۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه

نوکری سرمايه جهانی شاخ و دُم ندارد


نوکری سرمايه جهانی شاخ و دُم ندارد
اگر دوست داريد کسي پيدا شود و معني وابستگي به امپرياليسم و خطوط اصلي اقتصاد ايران در دورة بعد از توافق هستهاي را رک و راست مقابل تان بگذارد به سايت «ايرنا» (خبرگزاري دولت) رجوع کنيد. همين چند روز پيش (25 شهريور) مقالهاي تحت عنوان ادراک نادرست از مفهوم استقلال به قلم اسماعيل داوودي از گروه پژوهش و تحليل خبري ايرنا روي اين سايت قرار گرفت. اين مقاله را ميتوان نظرگاه و جهت گيري دولت روحاني به حساب آورد. نويسنده در آغاز تلاش ميکند تکليف خود را با درکها و شعارهاي دوران انقلاب 57 در زمينة استقلال روشن کند. او مينويسد:
«استقلال يا همان ادارة کشور بدون مداخلة دولتهاي بيگانه را خودانزوايي و کشيدن ديوار دور کشور تعريف کردند. نتيجة اين تفکر پيگيري توليد "الف" تا "ي" کالاها و خدمات کشور زير عنوان خودکفايي در توليد گندم، برنج، بنزين، خودرو و... بود.»
معلوم نيست که اشارة نويسنده به کدام جريانها است. روشن است که هيچ يک از دولتمردان و جناحهاي جمهوري اسلامي (از همان روز اول استقرار رژيم جديد) چنين تفکري نداشتند و حتي اگر گهگاه شعاري ميدادند هرگز دنبال استقلال و خودکفايي اقتصادي کشور نبودند. راستاي سياست اقتصادي آنان را ادامة استخراج و عرضه و فروش نفت در بازارهاي جهاني تعيين ميکرد. الگويي غير از همان اقتصاد نفت محور و وابسته به بازار جهاني برايشان قابل تصور نبود. و همانطور که ميبينيم تا امروز نيز به همان الگو وفادار ماندهاند. واقعيت اين است که فقط بخشي از نيروهاي کمونيست و چپ انقلابي بودند که ايدة رهايي جامعه از نظام جهاني سرمايهداري امپرياليستي و تبديل کردن ايران به پايگاهي براي پيشروي انقلاب جهاني کمونيستي را در سر داشتند و در راستاي اين هدف، خواهان قطع بندهاي وابستگي به امپرياليسم از جمله در زمينة اقتصاد بودند.
در ادامه، نويسنده سياستي را که خود با آن توافق دارد جلو ميگذارد:
«بايد کالاهاي اساسي و راهبردي را در داخل توليد کرد و در ديگر زمينهها بايد بر بخش هايي متمرکز شد که در آن مزيت اقتصادي وجود دارد.»
تا اينجا او هيچ حرف روشني نزده است. نه مشخص کرده که کالاهاي اساسي و راهبردي از نظر او چه چيزهايي هستند و نه از بخش هايي که به اصطلاح مزيت اقتصادي دارند يا به زبان بازاري و بورژوايي «فعاليت در آنها صرفه دارد» چيزي گفته است. البته اگر به جزوههاي دستورالعمل صندوق بينالمللي پول در آغاز دهة 1990 رجوع کنيد دقيقا با عباراتي که تحليلگر ايرنا استفاده کرده روبرو ميشويد. اين فرمان نهادهاي مالي سياست گذار در نظام جهاني سرمايهداري امپرياليستي به کشورهاي تحت سلطه است که در تقسيم کار بينالمللي بايد اقتصاد خود را حول محور يکي دو کالا که ميتوانيد در بازار جهاني برايش مشتري پيدا کنيد سازمان دهيد. در مورد ايران مشخصا نفت و گاز. غير از اينها اگر در طرحهاي اقتصادي منطقهاي موفق شديد کالاهايي ارزان و قابل رقابت با کالاهاي توليد شده در کشورهاي حول و حوش توليد کنيد، بخت خود را براي توسعة اين رشتهها بيازماييد. اگر بحران و رکود بالا گرفت، يا حساب و کتاب و صف بنديهاي سياسي باعث شد که بازارهاي منطقهاي به رويتان بسته شود، يا اصلا به هر علت گرفتار تحريم اقتصادي شديد، ضرر و زيان پاي خودتان است. براي هيچکس هم مهم نيست که اين وسط چه بلايي بر سر نيروي کاري که از گردونة توليد به بيرون پرتاب ميشود و به خيل بيکاران و فقيران ميپيوندد ميآيد.
از اينجاي مقاله به بعد، نويسنده روشنتر حرف ميزند. اول از همه روشن ميکند که صنعت خودرو سازي ديگر نميتواند يا نبايد به شکلي که در سي سال گذشته جلو رفته ادامه دهد. او از «توليد خودروهاي بي کيفيت و گران قيمت» و «هزينههاي مالي» و «خسارتهاي جاني» که به بار آورده انتقاد ميکند. با اين حساب، مزيت اقتصادي مورد نظر نويسنده را در خودروسازيها نبايد جست و جو کرد. او تاکيد ميکند که:
«سياست گذاران اقتصادي بايد قبول کنند ما در همة حوزهها مزيت اقتصادي نداريم و بايد به توليد کالاهايي بپردازيم که در آن از مزيت اقتصادي برخوردار هستيم و کالاهاي ديگر را از کشورهاي ديگر تامين کنيم.»
اما محدودة حوزههاي داراي مزيت اقتصادي کجاست و آن «کالاهاي ديگر» (يعني کالاهاي وارداتي) کدامند؟ نويسنده همان سياستي را روي کاغذ ميآورد که به احتمال زياد در جلسات مشترک متعدد بين هيئتهاي نمايندگي و مشاوران اقتصادي کشورهاي امپرياليستي به مقامات جمهوري اسلامي تفهيم و تدوين شده است:
«با توجه به دسترسي به منابع غني گاز و ميعانات نفتي با قيمت رقابتي مناسب، دارا بودن ساحلهاي مناسب براي ساخت بندرهاي صادراتي، قرار گرفتن منابع گازي خوراک پتروشيمي در کرانة خليج فارس، موقعيت جغرافيايي مناسب به لحاظ نزديکي به بازارهاي آسيا از جمله چين و هند و همچنين اروپا، فراواني جمعيت کشور به لحاظ ظرفيتهاي تقاضاي داخل، رژيم مالياتي مناسب و سازگار براي صادرات و همچنين نيروي انساني تحصيل کرده، جوان و ارزان، ما ميتوانيم در صنعت پتروشيمي موفق باشيم.»
خلاصه اش اين ميشود که در ايران اين امکان براي طبقة حاکمة سرمايه دار وجود دارد که با بهره کشي از نيروي کار ارزان و استفادة ارزان از منابع عظيم مواد خام مورد نياز و بهره مند شدن از فنآوري و دانش فني و سرمايهگذاريهاي امپرياليستي، صنعت پتروشيمي را رونق داده و به بازارهاي گستردة بينالمللي و داخلي تکيه کند و سودهاي کلان استخراج کند.
پس تا اينجاي کار، شماي اقتصاد ايران ميشود: نفت و گاز به عنوان کالاهاي اساسي و راهبردي و پتروشيمي به مثابه عرصة داراي مزيت اقتصادي. اما از نظر تحليلگر ايرنا، کدام بخشهاي ديگر اقتصاد است که با صرفه نيست و بايد درشان را تخته کرد:
«توليد برخي کالاها صرفة اقتصادي ندارد. اين که قطعهاي در صنعت نفت را تنها دو يا سه شرکت توليد ميکنند به اين معنا نيست که ديگران قادر به توليد آن نيستند بلکه ميتواند به اين مفهوم باشد که توليد اين قطعهها براي بسياري از اين کشورها صرفة اقتصادي ندارد. اگر در يکي از صنايع، تعدادي محدود از يک قطعة خاص مورد نياز است لازم نيست خط توليد آن قطعه را در کشور راه اندازي کنيم و به اين ترتيب خرسند باشيم که در آن صنعت به خودکفايي دست يافته ايم. اين به معناي ناديده گرفتن تقسيم کار بينالمللي است که در توليد جهاني اصلي مهم به شمار ميآيد.»
رکتر از اين نميشود خط وابستگي را جلو گذاشت. قطعه سازي يا به قولي صنايع تکميلي که بخش گستردهاي از آنها در ايران در کارگاههاي متوسط (بيرون و يا به عنوان شاخهاي مرتبط با صنايع اصلي و بزرگ) انجام ميشود بايد کنار گذاشته شود. حتما حکمتي در کار است که در اين دنيا، مراکز معدودي براي توليدشان وجود دارد. حکمتش چيزي جز اعمال انحصار آن چند شرکت معدود و کنترل بازار و مصرفکنندگان کالاهاي تکميلي و ترميمي در درازمدت نيست. واقعيت اين است که نه فقط در ايران که در سطح دنيا، طي شرايط سياسي مشخص که با بحرانها و از هم گسيختگيهاي منطقهاي در سه دهة اخير رقم خورده، تعداد زيادي کارخانة کوچک و کارگاه متوسط «کُپي کار» و قطعه ساز براي تکميل يا ترميم تجهيزات صنعتي کهنه شده و گران در بازارهاي انحصاري ايجاد شدهاند. اينها در شرايط تشديد رکود اقتصاد جهاني و انقباض بازارهاي بينالمللي، جا را براي کالاهاي مصرفي عرضه شده از طرف شرکتهاي بزرگ (و مشخصا صنايع يدکي ساز و تکميلي وابسته به بنگاههاي امپرياليستي) تنگ کردهاند. به نظر ميآيد که يکي از شروط سرمايهگذاريهاي خارجي و فعاليت اين بنگاهها در اقتصاد ايران گشودن بازار داخلي به روي اين کالاهاي مصرفي وارداتي است. به همين خاطر است که نويسندة سايت خبرگزاري دولت هشدار ميدهد «تقسيم کار بينالمللي» را نبايد ناديده گرفت. يعني بايد به ساز قدرت هايي که اين تقسيم کار بينالمللي را حفظ و هدايت ميکنند رقصيد. تاکيد بر «اصل مهم تقسيم کار بينالمللي» يعني گردن گذاشتن به جايگاه درجة دوم و تحت سلطهاي که نظام جهاني امپرياليستي براي ايران در اقتصاد بينالمللي در نظر گرفته است.
فکر ميکنيد اين وسط چيزي از قلم افتاده است؟ درست حدس زديد: کشاورزي. عرصهاي که محصولات اساسي مورد نياز مردم را توليد ميکند و قاعدتا بايد يک بخش اساسي يا راهبردي اقتصاد به حساب آيد. اما از نظر نويسندة ايرنا چنين نيست چون به همه چيز از پشت عينک صرفة اقتصادي و سود و قانون ارزش و تقسيم کار بينالمللي نگاه ميکند:
«خودکفايي در برخي حوزهها غيرممکن است. کشور ما در حوزة کشاورزي با کم آبي شديد و چالشهاي زيست محيطي زيادي روبرو است و با توجه به ميزان بهره وري پايين و کمبود آب، خودکفايي در کشاورزي از نظر عقلاني ناممکن شده است. همچنان که در سال زراعي 1384 1383 رخ داد، ميتوان در توليد يک محصول نظير گندم خودکفا شد اما ناگزير در دهها محصول ديگر وابستهتر از قبل خواهيم شد.»
حرفي نيست. در چارچوب عقلانيت سرمايهداري اين حرفها درست است. اما عقلانيت سرمايهداري از زاوية منافع مردم و ظرفيتهاي مادي گسترده در برابر نوع بشر عين جنون است؛ هرج و مرج در توليد است و گسترش دائمي سود براي اقليت جامعه که خود اسير و بردة حيات و حرکت سرمايه اند؛ تخريب مکرر نيروهاي توليدي در جنگها و بحرانها است. در اين عقلانيت، انسانها پيچ و مهرههاي ماشين توليد سودند و بس. سرمايه زنده و ارزش آفرين اند اما تابع و در چنگال سرماية مرده. بر مبناي حرکت کوري که همين عقلانيت جنون آميز سازمان داده، اقتصاد کشاورزي در ايران و در بخشهاي بزرگي از دنيا به اين روز افتاده است. تازه ايران جزء آن دسته کشورها است که هنوز توليد محصولات باغي (به خاطر سودي که سرمايه داران کشاورزي و تجار در بازارهاي داخلي و منطقهاي از آن کسب ميکنند) گسترده است و راکد نشده است. اما از حرفهاي نويسندة ايرنا ميتوان حدس زد که بزودي قرار است زير آب بخش کشاورزي را به طور کلي بزنند و بازار داخلي را از کالاهاي کشاورزي وارداتي بر مبناي اصل مهم تقسيم کار جهاني و مزيت اقتصادي پر کنند.
در پايان، تحليلگر ايرنا به همه اطمينان ميدهد که براي پا بر جا ماندن نظام و جلوگيري از تضعيف آن، تنها راه ادغام و وابستگي هر چه بيشتر به نظام جهاني سرمايهداري امپرياليستي است. به بيان خودش «هر چه روابط اقتصادي ما با دنيا محکم تر، ساختار اقتصاد ما قويتر و به دنبال آن اثرگذاري ما بر اقتصاد بين الملل بيشتر باشد، هم انزواي کشور امکان ناپذير و هم تحريم بسيار دشوارتر خواهد شد.» پيام اين است: نفت و گاز و محصولات پتروشيمي ارزان را براي امپرياليستها و بازارهاي بينالمللي تامين کنيم، بخش هايي را که با منافع سرمايههاي امپرياليستي در تضاد ميافتند را تعطيل کنيم و دروازههاي کشور به روي کالاهاي وارداتي مورد نظر امپرياليستها ميگشاييم.  n
حميد محصص

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر