۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟

جهان امروز فقط  جنگ هايي که از زمين و هوا و دريا انسان ها را درو مي‏کنند و زندگي شان را نا امن و بي ثبات مي‏کنند نيست. نيمي از جمعيت بشر حتا در غياب جنگ هم درگير جنگ اند. خشونتي که امروز زنان در هر گوشه دنيا تجربه مي‏کنند بي سابقه است. اما در دوراني نه چندان دور صدها ميليون زن از خشونت جسمي و رواني به دست دولت، مرد، خانواده و  طايفه و دين رها شده و ضربات عظيمي بر نابرابري اجتماعي زده بودند. در چين سوسياليستي از سال 1949 تا 1976، انقلاب سوسياليستي چين که پس از نزديک به ربع قرن جنگ عليه دولت محلي، اشرار محلي، جنگ سالاران، و قدرت هاي امپرياليستي ژاپن و آمريکا به پيروزي رسيد يک انقلاب زنانه هم بود. چون يکي از اهداف مهم انقلاب از بين بردن نظام پدرسالاري بود. حزب کمونيست چين اسارت زنان در نظام پدرسالارانه در چين کهن را اينگونه تعريف کرده بود: «قيود چهار اقتدار بر پشت زنان». اقتدار دولت، اقتدار دين، اقتدار پدر، اقتدار خانواده.
اخلاق و دين کنفسيوسي اين چهار اقتدار را توجيه و مشروع مي کرد. بنابراين، آزادي زنان بدون مبارزه قاطع و مستمر عليه دين و اخلاق کنفسيوسي ممکن نبود. حزب کمونيست چين خيلي خوب اين حقيقت را درک کرد و عليه دين به عنوان يک تکيه گاه مهم طبقات استثمارگر و دولت حاکم، مبارزه مي کرد. در جريان انقلاب چين که از سال 1927 به شکل جنگ درازمدت خلق تحت رهبري حزب کمونيست چين و ارتش سرخ آن در روستاهاي چين پيش مي رفت، اهميت زيادي به بالا بردن آگاهي دهقانان در زمينه ي آزادي زنان و ارتجاعي بودن افکار ديني داده مي شد. اين امر به ويژه در دهه ي 1930 (دهه 1310 شمسي « نزديک به 80 سال پيش) در مناطق آزاد شده ي روستايي و در جريان مبارزه عليه فئوداليسم نقش مهمي در پيشبرد جنبش انقلابي و آزادي زنان بازي کرد. مبارزه براي آزادي زنان بدون مبارزه عليه دين و پدر و خانواده  ثمر بخش نبود. زيرا دين و پدر و خانواده بخش هاي مهمي از سلسله مراتبي کردن جامعه و استقرار نظم حاکم بودند. و مائوتسه دون رهبر انقلاب چين اين واقعيت را خيلي خوب درک مي کرد. مائوتسه دون از همان ابتدا انقلاب چين را بر اين اصل استوار کرد که به افکار عقب افتاده ي توده هاي مردم نبايد کرنش کرد بلکه رهايي توده ها نيازمند ضربه زدن به افکار سنتي و ارتجاعي است. اين کار نرم و راحت نبود. روستائياني که قانون طلاق و تقسيم سرانه ي زمين را ضد دين کنفسيوسي مي دانستند، بر خلاف منافع طبقاتي خود عليه حزب کار مي‏کردند و حتا بسياري از کادرهاي حزب را به قتل رساندند. با اين وجود حزب در مقابل اين توده ها به صرف آن که تحت ستم هستند عقب نشيني نکرد و در مقابل افکار ارتجاعي شان کرنش نکرد.
در جنبش چپ ايران درک عاميانه اي موجود است که فکر مي‏کنند انقلاب ضد فئودالي صرفا عليه زمين داري فئودالي است. حال آن که فئوداليسم يک نظام اقتصادي، سياسي و اجتماعي و فرهنگي و ايدئولوژيک است. و پدرسالاري و دين اجزاي تشکيل دهنده ي مهم آن هستند. يک باور عاميانه ديگر آن است که گويا انقلاب چين تحت رهبري مائوتسه دون يک «انقلاب دهقاني» بود. اما برنامه حزب کمونيست چين استقرار سوسياليسم بود و براي رسيدن به اين هدف بايد نظام فئودالي را از طريق انقلاب دموکراتيک نوين ريشه کن مي کرد. مبارزه ي حزب کمونيست چين عليه نظام فئودالي و نظام پدرسالاري ثمرات معجزه آسايي به بار آورد که انقلاب بورژوايي اروپا در عمر سيصد ساله خود به گرد پاي آن هم نرسيد. به طور مثال، انقلاب بورژوايي در فرداي دست يافتن طبقه بورژوا به قدرت سياسي و براي تحکيم اين قدرت دو ستون بسيار مهم از نظام فئودالي را وام گرفت و با تغييراتي آن را در سوخت و ساز نظام سرمايه داري ادغام کرد: يعني، دين و پدرسالاري. اعدام زني به نام المپ دوگوژ توسط دادگاه انقلاب فرانسه به جرم اعتراض عليه قانون بورژوايي که زن را مساوي مرد نمي داند يک مثال نمادين از اين واقعيت است. اما انقلاب چين از آن جا که با هدف استقرار سوسياليسم و مبارزه براي استقرار کمونيسم در سراسر جهان پيش مي رفت، مجبور بود که حتا در مبارزه عليه فئوداليسم، آن چنان زمين را عميق شخم بزند که درها به روي سوسياليسم باز شوند. اين انقلاب در زمينه ي کارزارهاي ضد دين نيز نمي توانست مانند انقلاب هاي بورژوايي قرن 18 در اروپا (مثلا انقلاب فرانسه) خود را محدود به مبارزه با اقتدار کليسا کند بلکه بايد با افکار مذهبي در ميان توده هاي مردم هم مي جنگيد و آن افکار را با افکار نوين جايگزين مي کرد. زيرا افکار مذهبي در ميان دهقانان و کارگران به روابط اجتماعي ستمگرانه در ميان مردم و مهمتر به ستم بر زن تبديل مي شد.
در جريان انقلاب ارضي (که بخشي از برنامه انقلاب بود) صرفا به ريشه کن کردن مالکيت فئودالي اکتفا نشد بلکه هم زمان ديگر ستون نظام فئودالي که نظم پدرسالاري بود زير حمله قرار گرفت. به طور مثال، زمين ميان دهقانان فقير و بي زمين و به طور برابر بين زن و مرد تقسيم شد. بخشي از اين بسته ضد فئودالي، تصويب قانون ازدواج توسط دولت انقلابي در مناطق پايگاهي بود. اين قانون، به قانون طلاق معروف شد. زيرا، در پي آن زنان روستايي بسياري که به زور ازدواج کرده يا به دليل اقتصادي وابسته به شوهر بودند، هم زمين گرفتند و هم طلاق. 
 مائوتسه دون در مقاله اي تحت عنوان «گزارش در باره دهقاني هونان» (1927) اهداف فوري مبارزه در روستاهاي چين (که عرصه ي پيشبرد جنگ درازمدت خلق عليه دولت کهنه و امپرياليست هاي حامي آن بود و جمعيت عمده ي چين درآن مي زيست) را مبارزه با 4 قدرت توصيف مي کند: مبارزه عليه قدرت سياسي، مبارزه عليه قدرت طايفه، مبارزه عليه قدرت ديني، و مبارزه زنان عليه قدرت شوهر. براي حزب کمونيست چين رهايي پرولتاريا بدون ريشه کن کردن نظام  پدرسالاري و مردسالاري ممکن نبود و در واقع ترجمه ي عملي اين واقعيت بود که پرولتاريا فقط زماني مي تواند خود را رها کند که براي رهايي بشريت از اسارت هرگونه ستم و استثماري مبارزه کند و همه را به سوي جامعه کمونيستي ببرد.
در واکنش به قوانين انقلابي در مناطق آزاد شده، حکومت چيان کايچک (دولت مرتجع دست نشانده ي امپرياليست ها) تبليغات ضد کمونيستي عظيمي به راه انداخت. راديوهاي آن مرتبا تبليغ مي کردند که کمونيست ها در هرجا قدرت گرفته اند زنان را کلکتيويزه کرده اند و اخلاق خانواده و طايفه و ملت را لگدمال مي کنند . هم زمان با کارزار نظامي عليه مناطق آزاد شده و حکومت شورايي، کارزاري به نام «جنبش حيات نوين» به راه انداخت که هدفش بازگرداندن اخلاق کنفسيوسي بود.
در سال 1943 مائوتسه دون در گزارشي که به کنگره ملي حکومت هاي شورايي داد خاطرنشان کرد که هرچند نظام جديد ازدواج «يکي از بزرگترين پيروزي هاي تاريخ بشر است» اما آزادي ازدواج زماني تضمين خواهد شد که زن و مرد هر دو آزادي سياسي و اقتصادي به دست آورده باشند. انقلاب سوسياليستي با اقدامات خودش به زنان مي آموخت که نه تنها بدون خدا که بدون مرد زندگي کنند.
درسال 1950 يعني به فاصله چند ماه پس از پيروزي انقلاب و استقرار دولت جمهوري خلق چين تحت رهبري حزب کمونيست چين، دو قانون هم زمان تصويب شد. قانون اصلاحات ارضي و قانون ازدواج. اهميت تصويب هم زمان و مرتبط به هم اين دوقانون را به ويژه زنان روستايي چين به سرعت درک کردند. در واقع اين دو قانون در طول جنگ درازمدت خلق در مناطق آزاد شده و تحت حکومت هاي شورايي عملي مي شد. اما اکنون تبديل به قانون کشوري شدند. طبق قانون اصلاحات ارضي زمين نه ميان خانوارهاي دهقاني بلکه ميان افراد تقسيم شد: يعني زن و مرد. و سند مالکيت به نام هر شخص و به طور مجزا صادر شد. قانون ازدواج نيز طلاق گرفتن را براي زنان بسيار ساده و جذاب کرد. زنان روستايي با خوشحالي مي گفتند بلافاصله پس از دريافت سند مالکيت تقاضاي طلاق مي دهم تا ديگر زير ستم شوهر نباشم.
همره با استقرار سود در فرماندهي، زنان نيز يک بار ديگر سرنگون شدند و حتا شکل هاي شنيع ستم بر زن احيا شد. احياي سرمايه داري در چين باعث شد که انقلاب عظيم سوسياليستي در چين و دستاوردهاي آن نيز توسط بورژوازي بين المللي و جريان هاي خرده بورژواي تنگ نظر دفن شود. 
«آتش» 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر