۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه

معرفي فيلم

 
 

 
شهروند شـمارة چهــار
سعید سبکتکین
امسال فيلم «شهروند شمارة 4» ساختة لارا پويتراس، جايزة اسکار بهترين فيلم مستند را به خود اختصاص داد. «شهروند شمارة 4» روزهاي پر تب و تاب زندگي ادوارد اسنودن را به تصوير ميکشد. اين کارشناس جوان امور رايانهاي و گرد آوري و تحليل اطلاعات، خود را از هاوايي به هنگ کنگ رسانده تا رسوايي بزرگي را براي نهادهاي جاسوسي ـ اطلاعاتي آمريکا رقم زند. اسنودن هنگامي تصميم به اين کار مي گيرد که در استخدام سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا (سيا) است. تاثيري که فيلم «شهروند شمارة 4» بر تماشاگر باقي ميگذارد، آميزهاي از هيجان و هراس و بيداري است.
ماجرا به سال 2013 برمي گردد. يک روزنامه نگار ارشد «گاردين» چاپ لندن و يک گزارشگر متعهد و پيگير که با اين روزنامه همکاري ميکند مخفيانه در اتاق هتلي در هنگ کنگ با اسنودن ملاقات و مصاحبه ميکنند. دوربين لارا پويتراس اين لحظات تاريخي را ثبت ميکند. تلاششان اين است که پروژة افشاگري درست و کامل پيش رود و توسط نهادهايي اطلاعاتي آمريکا در نطفه خفه نشود. فيلم با عبور سريع نور مبهم چراغهاي سقف يک تونل آغاز ميشود. لکههاي سفيد بر  زمينة ظلمت به سرعت از جلو چشم ما ميگذرند و اعداد صفر و يک را به شکل متناوب تداعي ميکنند. يک شروع هنرمندانه. تاريکي بيانتها که ميتواند نماد حجاب سياه بر واقعيات دنياي امروز باشد و دادههاي کامپيوتري که پر شتاب ميآيند تا نگذارند واقعيت پشت پرده بماند. بر اين متن صداي «لارا پويتراس» را مي شنويم که پيامهاي رمزشده و رد و بدل شده بين خود و «شهروند شمارة 4» يعني اسنودن را پيش از ملاقات حضوريشان در هنگ کنگ، براي ما بازخواني ميکند. «شهروند شمارة 4» عنوان مستعاري است که در آن «اي ميل»ها به اسنودن داده بودند.
اولين فردي که چهرهاش را ميبينيم «گلن گرين والد» است؛ گزارشگر متعهدي که سرش براي اين جور افشاگريها درد ميکند. «ايوين مک اسکيل» از گردانندگان «گاردين» هم هست. شايد آمده تا به کمک تجربه و تخصصش، ادعاهاي اين «شهروند ناشناس» را محک بزند؛ مبادا فريبي بزرگ در کار باشد و مخالفان بخواهند به جرم انتشار گزارشات کذب بياعتبارشان کنند. اما لارا و اسنودن در جريان همان پيام رسانيهاي رمزشدة اينترنتي اعتماد يکديگر را به دست آوردهاند. خوبست بدانيد که لارا پويتراس در زمان تماس و مصاحبه با اسنودن پيشاپيش به خاطر ساختن دو فيلم مستند «سرزمين من، سرزمين من» (2006 ـ با موضوع زندگي در عراق تحت اشغال آمريکا) و «تعهد» (2010 ـ گزارشهايي از زندان گوانتانامو و کشور يمن) توسط شوراي امنيت ملي آمريکا در ليست افراد مظنون قرار گرفته بود.
سرانجام دوربين لارا، اسنودنِ 29 ساله را نشانمان ميدهد. کمي خجالتي به نظر ميرسد. حرفهايش نشان ميدهد که بزرگترين تصميم زندگيش را گرفته است. هوشيار است و مراقب. واقعي بودن و صميميتش را به ما القاء ميکند. حس ميکنيم روزنامه نگاراني که با او همراه شدهاند نيز احساس ما را دارند. اسنودن ميداند که بعد از افشاي اطلاعات محرمانهاي که در اختيار دارد نهادهاي امنيتي آمريکا به سرعت هويتش را کشف خواهند کرد. بنابراين  برنامة نسبتا دقيق و روشني ريخته تا ريسک دستگيري و استرداد خود را به حداقل برساند. از حد و حدود تضادها و رقابتهاي موجود در بين قدرتهاي جهاني باخبر است. به همين علت، هنگ کنگ را به عنوان نقطة انفجار افشاگريها انتخاب کرده. احتمالا ميداند که دولت چين هر چند به خاطر بده بستانهايش با دولت آمريکا به وي اجازة اقامت و پناهندگي نخواهد داد اما در چارچوب رقابتهاي دنياي امپرياليستي آنقدر حسابگر هست که او را کَت بسته تحويل آمريکاييها ندهد. اسنودن تاکيد ميکند که نبايد موضوع در رسانهها حول شخص خودش بچرخد. از نظر او آنچه اهميت دارد و مردم آمريکا و جهانيان بايد بفهمند و در موردش انديشه کنند اسناد و اطلاعاتي است که از دل تاريک رايانهها بيرون کشيده و به روشنايي روز آورده است. به نظر ميآيد که اسنودن نگران شگردهاي رسانهاي و ژورناليستي رايج در چنين مواردي است. ميداند که رسانهها معمولا اذهان را به سمت خصوصيات افراد، گرايشات شخصي، شرايط خانوادگي و شايعات ميکشانند تا موضوع اصلي کمرنگ و فراموش شود.
موضوع افشاگريهاي اسنودن در سال 2013 را بسياري از ما در رسانهها دنبال کردهايم. ميدانيم که نهادهاي امنيتي و جاسوسي آمريکا چه حجم عظيمي از اطلاعات شخصي شهروندان آمريکا و ساير کشورها، و چه دامنهاي از اطلاعات محرمانة مربوط به دولتها و موسسات و مقامات سياسي و اقتصادي در کشورهاي مختلف را از طريق کنترل ايميلها و شنود مکالمات تلفني جمع آوري کرده و به طور سيستماتيک و به کمک برنامههاي رمزگشايي و تحليل اطلاعات از محتواي اين تماسها مطلع شدهاند. زماني که اسنودن به عنوان يکي از عوامل اجراي اين برنامه، بخشي از اطلاعات طبقهبندي شدة شوراي امنيت ملي آمريکا و سازمان سيا را افشاء کرد به سرعت ماشين شايعه سازي دولت آمريکا در سراسر دنيا به راه افتاد تا با «مشکوک» جلوه دادن اسنودن اصل قضيه را بپوشاند. در همان روزها، از زبان بسياري افراد از جمله در محافل روشنفکري و فرهنگي ايران ميشنيديم که «اسنودن عامل جناح دست راستي آمريکا است و او را علم کردهاند تا شخص اوباما و حزب دمکرات را بدنام و تضعيف کنند»؛ يا اينکه «کاملا مشخص است که اسرائيليها از سياست کاخ سفيد دلخورند و اسنودن را جلو انداختهاند». بعضي از شيفتگان دولت آمريکا و دمکراسي غرب در صفوف «طبقة متوسط» نيز اسنودن را «جاسوس روس ها» معرفي ميکردند و با اطمينان ميگفتند که «بعدا معلوم خواهد شد!»
واقعيتي که طبقة حاکمة آمريکا تلاش ميکند با اين شايعهسازيها بپوشاند به جاسوسي سيستماتيک و سازماندهي توطئههاي امنيتي عليه مردم و نيز عليه دولتهاي امپرياليستي دوست و دشمنش محدود نميشود. بروز پديدهاي مثل اسنودن بيانگر يک واقعيت عميق اجتماعي ـ سياسي در جامعة آمريکا است. مشروعيت طبقة حاکمة بورژوا امپرياليست اين کشور نزد بخشهاي بزرگي از شهروندانش خدشهدار شده است. اسنودن تنها کسي نيست که ديگر به مشروعيت حاکمان باور ندارد؛ اولين نيست و آخرين هم نخواهد بود. اسنودن به قانون اساسي آمريکا و دمکراسي آمريکايي باور داشت و خيال ميکرد اصول مقدس و خدشه ناپذيري وجود دارد که همگان از بالا تا پايين به آن اعتقاد دارند و مبناي رابطه (و قرارداد) ميان شهروندان و دولت است. اسنودن مثل بسياري از شهروندان آمريکا واقعا ميخواست از توهمي که اسمش را «منافع عمومي ملي و ملت» گذاشتهاند در برابر خطرات خارجي محافظت کند؛ واقعا به «جنگ عليه تروريسم» که بعد از واقعة 11 سپتامبر به راه افتاده بود باور داشت. اما تحت تاثير تحولات گوناگون و شوکهاي سياسي و اجتماعي در آمريکا و دنيا، و مشخصا واقعيت عرياني که در حيطة کار و تخصص خودش با آن روبرو شد، به نقطة عدم تحمل رسيد. احساس کرد که حاکمان دارند به شهروندان خيانت ميکنند؛ پس عکس العمل نشان داد و دست به اقدام زد. شک نيست تعداد افرادي در موقعيت اسنودن که به اين حد از بيداري و احساس تعهد ميرسند، منافع شخصي را زير پا ميگذارند، خطر ميکنند و دست به اقدام ميزنند زياد نيست. حداقل در حال حاضر، کمتر با چنين افرادي روبرو ميشويم. اما همانطور که در مقاطع تاريخي مختلف به ويژه در بحبوحة بحرانها ديدهايم، افشاگري از درون حالت اپيدمي پيدا ميکند. افراد و حتي گروهها از جايگاههاي مختلف و با منافع گوناگون زبان ميگشايند و گوشههايي از واقعيات پشت پرده را آشکار ميکنند. چنين روندي در دهة 1970 زماني که ارتش تجاوزگر آمريکا در باتلاق جنگهاي ويتنام و کامبوج و لائوس به زير کشيده ميشد بروز کرد. پديدة اسنودن محصول افشاي جنايات بيشمار امپرياليسم آمريکا در جنگهاي عراق و افغانستان، شکنجهگاههاي مخفي سازمان سيا در اروپا، رسوايي زندانهاي ابوغريب و گوانتانامو، تاثيرات خُرد کنندة بحران مالي بر بخش بزرگي از شهروندان آمريکايي، زير سوال رفتن ثبات و امنيت از ديد «طبقة متوسط» و گسترش جنبشها و اعتراضات اجتماعي و سياسي در آن کشور است. پديدة اسنودن خبر از تَرَک برداشتن مشروعيت حکومت و تکانهاي ايدئولوژيک در ذهن جامعة آمريکا ميدهد. تعداد هر چه بيشتري از مردم به تضاد منافع خود با سياستهاي هيئت حاکمه و يا با طبقة حاکم پي ميبرند و صوري بودن مقولههايي مثل دمکراسي سياسي، آزاديهاي اجتماعي، حقوق فردي و حريم خصوصي در نظام ديکتاتوري طبقاتي بورژواـ امپرياليستي را بيشتر احساس ميکنند. در بطن چنين اوضاعي، ظرفيتها و عناصر مساعد به مراتب بيشتري نسبت به دورانهاي «آرام و عادي» به ظهور ميرسند که ميتوانند و بايد به خدمت يک انقلاب آگاهانه و عميق سوسياليستي تحت رهبري پيشاهنگ کمونيست درآيند.    
به «شهروند شمارة 4» برگرديم و کار بزرگي که لارا پويتراس به کمک گلن گرين والد و ديگر يارانشان با ثبت اقدام موثر و ارزشمند ادوارد اسنودن انجام دادند. همانطور که انتظار ميرفت، امپرياليسم آمريکا همة وسايل امنيتي و اهرمهاي ديپلماتيک و سياسي خود را به کار گرفت تا از علني شدن اطلاعات بيشتري که اسنودن در اختيار روزنامه نگاران «گاردين» قرار داده جلوگيري کند. فشارها و تهديدهاي دولتهاي متحد آمريکا موثر افتاد و «گاردين» پروندة اطلاعات محرمانه را به مقامات انگليس تحويل داد و سخت افزار حاوي اين اطلاعات را به طور فيزيکي نابود کرد. اما فيلم مستند «شهروند شمارة 4» توليد شد تا در حد توان خود جهانيان را بيدار کند و فرق ميان عمل و منافع حاکمان با ادعاها و وعدهها را نشان دهد. گنجاندن چند جمله از سخنراني اوباما در مورد ماجراي اسنودن در نقطة مناسبي از فيلم که تماشاگر به خوبي از چند و چون ماجرا آگاه شده، نقاب از چهرة اين عوامفريب حرفهاي که هيچ فرقي با روساي جمهوري پيشين ندارد بر ميدارد.
ادوارد اسنودن در بارة «شهروند شمارة 4» ميگويد: «وقتي که لارا پويتراس از من پرسيد آيا اجازه دارم از صحنههاي ملاقاتمان فيلمبرداري کنم، خيلي ترديد داشتم. خوب شد که گذاشتم قانعم کند. نتيجهاش اين فيلم شجاعانه و درخشان است که شايستگي افتخار و اعتباري که نصيبش شده را دارد. اميدوارم که جايزة اسکار افراد بيشتري را به تماشاي اين فيلم تشويق کند و پيام اين فيلم، الهام بخش شهروندان عادي شود که اگر متحدانه فعاليت کنند ميتوانند دنيا را تغيير دهند.» ايوين مک اسکيل روزنامه نگار «گاردين» نيز چنين اظهار ميکند: «وقتي که لارا مشغول فيلمبرداري بود من چندان توجهي به اين کار نداشتم. حدسم اين بود که اين کار را براي هدفي که چندان روشن نيست، مثلا توليد فيلمي کم هزينه براي استفادة خصوصي فعالان اجتماعي، انجام ميدهد. وقتي که نتيجة کارش را ديدم شگفت زده شدم. يک فيلم حرفهاي ناب بود. شک نداشتم که برندة جايزة اسکار ميشود.»
به تماشاي «شهروند شمارة 4» بنشينيد و بر سر جزئياتش بحث جمعي کنيد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر