۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

به سوی گرداب


سعید سبکتکین
    واقعۀ دلخراش غرق شدن نزدیک به 300 پناهجو در آبهای جنوب ایتالیا برای چند روزی در صدر اخبار دنیا بود. هنوز این خبر کهنه نشده بود که این بار گروه دیگری از پناهجویان که بر کشتی قراضهای راهی جزیرۀ «لامپه دوزا» بودند به دام آبهای خروشان افتادند و بیش از 20 نفرشان از بین رفتند. پیش از این وقایع مشابهی را در آبهای استرالیا، گینۀ نو، اندونزی، یونان و... شاهد بودیم. و هر بار دهها و صدها زن و مرد و کودک که به امید دستیابی به کار و آزادی و آرامش بار سفر بسته و جان و مال خود را به دست قاچاقچیان سپرده بودند به کام مرگ افتادند. تعدادیشان از بخت خوش (یا بد) به زندگی در این جهنم طبقاتی ادامه دادند و تعدادی هم جان باختند یا برای همیشه مفقود الاثر شدند.
    بسیاری با شنیدن این خبرها به سرزنش پناهجویان مهاجر میپردازند که چرا خطر میکنند و برای جان خود و یا همسر و فرزندانشان ارزشی قائل نمیشوند؟ مگر چه چیزی در آن طرف آب انتظارشان را میکشد؟ عاقلانهتر نیست که در کشور خود بمانند و دشواریهای زندگی را تحمل کنند؟ بالاخره هر چه باشد از مرگ که بهتر است؟
    اما تصمیم این پناهجویان به مهاجرت، به قبول ریسک سفر غیرقانونی، تصمیمی شخصی نیست. هر چند چنین به نظر آید. اینان را دست سرمایه و شرایط فلاکت بار زندگی در نظام طبقاتی (و کشورهای تحت سلطه و استبداد زده) به این سو، هل میدهد و برای سرنوشتشان تصمیم میگیرد. مهاجرت نه فقط ناشی از بی ثباتی اقتصادی و ناامنی اجتماعی و فشارهای سیاسی در کشور خود است بلکه به جایگاه هر کشور در تقسیم کار جهانی و باز شدن گاه به گاه درهای آینده (یا ظاهر شدن سراب آینده) در گوشه و کنار دنیا مربوط میشود. در این دنیای گلوبالیزه، نیروی کار بیش از هر زمان دیگر در تاریخ بشر، متحرک و موقت و منطعف شده است. افق گشوده در برابر زحمتکشان روستانشینی که نیروی کارشان عاطل و باطل مانده و یا جوانان جویای کار که تازه پا به بازار گذاشتهاند صرفا به شهرهای دور و نزدیک در سرزمین مادری محدود نمیشود. وسایل ارتباط جمعی و ماهواره و خیل مسافرانی که مرتبا میروند و میآیند به آنها درِ باغ سبزِ کار و رفاه در مراکز سرمایه امپریالیستی در اروپا و آمریکای شمالی، و حتی در کشورهای ثروتمندتر همسایه را نشان میدهند. پس راه میافتند و میروند تا بخش بزرگیشان به ارتش ذخیرۀ کار در کشوری دیگر بپیوندند. میروند تا نیروی کار سیاه (غیرقانونی) شوند و ارزان و بی حق و حقوق به فروش روند. میروند تا شیرۀ جانشان در کارگاههای عرق ریزان کشیده شود و در بهار جوانی هر روز خستهتر و بیمارتر و پیرتر از دیروز به سرپناه شان باز گردند. این سرنوشت واقعی اکثریت قریب به اتفاق پناهجویان و مهاجران تهیدست آفریقایی و آسیایی به ویژه آنهایی است که با حداقل امکانات و از راههای غیر قانونی این سفر ناگزیر را تجربه میکنند.
   در نظام سرمایهداری جهانی بحرانزده امروز با پدیدۀ هزینه کردن از عمر کارگران و زحمتکشان روبروییم. در صحنۀ رقابت سرمایههای بینالمللی فرمهای «غیر کلاسیک» استثمار را شاهدیم که به شرایط و روابط برده دارانه شبیه است. تصویر دنیای کنونی حتی در کشورهای پیشرفتۀ امپریالیستی فقط سولهها و سالنهای بزرگ با دستگاههای روباتیک نیست که اینجا و آنجا کارگران متخصص و ماهر بر نحوۀ حرکتهای کامپیوتری نظارت کنند و مراقب اتفاقاتی باشند که به ندرت رخ میدهد. حالا در کارگاههای «مخفی» زیرزمینی پایتختهای اروپایی میتوان با کودکان کار و دختران ربوده شده و یا مهاجران بیحقوقی که با استفاده از پیوندها و وابستگیهای محلی و عشیرتی قاچاق شدهاند روبرو شد. طبق آخرین آمار حدود یك میلیون انسان در كشورهای اروپایی كاملا در موقعیت یك برده به سر میبرند كه بخش اعظم آنان زنان جوانی هستند كه از كشورهای فقیرتر اروپا و یا از فیلیپین و تایلند به عنوان بردگان جنسی به این قاره قاچاق شدهاند. قوانین متعارف کار در مورد اینان صدق نمیکند. ساعات کار مشخص نیست. استانداردهای سلامت و ایمنی در موردشان رعایت نمیشود. کار میکنند و کار میکنند و کار میکنند و در نتیجۀ شدت کار و نبود امکانات، عمرشان کوتاه میشود. یکی از عواملی که ادامۀ این وضع را ممکن میکند موجهای پیاپی انسانی است که از راههای مختلف دست به مهاجرت میزنند.
  زمانی بود که آلمان امپریالیستی برای پذیرش کارگر ارزان (مشهور به کارگر مهمان) از ترکیه هزینه میکرد تا به سرعت کار بازسازی کشورش بعد از جنگ دوم جهانی را با استفاده از این نیروی آماده و کم توقع به انجام برساند. حتی در سالهای بعد از فروپاشی بلوک شرق در دهۀ 1990 فرایند اعزام و سامان دهی نیروی کار ارزانتر از اروپای شرقی به آلمان و انگلستان و برخی دیگر از کشورهای اروپا با نقشۀ مشخص آغاز شد و حتی قوانین و مقررات خاصی را برای اقامت موقتی و چگونگی استفاده و انتقال دستمزدهایشان تدوین کردند. اینک اما نیروی کاری که سرمایههای امپریالیستی با عملکرد ویرانگرشان در کشورهای تحت سلطه، «آزاد» و متحرک و منعطف کردهاند به هزینۀ مالی خود و با به خطر افکندن جان خود میآیند تا به «بردگان مهمان» تبدیل شوند. مرگ پیاپی شمار زیادی از اینان در اقیانوسها و دریاها و یا در فضای بدون اکسیژن تریلیها را هم باید به مرگهای نابهنگامی که بر اثر شدت کار رخ میدهد اضافه کرد. عمر متوسط نیروی کار مزدی در دوران بحران ساختاریِ جهان سرمایه روز به روز کوتاهتر میشود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر