۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

معرفی فیلم طـلاق



اسم فیلم طلاق است (گِت به عبری)، ولی نه فقط طلاق. طلاق: محاکمۀ ویویان آنسلم. فیلم جریان دادگاه زنی است که تقاضای طلاق کرده است. در اسرائیل. در کشوری که قوانین حاکم بر ازدواج و طلاق قوانین مدنی نیستند. مذهبیاند. در اسرائیل زنان حق طلاق ندارند. شوهر است که زن را طلاق میدهد (یا نمیدهد). طی آدابی متحجر و تحقیر آمیز. و قسمت آخر سه گانۀ رونیت و شلومی اِلکابتز (که خواهر و برادرند) این تحقیر خفقان آور را با قدرت تمام به نمایش میگذارد.
ویویان آنسلم (با بازی رونیت الکابتز) بعد از 15 سال زندگی زناشویی تقاضای طلاق رسمی میکند. میخواهد به لحاظ قانونی آزاد باشد. قبل از این که پایش به دادگاه باز شود سه سال است که از خانۀ شوهر خارج شده و با خانوادۀ برادرش زندگی میکند. دادگاه، دادگاه مذهبی است. توسط سه خاخام کهنسال صدارت میشود. با ریش. با کیپور. با کتهای سیاه و پیراهن سفید. خشک. خشن. متحجر. عدم علاقه ویویان به شوهرش الیشا آنسلم (سیمون آبکاریان)، و خواست او برای پایان دادن به زندگی مشترک برای قضات مذهبی کافی نیست. باید ثابت کند که یا کتک میخورد، یا شوهرش ناتوانی جنسی دارد، یا به جنون گرفتار است. ولی مشکل ویویان اینها نیست. همین است که دادگاه به محاکمۀ او که به خود جرات داده آزادی از رابطهای بدون عشق و خفقان آور را طلب کند تبدیل میشود. دادگاه بدون حضور الیشا برگزار نمیشود. الیشا به دلایل مختلف از حضور در دادگاه سر باز میزند. مرد از قدرت خود در به تاخیر انداختن دادگاه نیز برای فرسوده کردن و به زانو در آوردن زن استفاده میکند. تاریخ دادگاه بعدی، دو ماه بعد، شش ماه بعد، دو هفته بعد.... به صورت زیرنویس به تماشاگر اعلام میشود. ولی صحنه همان صحنه است. اتاق انتظار دادگاه. دیوارهای سفید اتاق خالی دادگاه. پرخاش خاخامها به زن و وکیلش که چرا با حضورشان (در غیاب مرد) وقت دادگاه را تلف میکنند. و وقتی که الیشا بالاخره با سکوت سنگین و نگاه سرزنشبار به زن به دادگاه میآید، آشنایان این زوج یکی بعد از دیگری پشت تریبون میروند و به اخلاق آرام الیشا شهادت میدهند. یکی دو نفری که میخواهند از نقطه نظر ویویان دفاع کنند (و خود زن هستند) از طرف دادگاه مواخذه و یا اخراج میشوند. شاهدان ویویان قبل از هر چیز باید به عفت او شهادت دهند. و در هر صورت الیشا حاضر به دادن طلاق نیست.
تمام فیلم در دادگاه میگذرد. با اتاقهای بسته و دیوارهای سفید. مردان همه لباس سیاه به تن دارند. زنان هم به جز استثنائاتی همین طور. رنگ نیست. فضا نیست. جو خفقان آوری است که با کلوزآپهای فراوان تشدید میشود و زندان را که زندگی ویویان است به خوبی القا میکند. لحظات طنز آمیزی که در لابلای شهادتها جای داده شده هم خشونت فیلم را قابل تحمل میکند و هم تاثیر آن را دو چندان. و بازیها بی نظیر است. از رونیت الکابتز که چه در سکوت و چه در فوران خشم قانع کننده است. از سیمون آبکاریان که در سراسر فیلم به جز «طلاق نمیدهم» چیز زیادی نمیگوید ولی با نگاهش و اخمش خوب میفهماند که زن چه میکشد. از مِناشه نوی در نقش وکیل ویویان که مجذوب پیگیری موکلش شده و میکوشد دادگاه مذهبی را دور بزند. از ساسون گابای در نقش برادر خشکهمذهبی الیشا که وکالت او را به عهده دارد.... از قضات و شاهدان و حتی پیکرهای محوِ سیاهی لشکرها در اتاق انتظار. همه چیز با مهارت توسط رونیت و شلومی الکابتز نوشته و کارگردانی شده است.
ویویان بی حجاب است، هر چند اغلب با گیسی که سفت به پشت بسته ظاهر میشود. و یک بار که گیساش را رها کرده و از شدت درماندگی شروع به بازی با موهایش میکند از طرف قضات به جرم لوندی سرزنش میشود. به جز این صحنه، فضای فیلم فرق چندانی با ایران ندارد. همان قوانین ناشی از یک مذهب کهنه به عمر قرنها. همان تحجر. همان نفرت از زن. همان بی قدرتی. به هنگام تماشای فیلم، وقتی برای چندمین بار، و بعد از رفت و آمدهای بسیار و شاهدان متعدد باز هم الیشا حاضر به دادن طلاق نشد در مغزم به دنبال راهکارهایی برای ویویان بودم. به یاد فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی»* افتادم. و این که حاکمیت دین بر زندگیمان، هر دین و مذهبی، چه به روز تکتکمان آورده و چقدر عاجل است تلاش برای خلاصی از آن.
سیما توکلی

* تحت فشار کلیسای کاتولیک تا سال 1970 میلادی (1349 شمسی) طلاق در ایتالیا امکان نداشت. فیلم «طلاق به سبک ایتالیایی» ساخته پیترو جِرمی (1961) در یک چارچوب کمدی نشان میدهد که تنها راه خروج از زندگی زناشویی در ایتالیا کشتن طرف مقابل است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر