۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

کمونیستها و اعتراضات آذربایجان و ناسیونالیست ترک


براي جنبش کمونيستي و چپ ايران اينکه اعتراضات روزهاي اخير برخي شهرهاي ترک نشين نسبت به توهين صدا و سيماي جمهوري اسلامي دقيقا از کجا برآمد و به کجا خواهد رسيد سوال مهمي است، اما مسئله مهمتر اين است که برخي رفقاي جوان چپ و کمونيست چه موضعي نسبت به اين رويداد گرفتند. اهميت طرح و بررسي اين موضوع از آنجا ناشي مي شود که ستم ملي يکي از ارکان دولت بورژاويي در ايران است و ما باز هم در آينده با اعتراضات و مبارزاتي حول مسئله ملي مواجه خواهيم شد. بنا بر اين نحوه نگاه و نگرش رفقا به اين مسئله و کسب شناخت علمي و اتخاذ خط و موضع صحيح کمونيستي در قبال آن مهم است.
در مواجهه با اعتراضات اخير و مشخصا در واکنش به نقش مرکزي و جايگاه رهبري کنندة جريانات ناسيوناليست و هويت طلب ترک در آنها، عمدتا سه موضع و استدلال غلط از سوي برخي از رفقاي چپ مطرح شد. در بخش اول اين نوشته سعي شده به صورت فشرده به اين سه استدلال و ابعاد غلط آن پرداخته شود و در قسمت دوم به محورهاي اصلي خط و مشي صحيح  کمونيستي و لنيني در برخورد با ناسيوناليسم ترک در ايران اشاره مي شود.
موضع اول اين بود که «در اين حرکت عنصر مبارزاتي برحقي وجود ندارد و ناسيوناليستهاي ترک بي دليل شلوغش کرده و اين حرکت را دست آويز رشد و گسترششان قرار داده اند». درست است که اين رويداد در نهايت به تقويت موضع ناسيوناليستهاي ترک در آذربايجان منجر شد، اما نمي توان نافي وجه اعتراضي و مبارزاتي عادلانة آن بود. نفي هويت ملي و فرهنگي ملل غير فارس ساکن ايران و توهين و تحقير نسبت به برخي از ملل غير فارس (مشخصا عرب ها و تا حدودي ترک ها) نه تنها در رسانه هاي جمهوري اسلامي بلکه بيش از آن در فرهنگ عامه و ادبيات روزمرة مردم وجود دارد. نکتة اصلي اين حرکت اين بود که بخشي از مردم (ولو با تحريک و ابتکار ناسيوناليستها) نسبت به يک توهين مشخص، واکنش اعتراضي اي نشان داده و باز به طور مشخص رسانة جعل و دروغ پراکني حاکميت را هدف قرار داده اند. بنا بر اين، اين مبارزه هم بر حق است و هم عادلانه چون عليه رسانة اصلي فريب و تحقير مردمي در ايران صورت گرفته است. پس بايد از هسته و مضمون اصلي اين مبارزة مشخص يعني اعتراض عليه دولت و شوينيسم فارس حمايت کرد و به تبليغ آن پرداخت. درست همان وقت و همانجايي که به عنوان يک کمونيست با قاطعيت بايد عليه ناسيوناليسم ترک در صحنة همان مبارزه مرزبندي روشن داشت و نسبت به شعارهاي فاشيستي و عظمت طلبانة پان ترکيستها بر ضد کردها، فارس ها و ارمني ها در برخي از صحنه هاي اين تظاهرات افشاگري کرد.
موضع غلط دوم اين بود که در واکنش به اعتراضات اخير گفته شد «هر نوع هويت طلبي ملي و قوم پرستي و نژادگرايي ارتجاعي و غلط است و اساسا مسئله ترک ها در ايران يک جريان و حرکت ارتجاعي است». اين جمله اي دوگانه است. بي ترديد هر نوعي از قوم پرستي و نژادگرايي ارتجاعي است و در تحليل نهايي هر نوع تأکيد و الويت دهي به هويت ملي در مقابل هويت مشترک و واحد بشري، امري متعلق به گذشته است و نه آينده. همچنين هيچ کمونيستي هيچگاه در ميان ملت خود نبايد مبلغ و مروج هويت ملي و ناسيوناليسم باشد و از انترناسيوناليسم پرولتري دفاع کند، اما يک کمونيست نمي تواند نسبت به هويت طلبي يک ملت تحت ستم آن هم در کشوري که ستم ملي وجود دارد، چنين پاسخي بدهد. درست به اين علت ماترياليستي که تضادي به نام مسئله ملي و تلاش براي حفظ هويت ملي در مقابل آسيميلاسيون ملت غالب، نه تنها در ميان بورژواها و خورده بورژواهاي آن ملت بلکه در ميان کارگران و زحمتکشان آن ملت هم وجود دارد. کمونيستها نمي توانند بر وجود اين تضاد چشم ببندند و به آن پاسخ ندهند. در کشورهايي مانند ايران که ستم ملي وجود داشته و جزئي از ساخت تاريخي-طبقاتي روابط سرمايه داري و دولت بورژوايي است بخشي از مکانيزم کارکرد و عملکرد استثماري و سرکوبگر دولت و روابط طبقاتي از کانال ستم ملي صورت مي گيرد و دقيقا به همين دليل، بخشي از پروسه رهايي توده ها و کارگران و زحمتکشان نيز از طريق حل اين تضاد و نابودي ستم ملي ممکن مي شود. به همين علت کمونيستها ضمن ديدن و به رسميت شناختن موجوديت اين تضاد (به عنوان يکي از شکافهاي باقي مانده از جامعه طبقاتي) براي حل آن در مسير رهايي توده ها و جامعه بر حق تعيين سرنوشت به عنوان يک «حق بورژوايي» و غير سوسياليستي اما عادلانه و ضروري، صحه مي گذارند. فراموش نکنيم که در تنها دولت هاي سوسياليستي تاريخ يعني اتحاد شوروي (1917 تا 1956) و جمهوري خلق چين (1949-1976) در کنار تبليغ و ترويج انترناسيوناليسم پرولتري و مبارزه با عظمت طلبي ملل غالب، يک تلاش وسيع سياسي و فرهنگي براي احقاق حق تعيين سرنوشت ملل تحت ستم و حفظ هويت ملي و ميراث فرهنگي، هنري و ادبي آنان صورت گرفت. بايد توجه داشت که در اين مورد تفاوت اساسي ميان هويت طلبي ملت غالب با ملل تحت ستم وجود دارد و در شرايطي که هر نوع هويت طلبي ملي فارس ها بار ارتجاعي دارد، هويت طلبي ملي ملل تحت ستم تا آنجا که به تلاش براي جلوگيري از نابودي هويت ملي و ميراث و دستاوردهاي ادبي، هنري و فرهنگي شان مربوط است (و نه خط تمايز کشيدن با ديگر ملل و انکار ديگري) يک امر کاملا بر حق و طبيعي است. فراموش نکنيم که ترکان ايران نزديک به صد سال است که تحت هژموني سياسي و فرهنگي يک ملت ديگر زندگي مي کنند، در تاريخ هاي رسمي ايران طي 80 سال اخير در شرايطي که کشورگشايي و تجاوز هخامنشيان و ساسانيان توجيه و تقديس مي شود از ترکان و اعراب به عنوان متجاوز و خونخوار و بيابان گرد نام برده مي شود، تدريس و تحصيل به زبان مادري شان ممنوع است و در فرهنگ عامه زبان و هويت و شخصيت شان دستخوش توهين و تحقير و هزل گويي است. در همين رابطه نقل قولي از لنين مفيد خواهد بود: «هيچ چيز به اندازه بي عدالتي ملي در رشد و تقويت همبستگي طبقاتي پرولتري اختلال به وجود نمي آورد. آحاد ملت مورد اهانت واقع شده در مقابل هيچ چيز به اندازه احساس برابري و تخطي از اين برابري...حساس نيستند. به اين دليل در رابطه با امتياز دادن و انعطاف پذيري در قبال اقليت هاي ملي، بهتر است زياده روي شود تا کوتاهي». (کليات آثار لنين)
سومين رويکرد غلط اين بود که ناسيوناليسم ترک در کنار و همسنگ ناسيوناليسم فارس نشانده شد. اين موضع خصوصا از طرف کمونيست هاي فارس، آنچنان که لنين گفت براي وحدت پرولتاريا در کشورهايي که ستم ملي در آنجا وجود دارد، سم است. اين خط هم به تقويت موضع و جايگاه شوينيسم ملت غالب (در ايران فارس ها) منجر مي شود و هم پرولترها و توده هاي ملت تحت ستم (در اين مورد مشخص ترک ها) را نسبت به کمونيستها ظنين کرده و هر چه بيشتر آنها را به زير بال و پر بورژوازي خودي يعني بورژوازي و ناسيوناليسم ترک سوق مي دهد. لنين گفت کمونيستها بايد ميان ناسيوناليسم ملت ستمگر با ناسيوناليسم ملت تحت ستم تمايز قائل شوند. اين تمايز به معناي «مترقي بودن» ناسيوناليسم ملل تحت ستم يا حتي «بهتر بودن» آن نسبت به ناسيوناليسم ملت ستمگر نيست. بلکه بيشتر از منظر تأثير اين مسئله بر مبارزه طبقاتي و تأثير بر جهت گيري پرولتاريا و توده هاي ملت تحت ستم در جريان مبارزه، حائز اهميت است. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم در کشوري مثل ايران که ستم ملي وجود دارد، مسئله ملي به عنوان يک فاکتور عيني در جامعه عمل کرده و بر جهت گيري توده ها از جمله کارگران و زحمتکشان تأثير مي گذارد. هرگونه چشم بستن بر تضاد و گسل ستم ملي يا همسان پنداشتن موقعيت ناسيوناليسم اين دو ملت، در ذهن توده هاي کارگران و زحمتشکان ملل تحت ستم به همدستي با شوينيسم غالب تعبير شده و راه نفوذ کمونيستها به درون پرولتارياي اين ملل را بسته و گرايش خود به خودي آنان به اردوي ناسيوناليسم خودي را تقويت  ميکند. بدون شک ميان ناسيوناليسم ملل مختلف تشابهات فکري و سياسي وجود دارد و ترديدي در اين نيست که در ميان بعضي از فعالين هويت طلب و ميليتچي ترک در ايران، گرايشات فاشيستي و ديگري ستيزانه و حتي نژاد پرستانه ديده ميشود (1) و همچنين ترک ها به دلايل سياسي و تاريخي مختلف بيش از ساير ملل غير فارس در ساخت قدرت اقتصادي و سياسي در جامعه ايران ادغام شده و در سلسله مراتب قدرت اجتماعي در موقعيت بهتري قرار دارند، اما هيچکدام از اينها به معناي نبودن ستم ملي عليه ترکها يا همساني موقعيت ناسيوناليستهاي ترک با شوينيستهاي فارس نيست. شوينيسم فارس پيوند ساختاري، زنده و نظام مند با روابط استثمار سرمايه داري در ايران امروز دارد و نماينده و بيانگر تمايلات يک بورژوازي غالب است اما ناسيوناليسم ملل غير فارس اگر چه در تحليل نهايي متعلق به بورژوازي اين ملل و امري غلط و رو به گذشته است، اما به لحاظ عيني در موقعيت يکساني از اعمال ستم و استثمار نسبت به شوينيسم فارس قرار ندارد. اين ناسيوناليسم همچنين توان بسيج کردن کارگران و زحمتکشان ملل تحت ستم به زير پرچم بورژوا-ناسيوناليستي خود و منحرف کردن پتانسيل مبارزاتي آنان به يک زير افقها و آمال يک طبقه ديگر را دارد به همين دليل کمونيستها بايد براي مسئله ملي پاسخ داشته و براي متحد کردن پرولتاريا و توده هاي ملل تحت ستم، به درون اين جنبشها رفته و با تبليغ خط انترناسيوناليسم، مانع از تداوم هژموني بورژوا-ناسيوناليستهاي اين ملل شوند.
کمونيستها، خصوصا کمونيستهاي ملت غالب به شدت بايد نسبت به مسئله ملي حساس و پيگير و دقيق باشند. چپ ايران دست کم يک بار نتايج چشم بستن بر اين تضاد و ارائة راهکارهاي غير لنيني در مورد مسئله ملي را در جريان عملکرد خط و مشي منصور حکمت و اتحاد مبارزان در کومله و جنبش کردستان ديده است و از ياد نخواهد برد چگونه خط غير کمونيستي و شوينيستي حکمت به سهم خود نتايج منفي و مضري بر جنبش کردستان گذاشت و باز به سهم خود به تقويت گرايش ناسيوناليستي در کردستان و کومله منجر شد. (2)
ادامه دارد...
توضيحات
در مورد گرايشات ارتجاعي و ديگري ستيزانه در ناسيوناليسم ترک آذربايجان بنگريد به:
با اين رسوايي کدام همدلي، کدام اتحاد؟ - سيامک صبوري
https://www.tribunezamaneh.com/archives/81369?tztc=1
 براي نقد خط شوينيستي و غير کمونيستي منصور حکمت پيرامون مسئله ملي بنگريد به: بيگانه با انقلاب « اتحاديه کمونيستهاي ايران - 1377»
http://cpimlm.com/showfile.php?cId=1059&tb=meli&Id=4&pgn=1

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر