۱۳۹۹ تیر ۴, چهارشنبه

روزمرگی‌هایی که به «ناگهان» به هم می‌ریزند!

نامهای از یک خوانندۀ نشریۀ آتش

بیش از سه ماه بود که خانه‌نشین بودیم و هر کانال تلویزیونی که می‌چرخاندیم، اخبار کرونا بود. ناتوانی و استیصال دولت در غلبه بر این بحران را می‌دیدیم و می‌شنیدیم که ترامپ رییس جمهور فاشیست و خودشیفتۀ آمریکا گفته: «کرونا مشکلی نیست. خودم به‌تنهایی آن را حل می‌کنم»! می‌شنیدیم که خامنه‌ای رهبر فاشیست و خودشیفتۀ جمهوری اسلامی پرت و پلا گفته: «کرونا مشکل مهمی  نیست. دعا بخوانید»! می‌شندیم و می‌دیدیم که مردمِ فقیر در این‌جا و در دیگر کشورهای جهان از کار بی‌کار شده‌اند و آخرین تتمه‌های لازمه (و نداشته) برای یک زندگی حتا بسیار تهی‌دستانه را هم از دست داده‌اند. از دروغ‌های سران جمهوری اسلامی و سرانِ رژیم فاشیستی آمریکا خشمگین بودیم. در ظاهرِ امر انگار خاکِ مرده روی سیاره ما پاشیده‌اند. به‌طوری‌که دوستی نویسنده از قول زنده یاد احمد شاملو نقل کرد: «چیزی فسرده است و نمی‌سوزد امسال در سینه و تنم.». این حرفش من را ناراحت کرد.

اما: به‌ناگهان ورق برگشت! جانباختنِ «جورج فلوید» و کلامِ تکان‌دهنده‌اش در آخرین دَم زیر پاشنۀ پای پلیس فاشیستِ سفیدپوست «نمی‌تونم نفس بکشم» (can not breath)، ماجرا را تغییر داد و جرقۀ حریقی شد که نه‌تنها جامعۀ آمریکا که خیلی دیگر از نقاط جهان را به واکنشی خشمگین از بی‌عدالتی‌ها وا داشت. کرونا به فراموشی سپرده نشد اما خبر دستِ دوم شد. عاملی قدرت‌مند‌تر از کرونا به میدان آمد و چیدمان صحنه را تغییر داد و الهام‌بخش هر انسانِ شریف و عصبانی از ستم‌های چندین‌گانه‌ای شد که محصولِ حاکمیت این نظام است. همان دوستی که آن قطعه شعر شاملو را در نومیدی خوانده بود، این بار الهام گرفته از خیزش مردم در آمریکا، قطعه‌ای دیگر از شاملو را بازگو کرد: «هرگز نبوده قلب من این چنین سرخ…»!

فکر می‌کنم این احساساتِ خوب، قابلیت‌هایی را نشان می‌دهد. درعین این‌که حتا در میان بسیاری از روشنفکرانِ دلسوزِ مردم، فکرِ عمیق و علمی از این‌که انقلاب و مبارزه برای کمونیسم پایه‌های عینی دارد و امکان‌پذیر است، موجود نیست. روزمرگیِ برساختۀ نظمِ حاکم، تاثیر می‌گذارد و به نومیدی پا می‌دهد و زمانی‌که در عمل‌کرد سیستم وقفه می‌افتد و روزمرگی به هم می‌خورد، امید برای تغییر بالا می‌کشد! افت و خیزهای روحی و بالا و پایین رفتن‌های حسی، ولی بیشتر نظری و فکری، ربط دارد به داشتنِ درکِ علمی و عمیق از کارکرد این سیستم و ادامه خواهد داشت تا زمانی‌که تفکری تثبیت شود.

داشتنِ درک علمی از کارکردِ نظامِ سرمایه‌داری و درک از «رُمبشِ گرانشی»۱ (عنوانی که در علمِ کیهان‌شناسی برای چرایی و چگونگی در هم فرو ریختنِ اجرامِ «آسمانی» به‌کار می‌رود) در این‌جا هم کاربست دارد. در کیهان‌شناسی، چیزهایی به‌«ناگهان» فرو می‌ریزند و یا تغییر می‌کنند. هرچند «ناگهانی» به‌نظر می‌آیند اما پس‌زمینه دارند. در علمِ اجتماع هم همین‌طور است. «پس‌زمینه‌ها» به «رُمبش»های اجتماعی و ناگهانی پا می‌دهند.

من یک هوادار حزب کمونیست ایران (م‌ل‌م) و هوادارِ سنتز نوین کمونیسم باب آواکیان و خواننده نشریه حقیقت و آتش هستم. سایتِ حزب کمونیست انقلابی آمریکا (www.revcom.us) را دنبال می‌کنم. باید بگویم که گزارشات و ترجمه‌های سایتِ www.cpimlm.org از خیزش مردم در آمریکا و آلمان و فرانسه و… و بیانیۀ باب آواکیان در ارتباط با خیزش کنونی در آمریکا، من را عمیقا تحت تاثیر قرار داده. بیشترین عامل موثر، چشم‌انداز، خط و راه حلِ علمی‌ای است که در بیانیۀ آواکیان و مطالب و گزارشات دیگر جلو گذاشته شده است. خط و راه حلی که این تفکر و خط، علمی و با فاکت‌های واقعی جلو می‌گذارد نشان می‌دهد که شکاف‌های طبقاتی، «نژادی»، جنسیتی از هر گوشه‌ای می‌تواند فوران کند و نظمِ حاکم را به‌چالش بکشاند. یک مساله اساسی اینست که انقلابی‌ها  در چنین شرایطی چه باید بکنند و میانِ این شرایطِ عینی و عنصرِ آگاه پیوند برقرار کنند تا بتوانند عرصه و زمینه را برای انقلابی که در مرکزش رهایی بشر قرار دارد، مهیا کنند.

از مطالبِ این سایت‌ها آموختم و به‌نظرم برای هر انسانِ صادق که حالش از ستم‌های نظامِ سرمایه‌داری حاکم به هم خورده و به دنبالِ «راهی دیگر و جهانی دیگر» است، الهام‌بخش، واقعی و عینی است. به دوستانم گفتم به این سایت‌ها رجوع کنند تا حقیقت را دریابند.

 

پانوشت:

  1. رُمبش گرانشی (به انگلیسی: ravitational Collapse) به فرو ریختن یک جسم به درون بر اثر گرانش خودش گفته می‌شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر