۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه

گزارشي از تجمع اعتراضي معلمان

 

شيرين شفيعي

يکشنبه 10 اسفند 1393 تجمع سکوت اعتراضي معلمان و بازنشستگان:

به دنبال فراخوان کانون صنفي معلمان، ساعت دو به مجلس رسيدم. جمعيت زيادي گرد آمده بودند و هر لحظه بيشتر ميشدند. شعارهايي در دست و بالاي سر تجمع کنندگان به چشم ميخورد از فقر و بي عدالتي ميگفت، معلم زنداني آزاد بايد گردد را بر کاغذ سفيد فرياد ميزد، عليه خصوصي سازي مدارس و... اما آنچه در دست و بر دهان و پيشاني اکثر معلمان و... وجود داشت، برچسب تجمع سکوت اعتراضي بود. چند مقوا هم يکي از گفتههاي خامنهاي را در مورد «مقام معلم» نمايش ميداد.
تعدادي از معلمها و بازنشستگان به اين سکوت معترض بودند و معتقد بودند پس از 36 سال سختي باز هم سکوت؟! با هر کس حرف ميزدم معترض بود اما فعلا تاکتيک سکوت را برگزيده بود. 
مشخص شد صبح ساعت 9 بازنشستگان تجمع کرده و به حدي شعار داده بودند که زاهدي نماينده مجلس بيرون آمده و گفته بود: ما با افزايش حقوق شما موافقت کرديم اما روحاني آن را نپذيرفته است. اکثر بازنشستهها مقابل مجلس مانده بودند تا ساعت دو برسد و با شاغلين همراه شوند. شايع بود تعدادي دختر و پسر هم بازداشت شدهاند.
بين معلمان ميگشتم و از حضورشان غرق شادي بودم. به سکوتشان اعتراض ميکردم و به محدود بودن شعارهاي اعتراضي و اين که تا به حال کجا بوديد؟ چرا بعد از تظاهرات سال 85 تا کنون سکوت کرده ايد؟ عدهاي که آنجا آمده بودند تازه از زنداني بودن همکارانشان با خبر ميشدند. جمعيت همچنان افزايش مييافت. از پشت بام مکاني در مقابل مجلس چندين نفر به فيلمبرداري و عکاسي از تجمع مشغول بودند از حياط مجلس نيز همين طور.
جاي عبور و مرور بسيار تنگ بود. تعدادي دانش آموز به معلمان پيوستند. همچنين معلمان از شهرهاي مختلف به تظاهرات آمده بودند. نيروي انتظامي دخالت خاصي نميکرد.
حدود ساعت 4 قطعنامه به وسيله يکي از دستاندرکاران کانون صنفي معلمان خوانده شد. ترفند جالب نمايندة کانون اين بود که از همه خواست بند بند آن را با او تکرار کنند. با اين کار هم سکوت شکست و هم نبود ميکروفن و ساير امکانات جبران شد. فرياد خواستهها همه جا را ميلرزاند. يک بار ديگر فضايي پر شور با مايهاي از شورش احاطه مان کرده بود و توجه مردم خاموش به ما جلب شده بود.
در پايان، زن ميانسالي از اطرافيانش خواهش کرد شعار معلم زنداني آزاد بايد گردد را سر بدهند. کسي به او اعتنايي نکرد او باز خواهش کرد و گفت پسر من مدتي است آزاد شده خيلي سختي کشيده... اما تجمع سکوت بود! به زن گفتم بيا با هم بگوييم شايد گرفت: يک، دو، سه! «معلم زنداني آزاد بايد گردد» و شعار بالا گرفت و حدود هشت بار تکرار شد. اما دوباره سکوت را برقرار کردند.
تجمع به پايان رسيد. قول و قرارهايي براي هفته بعد گذاشتند که قضيه را پيگيري کنند تا کار به نتيجه برسد. به سمت مترو حرکت کرديم. چيزي شبيه راهپيمايي شد، بعضيها دو انگشتشان را به نشانة پيروزي بالا گرفتند. همه خوشحال بودند. چند عابر گفتند معلم حمايتت ميکنيم. در ايستگاه مترو جمعيت آنقدر زياد بود که نميتوانست از گيتها عبور کند. هو کردن بالا گرفت تا جايي که نيروي انتظامي مجبور شد درها را باز کند و معلمها خوشحال وارد شدند....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر