از نشریه آتش شماره 54
درک صحیح از مبارزه طبقاتی در چین سوسیالیستی در فاصله سال های 1966 تا 1976 برای
فهمیدن ماهیتِ سوسیالیسم و فرآیند پیچیدۀ مبارزه برای ایجاد جامعه و جهان کمونیستی
تعیینکننده است. در واقع،
طی این مبارزه که هدفش ممانعت از احیای سرمایه داری در چین سوسیالیستی بود، علم انقلابِ
کمونیسم به مدارج بالاتر تکامل یافت که کلیت ان «مائوئیسم» یا «مارکسیسم- لنینیسم-
مائوئیسم» خوانده شد و تبدیل به خط تمایز میان مارکسیسم و رویزیونیسم (تئوری و پراتیک
بورژوایی در زیر نقاب مارکسیسم) شد. به جرات میتوان گفت فرجامِ آن مبارزه طبقاتی به
واقع وضعیت کنونی جهان را رقم زد. با سرنگون شدن دولت سوسیالیستی چین در سال 1976
(پس از مرگ مائوتسه دون) و احیای سرمایه داری در آن، آخرین دژ پرولتاریای بین المللی
به دست سرمایه داری جهانی فتح شد و به طور عینی، یک مرحله از انقلاب های کمونیستی که
از کمون پاریس (1871) آغاز شده بود، پایان یافت.
انقلاب سوسیالیستی چین در سال 1949 تحت رهبری حزب کمونیست به رهبری مائوتسه دون
پیروز شد. چین، قبل از آن کشوری ویران و فلاکت زده بود. صدها میلیون دهقان در گرگ و
میش مرگ و زندگی روزگار می گذراندند و برای نجات کودکانشان از گرسنگی آنان را می فروختند.
میلیون ها نفر معتاد بودند و برده ی تجارت بزرگ تریاک. زنان بردۀ مردان بودند و هر دوی آنان بردۀ خرافه دین کنفسیوسی.
قدرت های استعماری، چین را در میان خودشان تقسیم کرده بودند. انقلاب سوسیالیستی تحت
رهبری مائوتسه دون به سرعت این وضعیت را عوض کرد. دولت ارتجاعی گومیندان سرنگون شد
و قدرت های استعماری از کشور بیرون رانده شدند. قدرت در دستان طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان
جامعه گذاشته شد. روشنفکرانِ مشهور آن دوران مانند ادگارد اسنو، ویلیام هینتون، سیمون
دوبووار و صدها تنِ دیگر، این انقلاب تکان دهنده را مستند کردند و نشان دادند که چین
چگونه مسیر اجتماعی را که کشورهای اروپایی طی چند قرن دردناک طی کردند در فاصله کمتر
از یک دهه طی کرد.
اما ادامۀ راه پیچیده تر از همۀ این مبارزات
بود. به فاصله چند سال پس از پیروزی این انقلاب، سرمایه داری در اولین کشور سوسیالیستی
جهان یعنی اتحاد جماهیر شوروی احیاء شد. تشخیص
این عقب گرد سهمگین و اعلام آن بر عهدۀ حزب کمونیست چین و مائوتسه دون افتاد. در سال
1963کنفرانس احزاب کمونیستِ جهان در مسکو تشکیل شد. مبارزۀ سختی علیه جهتی که شوروی
اتخاذ کرده بود در گرفت. اما فقط هیئت نمایندگی آلبانی از مواضع حزب کمونیست چین حمایت
کرد و صد هیئت نمایندگی دیگر علیه آن موضع گیری کردند. با این وصف، هنگامی که مائوتسه
دون به کمونیست های جهان اعلام کرد، شوروی دیگر کشوری سوسیالیستی نیست و باید احزاب
کمونیستی نوین برای رهبری انقلاب در هر کشور ایجاد کرد، جنبش نوین کمونیستی در سراسر
جهان شکوفا شد.
اما همان روندی که در شوروی به احیای سرمایه داری رسیده بود، در چین نیز سربلند
کرد. عده ای از رهبران حزب کمونیست چین که نقش مهمی در پیروزی انقلاب داشتند، راه «نجات»
چین را در احیای سرمایه داری می دیدند. به این ترتیب در فاصله 1966تا 1976 در چین سوسیالیستی
تحت رهبری مائوتسه دون مبارزه طبقاتی بزرگی درگرفت. (1) مبارزه ای که میان «دو راه»
بود: راه تداوم سوسیالیسم و خدمت به گسترش انقلاب سوسیالیستی در جهان یا احیای سرمایه
داری و پیوستن به اردوگاه سرمایه داری جهانی. این مبارزۀ طبقاتی از طرف نیروهای کمونیست
تحت عنوان «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» پیش برده میشد. آماج این انقلاب، رهبرانِ
رویزیونیست حزب بودند که سرکرده شان شخصی بود به نام دن سیائوپین. این ها کسانی بودند
که برنامه احیای سرمایه داری را تبلیغ میکردند و به این دلیل از سوی کمونیست های انقلابی
«رهروان سرمایه داری» نام گرفتند. اما هدف اصلی این انقلاب، آگاه کردن توده های مردم
نسبت به تمایز میان مارکسیسم و رویزیونیسم، میان راه سوسیالیسم و راه سرمایه داری بود.
این انقلاب، انقلابی بی نظیر بود زیرا در کشوری رخ میداد که پیشاپیش در آن انقلاب سوسیالیستی
به پیروزی رسیده بود و هدفش ممانعت از احیای سرمایه داری بود. این مبارزه طبقاتی در
چین در جریان بود اما تاثیرات جهانی و تعیین کننده بر جنبش کمونیستی بین المللی و فرآیند
انقلاب کمونیستی در جهان داشت. در واقع انقلاب جهانی برای حیات خود میجنگید.
هرچند «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» به مدت ده سال توانست مانع از سرنگونی
دولت سوسیالیستی شود اما دن سیائوپین و دیگر «رهروان سرمایه داری» کماکان قدرت و نفوذ
زیادی داشتند. منبع قدرت و نفوذ آن ها، هم داخلی بود و هم بین المللی. در صحنه داخلی،
جامعه سوسیالیستی چین هنوز تمایزهای برجای مانده از جامعه سرمایه داری را با خود حمل
می کرد و همین تمایزات نیروهای جدید بورژوایی را تولید میکردند. در صحنه بین المللی،
چین سوسیالیستی در محاصره قدرت های بزرگ سرمایه داری امپریالیستی چون آمریکا و شوروی
بود.
در سال 1975 دن سیائوپین و دیگر «رهروان سرمایه داری» آشکارا برنامۀ «مدرنیزاسیون
اقتصادی» و قرار دادنِ سود در فرماندهی اقتصاد و باز کردن دروازه های چین به روی سرمایه
گذاری های خارجی را تبلیغ میکردند. آنان درگیر شدن توده های مردم در سیاست را «تضعیف
قدرت چین» میدانستند. مائوتسه دون و کمونیست های انقلابی مخالف مدرنیزاسیون اقتصادی
نبودند اما میان مدرنیزاسیونی که بر اساس گذاشتن سود در فرماندهی اقتصاد و لاجرم احیای
سرمایه داری میشد با مدرنیزاسیونی که بر اساس هرچه عمیق تر کردن روابط سوسیالیستی انجام
میشد تفاوت عظیمی قائل بودند و قطب نمایشان برای توسعه اقتصادی شعار «انقلاب را در
یابید و تولید را بالا ببرید» بود. در واقع «انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» برای
بالا بردن تولید اقتصادی، ارتقاء سطح فنی کارگران و دهقانان و انقلابی کردن روابط تولیدی،
جنبش های توده ای به راه انداخته بود. این فرآیند به تحولات رادیکال در اقتصاد انجامید.
به طور مثال، فاصله میان دستمزدهای متخصصین و کارگران کاهش یافت و طی اقدامات گوناگون
شکافِ میان کار فکری و کار یدی محدود شد، کارگران در مدیریت و مدیران در تولید شرکت
میکردند و فن آوری در روستاها گسترش یافت. اما «رهروان سرمایه داری» تغییراتی از نوع
دیگر را میخواستند. مائوتسه دون تاکید میکرد، موفقیت انقلاب سوسیالیستی را نمیتوان
با نتایج فوری اقتصادی اش سنجید بلکه محک آن است که تا چه حد توده های مردم تبدیل به
سازندگان و سازمان گران جامعه نوینی شده اند که این جامعه در زیربنای اقتصادی و روبنای
سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی بنیادا از جامعه کهنه ی طبقاتی متفاوت است و اقتصاد سوسیالیستی
(و نه سرمایه داری) بر این اساس رشد می یابد.
در سال 1975 مائوتسه دون کارزار «تئوری دیکتاتوری پرولتاریا را مطالعه کنید و با
رویزیونیسم مبارزه کنید» را به راه انداخت. وی با این کارزار می خواست در مورد خطر
احیای سرمایه داری هشدار دهد و بگوید، اگر کسانی مانند دن سیائوپین به قدرت برسند مسلما
نظام سرمایه داری را احیاء خواهند کرد.
دن سیائوپین نیز علیه مائوتسه دون
ضد حمله ای را آغاز کرد. او در مراکز صنعتی و بخش های اقتصادی مهم کنفرانس هایی را
برای تبلیغ سیاست های سرمایه دارانه به راه انداخت. او نگارش سه سند مهم اقتصادی را
که جهت گیری کاملا متفاوتی را برای اقتصاد چین تعریف می کردند رهبری کرد. این سه سند
را مائوتسه دون «سه علف زهرآگین» خواند. نکات اصلی این سه سند از این قراربود: وارد
کردن فن آوری از خارج، استقرار انگیزه های مادی در صنعت و کشاورزی، استقرار دوباره
ی مدیریت به شدت تمرکزگرا و آئین نامه های کاری برای وادار کردن کارگران به کار شدیدتر.
در ژانویه 1976 چوئن لای که از حامیان دن سیائوپین بود فوت کرد و مائو کارزار جدیدی
در نقد رویزیونیسم به راه انداخت. نقطه نظرات دن سیائوپین در کلیه زمینه ها نقد شد:
اقتصاد، آموزش، علم، فن آوری، فرهنگ و سیاست خارجی. میلیون ها نفر درگیر بحث و مناظره
بر سر «سه علف زهرآگین» شدند. کارگران در کارخانه ها و روستاییان در کمون ها در نقد
راه سرمایه داری مقاله های متعدد به نگارش درآوردند. اما راست ها نیز بیکار ننشستند.
در ماه آوریل 1976 (40سال پیش) در میدان تین آن من (میدان صلح آسمانی) تحت عنوان گرامیداشت
چوئن لای، تظاهرات صد هزار نفره ای علیه مائو به راه انداختند. تحت رهبری مائو، دن
سیائوپین از مقامش در حزب برکنار شد و کارزار سراسری «دن سیائوپین را نقد کنید و علیه
جریان راست حرکت کنید» به راه افتاد. راست ها در ارتش و نهادهای دولتی و حزبی برای
به چنگ آوردن قدرت توطئه چینی می کردند اما مائو همراه با یاران خود از طریق رشد و
گسترش جنبش های توده ای برای آگاه کردن توده ها نسبت به تمایز میان راه سوسیالیستی
و راه سرمایه داری و خطر احیای سرمایه داری حرکت می کردند.
فاجعه بالاخره اتفاق افتاد و در این نبرد آن ها که نباید پیروز می شدند، پیروز
شدند. مرگ مائوتسه دون در 9 سپتامبر 1976 توازن
قوا را به شدت به نفع راست ها برگرداند. در 6 اکتبر 1967رویزیونیست ها دست به یک کودتای
نظامی زدند و رهبران مائوئیست را که «باند 4 نفره» لقب داده بودند دستگیر کردند. در
این روز بود که دوران مائو و حاکمیت پرولتاریا در چین تمام شد.
پس از سرنگون کردن دولت پرولتاریا، رویزیونیست ها و رهروان سرمایه داری با به کار
بردن قدرت سیاسی تازه شان، با شعار«ثروتمند شدن با شکوه است» اقتصاد سوسیالیستی و روابط
تولیدی سوسیالیستی را نابود کردند و سیستم مالکیت خصوصی با فرماندهی سود برقرار کردند.
آنان به سرعت سرمایه داری را احیاـ کردند و چین را به نظام سرمایه داری جهانی و در
خدمت به آن وصل کردند. کلیه ی بی عدالتی های اجتماعی در شکل هایی جدید دوباره گریبان
بخش بزرگی از نوع بشر را که ربع قرن در رهایی اجتماعی به سر برده بود گرفت.
هنگامی که «رهروان سرمایه داری» به رهبری دن سیائوپین دولت سوسیالیستی چین را سرنگون
کرده و قدرت را به دست گرفتند اعلام نکردند: «حال ما می خواهیم سوسیالیسم را سرنگون
کنیم». آنان کماکان نقاب «حزب کمونیست چین» را حفظ کردند حال آن که حزبشان را باید
«حزب احیای سرمایه داری» می خواندند. آنان کماکان عکس مائوتسه دون را بر روی پول چین
(رنمینبی) حفظ کردند حال آن که باید عکس دن سیائوپین را روی رنمینبی چاپ می کردند زیرا
رنمینبی در چین سرمایه داری نماد تصاحبِ خصوصیِ
ثروت اجتماعا تولید شده است حال آن که در زمان مائو، پول عمدتا مقیاس اندازه گیری ثروت اجتماعا تولید شده و وسیله ای
برای توزیع آن طبق شعار «از هر کس به اندازه توانش به هر کس به اندازه کارش» که به
نوبه ی خود توسط قطب نمای «از هرکس به اندازه توانش به هر کس به اندازه نیازش» هدایت
می شد، بود.
از زمان احیای سرمایه داری در چین، تبلیغات و آموزش امپریالیست ها این بوده است
که «چین سرمایه داری» نشانه ی برتری نظام سرمایه
داری و «مرگ کمونیسم» است. اما کافی است نگاهی به شکاف طبقاتی هولناک، نابرابری و فقر
گسترش یابنده، بازگشت ستم بر زن، وضع صدها میلیون کارگر چینی در مشاغل خطرناک و بی
ثبات کنیم تا «برتری» نظام سرمایه داری را بهتر درک کنیم.
امپریالیست های آمریکایی، دن سیائوپین را «بزرگترین رهبر قرن بیستم» لقب دادند.
اما اگر از منظر منافع مردم چین و کل بشریت و ضرورتِ نابودی نظام هولناک سرمایه داری
امپریالیستی بنگریم، وی را در زمره ی بزرگترین جنایتکاران تاریخ می یابیم. به همان
علتی که امپریالیست های آمریکایی عاشق دن سیائوپین هستند، او و دیگر جنایتکاران رویزیونیست
مورد تنفر و انزجار همه ی انقلابیونی که برای تغییر بنیادین جهان می جنگند می باشند.
پس از سرنگونی دولت سوسیالیستی در چین، دوران جهت گم کردگی و روحیه باختگی در جنبش
کمونیستی جهان آغاز شد. در چنان شرایطی کمونیست های دنیا نیاز داشتند روحیه خود را
حفظ کنند و دست به یک تحلیل عینی و علمی از آنچه رخ داده بود و علت آن بزنند و میان کمونیسم و سرمایه داری، میان مارکسیسم و رویزیونیسم
(مشخصا در شکلی که در آن شرایط پیچیده بروز یافت) خط تمایز روشنی ترسیم کنند. اما چنین
کاری، ساده نبود. اکثریت کمونیست های دنیا که به چین مائو به مثابه یک الگو و سنگر
انقلاب کمونیستی می نگریستند یا کورکورانه دنباله رو حکام رویزیونیست جدید چین شدند
و راه باتلاق را در پیش گرفتند یا به شکل های مختلف از نگرش و اهداف انقلاب کمونیستی
دست شستند. در این میان باب آواکیان، رهبر حزب کمونیست انقلابی در آمریکا مستثنا بود
زیرا وظیفه انجام یک تجزیه و تحلیل علمی از واقعه چین و علت آن را به عهده گرفت و سپس
در دفاع از این درک که در چین یک کودتای رویزیونیستی و احیای سرمایه داری صورت گرفته
است، جنگید. به موازات این کار، آواکیان به شکلی سیستماتیک تکامل علم و استراتژی انقلاب
کمونیستی توسط مائو را تدوین و معرفی کرد. (به اثر بسیار مهم «خدمات فناناپذیر مائو»
رجوع کنید). اما آواکیان در همینجا متوقف نشد. وی به تحلیل علمی از تجربه جنبش بین
المللی کمونیستی و تدوین و تکامل یک نگاه استراتژیک به انقلاب کمونیستی ادامه داد.
نتیجه این کار پس از چند دهه، ظهور سنتز نوین کمونیسم، یعنی تکامل بیشتر چارچوب تئوریک
برای پیشبرد انقلاب کمونیستی بود. وی جنبه ی عمده و صحیح تئوری مارکسیسم را که در جریان
تغییر انقلابی جهان از طریق کمون پاریس، انقلاب سوسیالیستی در روسیه و چین و در نهایت
«انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی» در چین، تکامل یافته بود از جوانب فرعی و درجه دوم
اشتباهات آن جدا کرده و کلیت این علم انقلاب را به سطح بالاتری راند. این کار آواکیان،
مشابه کاری است که مارکس در پیدایش جنبش کمونیستی انجام داد. یعنی یک چارچوب تئوریک
برای پیشروی انقلاب در شرایط پس از پایان مرحله اول انقلاب کمونیستی به وجود آمده است
که «سنتزنوین کمونیسم» نام دارد. بسیاری جریان های دیگر که خود را «مائوئیست» می دانند،
بر اشتباهات درجه دوم تئوری و پراتیک جنبش کمونیستی پای فشردند و در واقع آن اشتباهات
را به یک خط مشی کامل ارتقاء دادند و تبدیل به جریانی رویزیونیستی شدند. به این ترتیب،
همان نقشی را که مائوئیسم در سال 1975-1976 به عنوان خط تمایز میان مارکسیسم و رویزیونیسم
بازی می کرد، اکنون سنتزنوین کمونیسم بازی می کند. n
کتاب های مرجع: «خدمات فناناپذیر
مائو» به قلم باب آواکیان و «و مائو پنجمی بود» به قلم ریموند لوتا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر