدم وجود خطوط و گرایشات ناسیونالیستی
در میان این نیروهای نوپا نبود. برای مثال در کردستان عراق، جریانی به نام «کومله
رنجداران» که تمایلات مائوئیستی آشکار داشت و حتی بعضی اعضایش را در یک حرکت
انترناسیونالیستی به جبهۀ ظفار در عمان فرستاد تا علیه ارتش اشغالگر شاه ایران
بجنگند، هیچگاه از بند دیدگاه و اهداف ناسیونالیستی رها نشد و در دورههای بعد رهبران و فعالانش کاملا
در ناسیونالیسم کردی غرق شدند و خود را در یک جبهه متحد بورژوایی به رهبری جلال
طالبانی منحل کردند. در کردستان ایران، ناسیونالیسم از دیرباز با حزب دمکرات
کردستان ایران به رهبری دکتر قاسملو که در تبعید به سر میبرد و متحدانش که افکار نزدیک
به حزب توده داشتند شناخته میشد.
جوانانی که بعدها تشکیلات کومله را به وجود آوردند به میزان زیادی در ارتباط با
جنبش نوین کمونیستی ایران بودند که جنبه سراسری داشت و گرایشات گوناگون چپ در آن
جای داشتند. مساله ملی و حق تعیین سرنوشت برای ملل ستمدیده جزء اصول تئوریک مورد
قبول این جنبش بود؛ هر چند که گرایشات ملی گرایانه
به شکلهای
مختلف در آن منعکس میشد.
جوانان چپ رادیکال کردستان نیز نگاهشان به سوی خطۀ خودشان میچرخید؛ زمانی که از کارگران و
زحمتکشان شهر و روستا سخن میگفتند،
در درجه اول تودههای
محروم مناطق کرد نشین را به ذهن میآوردند.
و زمانی هم که بحران انقلابی 1357 فرارسید و فرصت و امکان برای فعالیت گسترده
مبارزاتی و ایجاد تشکل انقلابی به وجود آمد آنها اساسا در دیار خود فعال
شدند. منظور این نیست كه باید عرصۀ مساعد کردستان را رها میکردند. مشكل این بود كه عرصه
كردستان را اساسا جدا از عرصۀ سراسری انقلاب اجتماعی و ضرورت ایجاد حزب پیشاهنگ
کمونیستی برای رهبریش دیدند. اتحاد کومله با اتحاد مبارزان کمونیست و جذب نیروهایش
در یک «حزب سراسری» تنها سرپوشی شد بر گرایش ناسیونالیستی كه آن را زیر چتر
«کارگری»، «ضد پوپولیستی» و در واقع اکونومیستی که منصور حکمت پرچمدارش بود پنهان
کردند.
بررسی سه موضوع مهم (یکم، عروج علنی ناسیونالیسم و بروز انشعاب در حزب
کمونیست ایران و سازمان کردستانش بعد از ظهور پدیدۀ «کمونیسم کارگری». دوم، تکامل
قهقرایی جنبش ناسیونالیستی در کردستان عراق و تشکیل دولت اقلیم کردستان تحت حمایت
امپریالیسم آمریکا و موتلفانش. سوم، مساله پ کا کا در ترکیه و چگونگی گذار از هدف
کردستان واحد به قبول «شهروندی» ترکیه تحت حاکمیت ارتجاع اردوغانی) را به فرصتی
دیگر موکول میکنیم.
اما اینک برای بازتر کردن مساله ناسیونالیسم و نتایج سیاسی آن در شرایط امروز
منطقه و دنیا به یک نمونه جدید میپردازیم.
به مساله کنگره ملی کرد که در بخش اول این نوشته نیز به آن اشاراتی داشتیم.
برگزاری این كنگره در تابستان امسال تلاشی بود برای به خط کردن، هماهنگ و
هم جهت کردن احزاب كردستانی در چهار کشور ترکیه و ایران و سوریه و عراق. نیروهای
اصلی در این كنگره در درجه اول دولت اقلیم كردستان عراق بود و در درجه دوم حزب
کارگران کردستان ترکیه (پ كا كا). سیاست این دو جریان، سهم گیری بیشتر در ساختار
نظم امپریالیستی كنونی است. این هدف سیاسی برخاسته از شكل گیری
و عروج یک بورژوازی نسبتا قدرتمند در كردستان عراق و كردستان تركیه طی دو سه دهه
اخیر است.
گرایش
ناسیونالیستی در كردستان ایران این واقعیت را كه «کنگره ملی کرد» اساسا یك كنگره
دولتی است و تحت نظارت امپریالیستهای
غربی برگزار میشود
را لاپوشان كردند. این طور وانمود كردند كه این صرفا مجمعی برای هماهنگ كردن
مبارزات مردم كردستان چهار پارچه است. اما یک گرایش ناسیونالیستی ارتجاعی که از
حمایت بخشی از قدرتهای
جهانی امپریالیستی برخوردار است در تحولات جاری منطقه حضوری قدرتمند دارد و میخواهد بر فرایندهایی مثل «کنگره
ملی کرد» هم مهر خود را بکوبد. از این نظر، شرایط از اساس با دو دهۀ 1960 و 1970
میلادی فرق میکند
که نیروهای ناسیونالیست انقلابی با گرایشات ترقیخواهانه و ضدامپریالیستی در میدان
حضور داشتند، خود را دوست و متحد کمونیستهای انقلابی میدانستند و با مبارزه خود به لحاظ عینی و ذهنی به نظم
مستقر ضربه میزدند.
امروز ادامه دهندگان آن
ناسیونالیسم انقلابی یا کاملا راه تبعیت و وابستگی به قدرتهای بزرگ را در پیش گرفتهاند و یا به شدت ضعیف و بی
دورنما شده با نگاهی «مثبت» و «واقع بینانه» به آنچه حل مساله ملی به شیوۀ کردستان
عراقاش
مینامند
مینگرند.
در این میان، آنچه گم شده منافع و اهداف اساسی یک انقلاب اجتماعی ـ انقلابی
کمونیستی ـ است و نیروهای طبقاتی که میتوانند و میباید
برای تحقق این منافع و اهداف با هم علیه صف رنگارنگ مرتجعین (خودی و غیرخودی) و
امپریالیستها
متحد شوند. دیدگاه ناسیونالیستی زهر خود را چنین در صفوف جنبش کردستان و اذهان
مردم این خطه میچکاند
که «فقط کردها درد کردها را میفهمند»
و «فقط به کردها میتوان
اعتماد کرد».
پادزهری که کمونیستهای
انقلابی به جنبش کردستان عرضه میکنند
انترناسیونالیسم پرولتری است. یعنی دیدگاه و راهی که دنیای سرمایهداری امپریالیستی را پدیدهای یکپارچه و در هم تنیده میبیند و چنگال استثمار و ستمگری
سرمایه را به هر شکل و رنگ و از آستین هر حکومت ضدمردمی و جریان مرتجعی که بیرون
آید تشخیص میدهد.
دیدگاه و راهی که میداند
ظرفیت رهایی نوع بشر از وضع جهنمی موجود و ساختن دنیای نوین و متفاوت و بدون طبقات
را باید در پرولتاریا جست و جو کرد که یک طبقه واحد بینالمللی است هر چند به زبانهای مختلف صحبت میکند، یوغ رژیمهای متفاوتی را بر گردن دارد و
سطح آگاهی و تشکلاش
در کشورهای مختلف یکسان نیست. در فرصتهای
بعدی که مسائل و مشکلات جنبش کردستان و پدیدۀ ناسیونالیسم را بیشتر خواهیم شکافت،
از مفهوم و نتایج دیدگاه و راه انترناسیونالیستی پرولتری هم بیشتر خواهیم گفت
ادامه دارد......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر