از نشریه آتش شماره ۵5
یاوههای سپاه قدس در مورد جهش بزرگ بهپیش
و مائوتسهدون
سايت مشرقنيوز وابسته به سپاه قدس در سريال بهاصطلاح «تاريخي» خود به «تاريخ
انقلابها» ميپردازد و ميگويد، هدف از اين مقالات،
اثبات «ماندگاري انقلاب اسلامي» در مقايسه با ديگر انقلابها است. دراينراستا، اخيراَ مشرقنيوز مقالهاي مملو از جعل و دروغ عليه
چين سوسياليستي (1949-1976) و رهبريِ مائوتسه دون نوشته است. تمرکز آن، حمله به جنبش جهش بزرگ بهپيش در
چين سوسياليستي است. مشرقنيوز از آن باعنوان «فاجعهي انساني جهش بزرگ بهپيش» نام ميبرد. (1)
قبلا در همين ستون در مورد جهش بزرگ بهپيش نوشتهايم (آتش شماره 27) اما افشاي
مرتجعين بهويژه دروغپردازيهايشان عليه کمونيسم و انقلابهاي کمونيستي، وظيفهاي تعطيلناپذير در مبارزهي طبقاتي است. تهاجم بيوقفه به کمونيسم و تاريخ
آن، براي نگهبانان جمهوري اسلامي و بهطورکلي براي بورژوازي بينالمللي، نه يک وظيفهي «مقدس» و غذاي روح بلکه
بخشي لاينفک از جنگ آن ها براي حفاظت از نظام ستم و استثمار طبقاتيشان است. علت اين امر، ساده
است: سوسياليسم و درنهايت کمونيسم، تنها بديل واقعي در مقابل نظام سرمايهداري است. هرچند آنان چنين
واقعيتي را انکار ميکنند اما فارغ از هر ذهنيت و باوري که دارند، فشارِ
اين واقعيت عيني را بر خود حس ميکنند. درنتيجه، خود را ملزم بهمقابله با آن ميبينند حتا درشرايطيکه بهقول خودشان «کمونيسم مرده
است».
اما
افسوس که در وارونه و تحريف کردن تاريخ کمونيسم مرتجعين هاري چون سپاه پاسداران و نيروهاي
امنيتي و ايدئولوژيسازان جمهوري اسلامي تنها نيستند. شمار کثيري از
روشنفکرانِ مخالف جمهوري اسلامي که خود قربانيان سانسور فکري و فرهنگي و سرکوب سياسي
جمهوري اسلامي هستند با اين آواي ارتجاعيِ ضد مردمي همراهي ميکنند. فعال بودن ارگانهاي تبليغاتي جمهوري اسلامي
در اين عرصه، بايد بيدارباشي براي آنان باشد تا بهجاي سکوت يا همآوايي با اين جاعلين تاريخ، نقشي مترقي در کشف تاريخ واقعي کمونيسم بازي کنند
و با شجاعت آن را بازگويي کنند. بهجاي غرق شدن در ميليونها ورق پارهي ضد کمونيستي که با پشتوانهي نظام سرمايهداري جهاني عليه تاريخ سوسياليسم
بهويژه چين سوسياليستي توليد ميشود، به واقعيتها که در کتب و پژوهشهاي بسياري از
گذشته تا کنون مستند و تحليل شدهاند رجوع کنند. بهويژه به سايت Thisiscommunis.org و آثار پژوهشگر بيهمتاي تاريخ کمونيسم، ريموند
لوتا.
حال به ادعاهاي پوچ مشرقنيوز بپردازيم.
جعل آمار
طبق ادعاي مشرقنيوز،
«حدود 40 ميليون چيني در سالهاي قحطي، جان خود را
از دست دادند». ببينيم اين آمار چهل ميليوني از کجا آمده است؟ ريموند لوتا، دراينباره
ميگويد: «در مورد مرگومير دوران جهش بزرگ بهپيش
يک ماشين آمارسازي، راه افتاده است. همهي
اينها متکي بر دادههاي غيرقابل اتکاء و انواع دستکاريهاي
آماري است. بخش بزرگي از تخمينهاي مرگومير،
اينطور بهدست آمده است که ميزان واقعي جمعيت را از ميزاني
که بهنظر آنها رشد عادي جمعيت است،کم کردهاند
و مابهالتفاوت را بهعنوان «مرگومير»
ثبت کردهاند.» (2) يعني، هرکس را که متولد نشده است،
بهحسابِ «قربانيان مائو» گذاشتهاند. ايا تبهکاري آماري
از اين بالاتر؟
ريموند لوتا، فاکت ديگري را هم بهميان
ميآورد که رسوايي اين «آمارگيران» را بيشتر ميکند:
اين ارقام براي اولين بار،
توسط دن
سيائو پين انتشار يافت. او ضدِ مائو بود و کودتاي ضدانقلابي 1976 و سرنگوني دولت
سوسياليستي در چين و سپس فرآيند احياي سرمايهداري
را رهبري کرد. بخشي از فرايند احياي سرمايهداري،
کارزار از بين بردن کمونهاي کشاورزي و زراعت کلکتيو بود که در اوايل
دههي
1980 توسط وي رهبري مي شد و اين آمارسازيها،
بخشي از سياست رسمي او براي بياعتبارکردن کشاورزي کلکتيو
بود.
«جنون بلندپروازي مائو» يا جنونِ استثمار
مشرق
نيوز با استدلالهايي که از وزارت امور خارجهي
آمريکا و «تودهاي»هاي طرفدار کاپيتاليسمِ روسي و قلمبهمزدان
بورژوازي حاکم در چين بهعاريت گرفته است، ميگويد:
«تصورات مائو در اين برنامه بسيار آرماني بود و جهش در توليد همزمان کشاورزي و صنعتي،
براي کشوري که تازه در مسير صنعتي شدن افتاده بود، چيزي جز يک جنون بلندپروازانه نميتوانست
باشد. بهواقع او قصد داشت ماموريتي دست کم نيمقرني
را در يکي دو دهه بهسرانجام برساند.»
مغز
کپکزدهي اين مرتجعين اسلامي ، گنجايش درک اين واقعيت
تاريخي را (باوجود آنکه فقط چهل سال از آن ميگذرد
و کل جهان، آن را تجربه و ثبت کرد) ندارد که چينِ کمونيست تحت رهبري مائوتسه دون، «در
يکي دو دهه» کارهايي را کردند که انقلابهاي
بورژوايي در اروپا در چند صد سال انجام دادند. با منطق اين اسلامگرايان
جوردرنميايد که چين کمونيست ميتوانست
در فاصلهي کوتاه بيست سال پس از کسب قدرت سياسي و استقرار
دولت سوسياليستي، جمعيت 700 ميليون نفري خود را سير کند و امنيت غذايي آنان را تأمين
کند؛ توانست بعد از قرنها بر سيکلهاي
نابودکنندهي قحطي و فقر غلبه کند و به نوعي از کشاورزي دست
يابد که در خدمت سرمايهداري جهاني نباشد و همهي
اينها را با سرنگوني مالکيت خصوصي و استثمار بهدستآورده
باشد.
اين دستاورد تاريخي، کاملاَ مرتبط با جهش بزرگ بهپيش
بود؛ کاملاَ مرتبط با استقرار و گسترش روابط توليدي سوسياليستي و سازمان اجتماعي کموني
در روستاهاي چين و کار براساس سعادت عمومي بود. جهش بزرگ بهپيش،
جهشي بزرگ در انقلابي کردن روابط توليدي و اجتماعي و سرنگوني هرچه بيشتر افکار کهنه
و خرافي و قدرگرايانه بود. بسيج کلکتيو مردم براي ساختن شبکههاي
آبياري و امور مربوط به مهار سيل، کِشت و بهبود شرايط زمين، احاطه بر فنون نوين کشاورزي
و ايجاد صنايع کوچک در مناطق روستايي بر اساس انقلابي کردن روابط توليدي و اجتماعي
و افکار مردم ممکن شد.
مطمئناَ، مائوتسه دون بلندپروازي داشت اما اين
بلندپروازي براي توليد فولاد نبود، بلکه درنهايت براي رهايي بشريت از يوغ سرمايهداري
و نظام طبقاتي بود و آن را در چين مدلسازي ميکرد.هدفِ
مشخص از جهش بزرگ بهپيش، آفريدن يک اقتصاد سوسياليستي براساس مالکيت
اجتماعي و تعاون اجتماعي بود. يعني، اقتصادي که مشخصات زير را داشت:
- نيازهاي مادي و اجتماعي چند صد ميليون اهالي
چين را برآورده کند، بدون آنکه بر استثمار تکيه داشته
باشد.
- بهسرعت،
مشکلات تاريخي چين را مانند گرسنگي وسيع، سوءتغذيه و قحطي مکرر حل کند.
- بهجاي
مکيدن منابع از روستا، روابط همکاري و تعاون متقابل ميان صنعت و کشاورزي را بهوجودآورده
و تقويت کند.
- شکافِ تاريخيِ ميان شهر و روستا و نابرابريهاي
منطقهاي را کم کرده و درنهايت از بين ببرد.
- در توليد بر دانش و مهارت جمعي تکيه کند.
- بتواند در مقابل تحريمهاي
بينالمللي و حملهي نظام جهاني سرمايهداري
امپرياليستي ايستادگي کند.
اين ها کارهايي است که بهاصطلاح،
«انقلاب اسلامي» هرگز نتوانست انجام دهد به يک علت ساده که نه يک «انقلاب» بلکه يک
«ضد انقلاب» کريه بود. اين «انقلاب اسلامي» حرکتي بود عليه تغيير انقلابي و راديکالِ
روابط استثماگرانه و ستمگرانهي
اقتصادي و افکار کهنه و پوسيدهي سنتي. يعني جهشي بزرگ
بود بهعقب! بنابراين، مقايسهي ميان انقلاب هاي گوناگون
نيست بلکه مقايسهي ميان انقلاب است و ضد انقلاب.
فرآيند پيچيدهي
ساختن اقتصاد سوسياليستي
فراتر از جواب دادن به جعلسازيهاي
مرتجعيني مانند مشرقنيوز، خودِ کمونيستها
بايد تجربهي بزرگ چين سوسياليستي را در زمينهي
نابود کردن اقتصاد فئودالي و سرمايهداري و ساختن اقتصاد سوسياليستي
بررسي کنند و از آن بياموزند؛ نه فقط از دستاوردهايش که جنبهي
عمده و از اشتباهاتش که جنبهي مغلوب و درجه دوم را
تشکيل ميدادند بلکه و مهمتر
از آن از پيچيدگيهاي اين فرآيند که داراي لايهها
و جوانبِ برهمکنشکنندهي
متفاوت بود.
ريموند لوتا در کتاب «تاريخ واقعي کمونيسم»
(در فصل 9)، جهش
بزرگ بهپيش را مفصلاَ تشريح ميکند که در اينجا
با استفاده از آن، نکاتي را برجسته ميکنيم.
پيشزمينهي
جهش بزرگ بهپيش:
در آغاز انقلاب و پس از پايانِ «انقلاب ارضي» که مالکيت فئودالي را در روستاهاي چين
از بين برد، دهقانان با حمايت حزب کمونيست، دست به تشکيل تيمهاي
کمک متقابل زدند. اعضاي تيمها در زمينهي
کاشتوبرداشت بهيکديگر کمک ميکردند.
پس از آن، شکل اين همياري ارتقاء يافت و تعاونيها
تشکيل شدند. اين «تعاون» هنوز در چارچوب مالکيت خصوصي دهقانان بر زمين و ابزار توليد
خودشان بود و هرچند جمعي کار ميکردند اما محصول زراعت
را به نسبت زمين، ابزار و حيوان و کاري که هر خانواده در اختيار تعاوني قرار داده بود،
تقسيم ميکردند. در اواسط دههي
1950 «جنبش سوسياليستي کردن در روستاهاي چين» به راه افتاد. دهقانان تشويق ميشدند
که وارد تعاونيهاي سطح بالا شوند. بسياري از دهقانان، حاضر
به اين کار نبودند اما اين جنبش تودهاي پاگرفت. مرحلهاي
رسيد که دهقانان براي پيوستن به تعاونيها
در ليست انتظار نامنويسي ميکردند و
منتظر ورود به تعاونيها ميشدند.
بسياري از دهقانان دست از قطعه زمينهاي منفرد خود کشيده،
زمين و کارشان را يککاسه کردند تا چهرهي
زمين را دگرگون کنند. اين امر به دهقانان امکان داد که بتوانند از تراکتور و ماشينآلات
ديگر استفاده کنند، درحاليکه تا آن زمان فقط ميتوانستند
از شخم آهني استفاده کنند. اين چارچوبهي
وقوع جهش بزرگ بهپيش بود
مسئلهي
مرکزي جهش بزرگ بهپيش: جهش بزرگ بهپيش
صرفاَ يک اقدام اداري نبود بلکه يک جنبش تودهاي
بود که در سال 1958-1959 در روستاهاي چين بهراه
افتاد. مسئلهي مرکزي آن، ايجاد کمونهاي
روستايي بود.
کمونها،
بهطور خودبهخودي شروع شدند. در سال 1957 در استان هونان،
تعاونيهاي دهقاني، نيروهاي خود را با تعاونيهاي
همسايه، يکي کرده و يک پروژه عظيم انتقال آب ازاينسوي
کوهستان بهآنسوي
آن جهت
آبياري دشتهاي خشک راهاندازي
کردند. دهقانان، تعاونيهاي خود را ادغام کردند و شکل نويني آفريدند: يک شکل اقتصادي و سياسي
نوين که از طريق آن دهها هزارتن زندگي اجتماعي مشترکي ايجاد ميکردند.
مائو به اين مناطق سفر کرد و بعداَ براي تشريح اين تحولات از کلمهي
کمون استفاده کرد، زيرا اينها
ديگر تعاوني نبودند.
کمونها،
نيروي کار ذخيرهي بسيار زياد چين را بسيج و سازماندهي کردند.
درنتيجه، توانستند کارهايي مانند آبياري و کنترل سيل، راهسازي، احياي جنگلها،
احياي خاک و ديگر پروژهها را در مقياسهاي
بزرگ، برنامهريزي و عملي کنند و کارخانههاي
کود شيميايي و سيمان و کارخانههاي کوچک توليد برق بسازند.
کمونها براي تيمهاي متخصصين و دهقانان، فضاي آزمايشگاهي بهوجود
آوردند تا بتوانند درگير زراعت علمي و زمينشناسي
و هواشناسي شوند.
با ايجاد کمونها،
يک ضربهي کاريِ ديگر بر موقعيتِ نابرابر زنان با مردان
خورد. عليه عادتها و ارزشها
و افکار کهنه که هنوز جانسختي ميکردند،
مبارزهي فکري راه افتاد. برچيدن بقاياي قراردادها و سنتهاي
اجتماعيِ فئودالي مانند ازدواج قراردادي و کنار گذاشتن زنان از برخي فعاليتهاي
توليدي در دستور کار کمونها قرار گرفت که باوجود
گذشت هشت سال از انقلاب، جانسختي ميکردند.
زنان در سطوح مختلف وارد فعاليتهاي کمون شدند. بهطورمثال،
در راهاندازي کارخانههاي جديد و در پروژههاي
آبياري مانند پروژهي آبياري مشهور به کانال پرچم سرخ. کمونها
براي تأمين نيازهاي اجتماعي، راهحلهاي
جمعي پيش گذاشتند. بهطورمثال، سالنهاي
غذاخوري عمومي، مهد کودک و تعاوني تعميرات خانگي ايجاد کردند. آموزش و بهداشت کيفيتا
ارتقاء يافت.
کم کردن و درنهايت از بين بردن شکاف تاريخي ميان
شهر و روستا در مرکز اهداف جهش
بزرگ بهپيش بود. اين مسئله، اهميت بسيار زيادي در مقابله با آثار برجايمانده
از دوران سرمايهداري و تعميق ساختمان سوسياليسم داشت؛ زيرا در
نظام سرمايهداري، توسعهي
سرمايه داري و صنعتي شدن شهرها بهقيمت
فقيرتر شدن روستاها انجام ميشود. بهطورمثال،
کشاورزان، کالاهاي کشاورزي را به قيمت هاي
پايين ميفروشند و کالاهاي صنعتي را به قيمتهاي
بالاتر ميخرند. اين روابط نابرابر، بسياري از کشاورزانـدهقانان
جهان سوم را به ترک روستاها و سرازير شدن به زاغه ها
و آلونک هاي شهري وادار ميکند.
بنابراين، کم کردن و از بين بردن شکاف ميان شهر و روستا که در شکاف ميان کشاورزي و
صنعت و ميان کارگر و دهقان بازتاب مي يابد از سياست هاي مهم ساختمان سوسياليسم در چين
سوسياليستي بود. پس از پيروزي انقلاب و در چارچوب جامعهي
سوسياليستي، به شکاف ميان شهر و روستا و شکاف ميان زن و مرد، بهعنوان
يکي از «تضادهاي حلنشده» نگريسته ميشد
که ميتواند محرک پيشبرد انقلاب سوسياليستي و تعميق ساختمان سوسياليسم شود. هر دوي
اينها در پيشبرد جهش بزرگ بهپيش
نقش بازي کردند.
در جهش بزرگ بهپيش،
صنايع کوچک در روستا ريشه دواندند؛ دهقانان در بهکار
بردن تکنولوژي مهارت يافتند؛ دانش علمي، رواج يافت. در مقايسه با جابهجايي
اهالي روستا و مهاجرتهاي بزرگ به شهرها که در کشورهاي جهان سوم تحت
سلطهي امپرياليسم در جريان است، رويکرد جهش بزرگ بهپيش
واقعاَ يک بديل رهاييبخش بود.
کمونها،
فقط فعاليت اقتصادي را دربرنميگرفتند؛ بلکه تودههاي
عضو کمون، فعاليت اقتصادي، سياسي و اجتماعي، ميليشيا (تشکل نظامي توده ها)
و فعاليت اداري را بهصورت ترکيبي جلو ميبردند.
کمون ها، واحدهاي اعمال قدرتِ توده هاي
کارگر و دهقان، تحت رهبري حزب بودند. مردم براي آبادي اراضي، درختکاري و راهسازي، فعاليت
مي کردند. آنان طرح هاي
آبرساني و پروژه هاي گوناگون مهار سيل را براي محافظت خود از
بلايا بهپيش مي بردند.
نحوهي استفاده از تراکتور و ماشينآلات، بسيار منطقي تر
شد تا بتوانند نيازهاي توليد مواد خوراکي را رفع کنند. علتش اين بود که حالا ديگر مالکيت
دستهجمعي بر زمين ها برقرار شده بود. صنايع کوچک نيز در مناطق
روستايي به راه افتاد. دهقانان بهفراگيري فناوري پرداختند.
شناخت علمي، اشاعه پيدا کرد و اين امکان بهوجود
آمد که ابداعات بهشيوهاي
کاملاَ نوين، سامان يابد و مشکلات در سطوح محلي حل شود.
مرگومير
درنتيجهي قحطي بود اما قحطي درنتيجهي جهش بزرگ نبود!
چين در فاصله 1959-1960 با بحران بزرگ مواد غذايي
روبهرو شد. جمعيت روستايي چين در آن زمان نزديک به 500 ميليون نفر بود. قحطي شد
و عدهي زيادي از روستاييان، جان خود را از دست دادند. اما اولاَ، آمار واقعي اين
آسيب حتا با گشادهدستترين
تخمينها به يک ميليون هم نرسيد، چه برسد به 40 ميليون! زيرا با اقدامات اضطراري،
جلوي آن سد شد. باايناوصاف براي چين سوسياليستي يک مصيبت بزرگ بود.
ثانياَ، علت قحطي و فشارهاي ناشي ازآن، جهش بزرگ بهپيش
و سياستهاي مائو نبود بلکه علل ديگري داشت. در سال
1959 چين، بدترين آبوهواي يک قرن گذشتهاش
را تجربه کرد، بهطوريکه
بيش از نيمي از اراضي کشاورزي کشور گرفتار سيل و يا خشکسالي شدند و اين امر باعث افت
شديد در توليدات مواد غذايي شد. درهمان زمان، با احياي سرمايهداري
در شوروي، اين کشور از يک متحد و حاميِ چين سوسياليستي تبديل به دشمني سرسخت شده بود.
در جنبش کمونيستي بينالمللي، انشعاب شده بود و مائوتسه دون ماهيت
شوروي را براي کمونيستهاي جهان افشاء کرده بود. شورويها،
با بيرون کشيدن مشاوران و متخصصان، قطع کمک ها
و خارج کردن طرحها و نقشه هاي
مجتمع هاي تکميلنشدهي
صنعتي از چين، انتقام گرفتند.
اما برخي اشتباهات سياسي هم از جانب مائو و انقلابيون
مائوئيست، سرزد. بهطورمثال، در بسياري از نواحي روستايي، ميزان
زيادي از زمان کار دهقانان، صرف پروژههاي غيرکشاورزي شد. اين
امر به توليد مواد خوراکي لطمه زد.
باايناوصاف،
رهبري با اتخاذ اقدامات اضطراري به حل مسئله شروع کرد. سال 1961، اوضاع روبه
بهبود گذاشت و کشاورزي چين هر ساله، رونق کشت و افزايش توليد را تجربه کرد.
مشکل بورژوازي (چه از نوع فاشيست مسيحي آمريکايي
يا شيعهي اثني عشري جمهوري اسلامي يا امپرياليستهاي
دموکرات) اين نيست که چرا در جريان جهش بزرگ بهپيش،
مردم جان خود را از دست دادند چون که جان انسانها
براي آنها پشيزي ارزش ندارد. آنها
اين واقعيت را هر روز با قتل عامهايشان، با جنگهاي
کثيفشان، با عملکرد اقتصاديِ نظامشان، ثابت ميکنند.
مشکل آنها اين است که جهش بزرگ بهپيش،
روابط و سازمان اجتماعي کموني، سازمان اجتماعي تعاون سوسياليستي را در روستاهاي چين
برقرار کرد. در ميان صدها ميليون دهقان، بهجاي
مالکيت خصوصي، مالکيت اجتماعي و بهجاي رقابت، ارزشهاي
تعاون و بهجاي تمايزات اقتصادي و اجتماعي، تساويگري
و همبستگي ميان آنان را رواج داد و تقويت کرد؛ درهم شکستن هرچه بيشتر زنجيرهاي سنت
و ستم بر زنان، توسط مردان را رواج داد. زنانِ کمونهاي
کشاورزي، هنگاميکه عادت ماهانه بودند دگمهاي
سرخ بر سينه ميزدند تا همه بدانند در آن هفته بايد کارهاي سبکتري
انجام دهند و درنتيجهي کار کمتر و سبکتر،
چيزي از امتياز کاريشان کم نميشد.
واضح است که اين نوع روابط و ارزشها در مغز کوچک و حقير
اين اسلامگرايان نميگنجد
و از هر چيزي که وراي نظام اجتماعي منسوخشان
باشد، وحشت ميکنند. n
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر