جمهوري اسلامي، پروژة پليدي را کليد زده است. نشانههاي
دور جديدِ پيگرد و سرکوب و جنايت آشکار است. در فاصلة کوتاهي از قتل شاهرخ زماني در
زندان گوهردشت، حکم 9 سال حبس براي محمود صالحي رهبر شناختهشدة
جنبش کارگري صادر شد. سپس نوبت به دستگيري علي نجاتي يکي از سخنگويان سنديکاي کارگران
نيشکر هفتتپه
و چند تن از کنشگران جنبشهاي
مدني در انديمشک و چندين فعال دانشجويي در تهران و کرج و ديگر شهرها رسيد. ادامة اين
رويدادها، سرکوب جوانان عاصي و محروم تحت عنوان «مبارزه با اراذل و اوباش» و تشديد
فعاليت گشت ارشاد براي سرکوب زنان است. پيشروان و سازماندهان و فعالاني که در صف مقدم
جنبشها قرار دارند آماج
اصلي حملات رژيماند.
اين حرکت گستاخانه، نتيجة مستقيم بند و بستهاي
اخير جمهوري اسلامي با آمريکا و ديگر قدرتهاي
سرمايهداري
غرب و شرق است. اينک طبقة حاکم احساس ميکند
که در سرکوب آشکار مخالفان و معترضان و به طور کلي تودههاي
جان به لب رسيده، دستش بازتر است. بر اين باور است که جناياتش با سکوت رضايتمندانه
و چشمپوشي «جامعة جهاني»
روبرو خواهد شد. از طرف ديگر، طبقة حاکم ميداند
که محکم کردن بند و بستها
با اربابان جهان و تضمين امنيت نظام ضدمردمياش
در گرو برقراري شرايط آرام و با ثبات و بيخطر
براي سرمايهگذاريهاي
امپرياليستي است. در شرايطي که نظام جهاني سرمايهداري
امپرياليستي گرفتار بحران ادامهدار
اقتصادي است، کسب سودهاي بيشتر و سريعتر
به اجراي برنامههاي
رياضت کشي در کشورهاي مختلف گره خورده است. اين يعني بهرهکشي
شديدتر از کارگران و زحمتکشان؛ يعني محروميت بيشتر تودههاي
مردم از امکانات اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي؛ يعني تشديد فقر و فلاکت و انباشته شدن
استيصال و نارضايتي در لايههاي
زيرين جامعه.
در اين اوضاع، وجود نيروهايي که ماهيت و عملکرد و اهداف
ضدمردمي طبقة حاکم و اربابان امپرياليستش را افشا ميکنند
و آگاهي سياسي را ميگسترانند
براي جمهوري اسلامي غير تحمل ميشود.
فعاليت نيروهايي که تودهها
را به اتحاد و تشکل، به مقاومت و اعتراض عليه وضع موجود فرا ميخوانند
براي جمهوري اسلامي خطرآفرين ميشود.
مهار و خنثي کردن نيروهاي کمونيست و چپ و کارگران آگاه و پيشرو که سر سازش با رژيم
ندارند در دستور روز قرار ميگيرد.
نه فقط اين ما، که آن گروه از کنشگران جنبش رهايي زنان و روشنفکران و هنرمندان تأثيرگذار
که تسليم سياست تهديد و تطميع حکومت نميشوند
نيز زير ضرب ميروند.
پشتوانة ذهني اين سرکوبگري را تبليغات ضدکمونيستي و ضد چپ
رسانهها و مطبوعات رسمي فراهم
ميکند. تبليغاتي که اين
روزها دوباره اوج گرفته است. مخاطبان اين رسانه ها، بخشهاي
روشنفکري و دانشگاهياند.
يعني همانها
که ميتوانند شاخکهاي
حساس جامعه و در مواردي آغازگر روشنگريها
و اعتراضات سياسي باشند. دروغپردازيها
و تاريخسازيهاي
امثال محمد قوچاني، يک جدل تئوريک ضدکمونيستي و بورژوايي عام نيست. ميخواهند
به جوانان و روشنفکران نسل جديد اين دروغ را بباورانند که کمونيستها
و چپيها اگر به قدرت ميرسيدند
در زمينههاي
اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي جهنمي ميساختند
که وضعيت کنوني ايران تحت جمهوري اسلامي در برابرش بهشت به حساب ميآمد.
و نه فقط اين، که حتي قبل از کسب قدرت يعني زماني که در اپوزيسيون هستند نيز جز جنايت
و توطئه و خيانت و دزدي و ترور کاري نميکنند.
ميخواهند کاري کنند که
کسي در مقابل سرکوب و نيروهاي کمونيست و ترقيخواه
و مردمي حساسيتي از خود نشان ندهد. مخالفت و اعتراضي ابراز نکنند. هدفشان اين است که
به ويژه جوانان به جنايات گذشته و حال جمهوري اسلامي به عنوان ماجرايي فرعي نگاه کنند
که ربطي به سرنوشتشان ندارد. نقش رسانههاي
ضدکمونيست، راحتتر
کردن کار جلادان است.
بايد متحدانه در برابر دور جديد سرکوبها
واکنش نشان دهيم. بايد بخشهاي
مختلف مردم را به مقاومت و اعتراض عليه نظام سرکوبگر برانگيزيم. سکوت، تعلل و يا توهم
به اينکه «موجي آمده و به شکلي از سر ما خواهد گذشت» جايز نيست. به قول يکي از انقلابيون
آمريکاي لاتين در دهة 1960 هيچ مرگي زبونانه تر
از در سنگر نشستن و شليک نکردن نيست. تجربة قتلهاي
زنجيرهاي
در پايان دهة 1360 و انفعال و هراس فلجکنندة
بخش بزرگي از جامعة روشنفکري را که خود آماج آن جنايات بودند به ياد آوريم. روشنفکران
بي اصول و بيآبرويي
که براي روحانيها
و سردار سليمانيها
هورا ميکشند
و همزمان خود را در صف دگرانديشان جا ميزنند
طرد کنيم. اين موج سرکوب و جنايت را فقط با افشاگري و انتشار آگاهي و مبارزة مستقيم
ميتوان عقب راند و فرو
نشاند. سازماندهي مبارزة مشخص حول اين مسئله يک ضرورت عاجل است. بدون پرداختن به اين
موضوعات مشخص و مهم مبارزاتي و ارتقاء آگاهي و عزم و توان انقلابي مردم در جريان چنين
مقاومتها
و اعتراضهايي
نميتوان تودهها
را درگير ساختن جنبشي کرد که هدفش انجام انقلاب قهرآميز و ايجاد جامعهاي
سوسياليستي با دورنماي تحقق دنيايي کمونيستي است و براي دگرگوني ريشهاي
اقتصاد و سياست و فرهنگ پيش از هر چيز قدرت سياسي حاکم را نشانه ميگيرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر