۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

گزارش ارسالی به «آتش» در مورد تجاوز و قتلِ «ستایش قریشی»

از نشریه آتش شماره ۵5



گزارش ارسالی
روز يکشنبه 22 فروردين 1395 «ستايش قريشي» دختر شش سالهي افغانستاني در محلهي خيرآبادِ ورامين توسط نوجوان 17 سالهي ايراني ربوده شد، مورد تجاوز قرار گرفت، با ضربات چاقو به قتل رسيد و جسدش با اسيد سوزانده شد.
فراخوان تجمعي جلوي سفارت افغانستان براي ابراز انزجار از اين قتل فجيع در شبکههاي اجتماعي قرار داده شده بود. با شنيدن خبر، خونم بهجوش آمده بود. دوباره ستم جنسيتي، دوباره ستم ملي و... بهمحض ديدن اين فراخوان، رهسپار محل گردهمايي شدم، در کوچهاي که به خيابان اصلي سفارت افغانستان منتهي ميشد، خانم ميانسالي را ديدم که با شاخهاي گل در دست از آنجا برميگشت. ميخواستم بگويم خانم شما گل آوردهاي ولي من چيزي جز خشم نميتوانستم بياورم. خشم از اين سيستم مريض، خشم از تبعيض و ستم، خشم از فقر و بدبختي مردم، خشم از تبعيض جنسيتي و نژادي. خشمي که بايد برافروخت و برافروزاند تا بنيان تفکر ستايشکشي را بهآتش کشيد و از بين برد...  خشم از حکومتي که دلايل اساسي وجودش، هر روز ستايشها و فرينازهاي تازه ميسازد. به نبش کوچه که رسيدم چند پسر جوان را ديدم که بر روي موتور و روي لبهي جدول نشسته بودند. از آنها پرسيدم سفارت افغانستان کجاست؟ در جواب شروع کردند به سينجيم کردن و پرسيدند سفارت افغانستان ميخواهي چهکار؟ من از پاسخ دادن به آنها امتناع کردم و گفتم اصلاَ آدرس نميخواهم ولي آنها دستبردار نبودند و از من خواستند که از همان راهي که آمدهام، برگردم و هنگاميکه به آنها بياعتنايي کردم و گفتم به آنها هيچ ربطي ندارد و راه رفتن در خيابان جرم نيست، گفتند که مأمور لباس شخصي هستند و من را داخل وني که در چند قدميشان پارک شده بود بردند و مدارکم را گرفتند. وقتي متوجه شدند که افغانستاني نيستم، يکي از آنها مرا بيرون آورد و بهسمت خيابان بهشتي برد و گفت که بروم و گرنه بازداشتم ميکند. يکيشان هم گفت که ببين کار ما شده دفاع از افغانها! تقاطع پاکستان و بهشتي همانجايي بود که مردم را از جلوي سفارت رانده بودند و در آن جا جمع شده بودند. نيروي ضد شورش و لباس شخصيها از پشت، مردم را هل ميدادند و ميگفتند که از اينجا دور شويد. درهميناثنا ناگهان ديدم بر فرق پسر جواني که گويا مأمورين با او يکيبهدو کرده بودند، باتومي فرود آمد و مردم دور او جمع شدند و کمک کردند تا حالش سر جاي خود برگردد. جلوتر، کوچهي باريکي وجود داشت که دستفروشها بساط پهن کرده بودند. ناگهان صداي جيغ و داد از آن کوچه توجه مرا جلب کرد. باکنجکاوي، خودم را به داخل کوچه رساندم و مشاهده کردم نيروي ضد شورش با باتوم و لباسهاي ضد ضربهي مجهز، بهجان مردم افتادهاند و آنها را ميزنند. بساط سبزي فروشها پخشوپلا شده بود. چند دختر و زن ميانسال را ديدم که خود را بههمديگر فشرده بودند و مأمورين بهشدت انها را ميزدند. خودم را وسط مهلکه انداختم بلکه دست از سر آنها بردارند. مأمورين چند باتوم به ران و ساق پايم زدند و چهار نفر از ان ها مرا به داخل پارکينگي در همان حوالي بردند. در پارکينگ يک پسر جوان حدودا 20 سالهي افغانستاني حضور داشت. آنجا چند نفر شلوار پارچهاي ريشدار آمدند و مدارکمان را بررسي کردند و با فحاشي و توهين ما را تهديد ميکردند که شما را بهجايي ميبريم که عرب ني نيانداخته و آنقدر کتکتان ميزنيم تا ديگر از اين غلطها نکنيد. يکي ديگر ميگفت که شما کجا بوديد زماني که افغانها به دختران ايراني تجاوز ميکردند و به قتل ميرساندند! اصل تجاوز به زن کاملاَ برايشان پذيرفته شده است فقط انگار ناراحتند که چرا دست خودشان از اين حق، کوتاه مانده است. اين جمله و باور پشت آن، نشان ميدهد که چگونه تبعيض جنسيتي و تبعيض نژادي درهمتنيده شدهاند تا تور تجاوز و مرگ را بهدور تن محکوم به ستم زن بپيچند. اما اين محکوميت تن زن، فقط در ذهن و دنياي کثيف آنها وجود دارد؛ آنهايي که دوامشان وابسته به بقاي رژيم ضد زن اسلامي و تفکرات پوچ فاشيستي ضد تودهها است. حضور مردم در خيابانها و بلند بودن صداي اعتراضشان عليه اين جنايت، نشان ميدهد که تلاش براي جلوگيري از گسترش آگاهي، جواب نميدهد. بعد از حدود 1 ساعت که ما را با دستهاي بسته در آن پارکينگ نگه داشتند، دو نفر موتور سوار آمدند و ما را سوار بر موتور کردند و به جايي همان حوالي بردند. ما را در محوطهي ساختمان امنيت اخلاقي واقع در وزرا پياده کردند، آنجا ايرانيها را از افغانستانيها جدا کردند و دو مرتبه مشخصاتمان را پرسيدند و يادداشت کردند و سپس ما را بهداخل ساختمان بردند و بعد از حدود 3 ساعت استنطاق و گرفتن مشخصات و گرفتن عکس تمامرخ و نيمرخ با برگههاي حاوي اسم و ديگر اطلاعات شخصي، ما را بيرون کردند. حوالي ساعت 12 شب با لباس هاي پاره و خاکي و لنگلنگان سوار تاکسي شدم و به خانه برگشتم.
قاتل اصلي ستايش و ستايشها، نظام اسلامي است که مردسالاري و زنستيزي را توليد و بازتوليد ميکند.. تا زمانيکه نظام اسلامي با نتايج تهوعآور حياتش، پابرجاست، فاجعهي ستايش و ستايشها از عواقب آن خواهد بود. n


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر