۱۴۰۰ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

از این شلوارها خون میچکد

 از این شلوارها خون میچکد

نگاهی به مستند «چین آبی»

حسام سیه سرانی

پروپاگاندای جریانِ غالب در دستگاه ایدئولوژیک نظام سرمایه داری به ما میگوید: «سرمایه داری پس از مرگ مائو، به ویژه سرمایۀ بخش خصوصی، یک جهش بی سابقه و رو به جلو در زندگی مردم چین ایجاد کرد».[۱] این واقعیت دارد که سوسیالیسم در چین بعد از مرگ مائو تسه دون شکست خورد و چین هر چند نام «سوسیالیسم» و «حزب کمونیست» را نگه داشت، اما در واقعیت و به مرور به یک اقتصاد و جامعۀ سرمایه داری و سپس سرمایه داری امپریالیستی تبدیل شد. این هم واقعیت دارد که چینِ امروز به یک قدرت سرمایه داری امپریالیست در جهان تبدیل شده و شاخصهای سرمایه دارانۀ «رشد» اقتصاد آن بالا است و احتمال داده میشود که در آیندۀ نزدیک به اقتصاد شمارۀ یک جهان تبدیل شود. اما این واقعیت ندارد که «سرمایه داری باعث رفاه و خوشبختی اکثریت مردم چین شده است». واقعیت این است که چین سرمایه داری از ۱۹۷۶ تا به امروز به جهنم هولناکی برای کارگران و زحمتکشان و زنان و روستاییان تبدیل شده است؛ رژیم سرکوبگری که با پیچیده ترین تجهیزات امنیتی به سرکوب سیستماتیک مخالفان و شهروندانش مشغول است؛ امپریالیسم تازه نفس و حریصی که در تخریب محیط زیست دست در دست دیگر رقبای امپریالیستش در ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و ژاپن گذاشته است؛ رژیمی که افزایش ارقام شاخصهای اقتصادی اش را بر کارگاه های عرق ریزان و بی حقوقی مطلق کارگران و کشاورزان چین بنا کرده است. همان کارگران و کشاورزانی که به مدت ۲۷ سال در دوران مائو تسه دون، سوسیالیسم را در چین مستقر کرده و یک دنیای نوین را آفریده بودند.

مستند چین آبی (China Blue) قسمت کوچکی از کارگاه های عرق ریزان و جهنمی که سرمایه داری بعد از سال ۱۹۷۶ تا به امروز در چین بر پا کرده است را به تصویر میکشد. فیلم هشتاد و شش دقیقه ای که در سال ۲۰۰۵ توسط میکا پِلِد (Micha Peled) ساخته شد و به بررسی زندگی کارگران یک کارخانۀ پوشاک دوخت لباس لی در یکی از شهرهای جنوب چین پرداخت. شخصیت مرکزی این مستند دختر ۱۶ ساله ای به نام جاسمین است که از روستایی در مرکز چین به شهر شاخی (Shaxi) در نزدیکی بندر کانتون (گوانگژو) رفته و مشغول به کار میشود.

فیلم، سکانسهای مختلفش را با توضیحاتی از آمار، قانون و روابط مختلف اقتصادی در چین شروع میکند. در آغاز گفته میشود که ۱۳۰ میلیون روستایی از مناطق مرکزی و شمالی چین برای کارگری به بنادر و شهرهای صنعتی جنوب چین مهاجرت کرده اند. بزرگترین مهاجرت و کوچ جمعیت انسانی در طول تاریخ بشر. روستاها در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) دستخوش عمیقترین انقلاب اقتصادی و اجتماعی تاریخ روستا در طول تاریخ جهان شدند[۲]. اراضی کشاورزی فئودالهای بزرگ میان ۲۰۰ میلیون دهقان فقیر تقسیم شد، انقلاب عظیمی در ابزار تولید صورت گرفت، تعاونی های روستایی و بعد مزارع اشتراکی و کمونهای روستایی با حضور و ابتکار توده های مردم سازماندهی شدند، چین سوسیالیستی در آغاز دهۀ ۱۹۷۰ موفق شد مسالۀ غذا برای یک میلیارد نفر را حل کند و دیگر گرسنگی در این کشور وجود نداشت، کارزارهای بزرگی برای رهایی زنان روستایی صورت گرفت، کمپینهای وسیعی به ویژه در دوران انقلاب فرهنگی پرولتاریایی (۱۹۶۶-۱۹۷۶) برای کاهش تبعیض میان شهر و روستا به راه افتاد و سطح زندگی روستاییان کیفیتا افزایش یافت و دسترسی شان به امکانات بهداشتی، آموزشی، حمل و نقل و تفریحی به شکل بارزی افزایش یافت[۳]. اما با احیای سرمایه داری در چین، روستاییان و وضعیت روستاها هم دچار یک جهش به عقب هولناک شد. مالکیت خصوصی و کشاورزی سرمایه دارانه در روستاهای چین برقرار شد، زمین ها تکه تکه شدند و کشاورزی معیشتی خانواری جایگزین کمون ها شد، تجزیه دهقانی صورت گرفت و اکثریت دهقانانی که به شکل خانوار بر زمین شان کار می کردند به مغاک فقر سقوط کردند، تخصیص بودجه، امکانات رفاهی و منابع اقتصادی بر اساس قانون ارزش و سود در کلان شهرها و مناطق جنوبی چین متمرکز شد. فقر، فلاکت و بیکاری بار دیگر به سراغ روستاییان چین آمد و آنها لاجرم به شهرهای بزرگ و حاشیه ها روانه شدند. شاید عنوان فیلم میکا پلد عامدانه یادآور همین دو دوره باشد. چرا که «چین آبی» ناخودآگاه تداعی کنندۀ کتاب «چین سرخ» ادگار اسنو روزنامه نگار آمریکایی-سوئیسی باشد که گزارش مستند و جامعی از زندگی مردم در چین سوسیالیستی در دهۀ ۱۹۶۰ بود[۴]. تفاوت دو چین تصویر شده در کتاب اسنو و فیلمِ پلد، تفاوت دو دنیای بنیادا متفاوتِ سوسیالیسم و سرمایه داری است.

این قشر از کارگران چین اصلی ترین گروه کارگران کم درآمد جهان و عمده ترین تولیدکنندگان پوشاک و کالاهای مصرفی کشورهای غربی هستند. سنگ بنای رشد و توسعه سرمایه داری در چین و تبدیل آن به بهشتِ سرمایه داران داخلی و خارجی، کمپانی ها و سرمایه داران مالی جهان، به وجود آمدن لشگر عظیم نیروی کار ارزان بود. بهای لباسهای ارزان، اسباب بازی و سایر وسایل ارزان در فروشگاه های اروپا و آمریکا را صدها میلیون کارگر در چین، ویتنام، کامبوج، سریلانکا، بنگلادش و دیگر کشورهای جهان سوم میپردازند. زن کارگر دیگری در مقابل دوربین میگوید حقوق ماهیانۀ وی ۳۰۰ یوآن (معادل ۳۶ دلار) است. جاسمین هم برای گرفتن نخهای اضافی لباسها ساعتی ۱ یوان (۱۲ سنت) دریافت میکند. این درحالی است که طی همین فیلم رئیس کارخانه میگوید که از قراردادی با یک شرکت انگلیسی، چهل هزار دلار سود به جیب زده است و سرمایه داران آمریکایی و اروپایی چند برابر این رقم را از هر قرارداد منتفع میشوند.

پیش از ورود دوربین میکا پلد به کارخانه، بخش کوتاهی از یک تیزر تبلیغاتی شرکت پخش میشود که زن جوانی میگوید «ما به موقع لباسهای خود را تحویل میدهیم، حتی اگر کارگران مان شبها نخوابند»! و بقیه فیلم تشریح این کابوس و وضعیت کار و زندگی جاسمین و دیگر کارگران کارخانۀ «لی فِنگ» (Lifeng) است. آنها هفت روز هفته را کار میکنند از ۸ صبح تا ۷ شب با اضافه کاری های اجباری که معمولا تا ساعت ۳ صبح طول میکشند. در این مستند معنای واژۀ معروف «گوولااوسی» را می فهمیم. واژه ای که کارگران چین برای بیان «کار تا حد مرگ» ابداع کرده اند. در قسمتی از فیلم، جاسمین و همکارانش برای تمام کردن به موقع سفارشهای یک شرکت کانادایی، ۲۳ ساعت در روز و به مدت ۳ روز پشت سر هم کار میکنند. او میگوید برای بیدار ماندن به رویابافی و خیال پردازی میپردازد. دو کارگر دیگر میگویند برای بیدار ماندن، گیره های بند رخت را به پلکهای شان میزدند تا کار را تمام کنند. شرط استخدام، تن دادن به اضافه کاری های شبانه است.

در طول فیلم متوجه میشویم که جاسمین و کارگران اکثر کارخانه های شهر شاخی، حداقل دستمزد مصوب دولتی را دریافت نمیکنند و شرایط کار، از جمله ساعات کار و اضافه کاری ها، بر اساس قوانین کاری مصوب دولت چین هم نیست. زن کارگر دیگری میگوید در حالی که حقوق واقعی دریافتی او ۳۶ دلار در ماه بود، اما باید برگه ای را امضا میکرد که در آن حقوق وی را ۹۷ دلار نوشته بودند. بنابر این میبینیم که در «معجزۀ سرمایۀ بخش خصوصی» چین، سودآوری و بقای واحدهای تولیدی، چگونه بر فوق استثمار نیروی کار و بی حقوقی مطلق آنها بنا شده است. این واقعیت را کارگردان با چنین جمله ای در فیلمش هم آورده است که «در چین کارخانه ای که کارگرانش به قدر کافی استراحت کنند و حقوق کافی بگیرند، نمیتواند با بقیه رقابت کند». سرمایه داران برای کاهش قیمت تولیدشان، برای رقابت با دیگر واحدهای سرمایه داری، برای جذب مشتریانی از اروپا و آمریکای شمالی، مدام نرخ استثمار کارگرانشان را افزایش میدهند و از دستمزد آنها میزنند. رئیس کارخانۀ لی فنگ در جایی از فیلم خطاب به سرمایه گذاران کانادایی میگوید «اینجا نیروی کار بسیار ارزان است» و وقتی قیمت پیشنهادی برای تولید هر کت و شلوار لی را به مشتری انگلیسی اش ۴ دلار اعلام میکند، سرمایه دار انگلیسی حداکثر رضایت را از این قیمت دارد و قرارداد منعقد میشود. بهای سود کلان دو سرمایه دار را، صدها میلیون جاسمین در چین و چند میلیارد کارگر در سراسر جهان با گرسنگی، بی خوابی، کار طاقت فرسا و نابودی تن و روان و زندگی شان میپردازند. حق با مارکس بود که گفت «سرمایه از بدو تولد، خون و کثافت از سرتاپای هیکلش میچکید».

کارگران برای هر دقیقه تأخیر در کشیدن کارت ورود به محیط کار، جریمه میشوند و برای حل مشکل متعهد بودن به قوانین کار هم هر کارگر دو کارت ورود و خروج دارد که یکی را خودش میکشد و یک کارت جعلی را مأمورین امنیتی دربانی کارخانه میکشند که ساعت غیر واقعی ورود و خروج را در دستگاه ها ثبت میکنند تا تعهد کارخانه به «قانون کار» را به ثبت برسانند! کارگر دیگری میگوید که آنها به طور متوسط ۴ ساعت در شبانه روز میخوابند و بعضی وقتها فقط ۲ ساعت! کارتهای جعلی در «بهشت سرمایه داری چین» رایجند و زن جوان دیگری که فقط ۱۴ سال سن دارد میگوید اکثر روستاییان آنها در همین سن دنبال کار به شهرها میروند و برای حل مشکل «کودک کار»، کارتهای هویت جعلی دارند که آنها را ۱۶ ساله نشان میدهند. سن قانون کار در چین ۱۶ سال است و این عدد در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) ۱۸ سال بود.

جاسمین و سایر کارگران زن در خوابگاه های شرکت زندگی میکنند که پول غذای روزانه از حقوق شان کم میشود و شرایط بهداشتی خوابگاه ها بسیار دشوار است. به عنوان مثال آنها از همان آب لوله کشی توالت استفاده میکنند. در سال فقط یک بار هنگام جشن سال جدید چینی به مدت ۶ روز حق مرخصی دارند. فشار کار در ساعت تولید بسیار بالا است. زن کارگری میگوید آنها طی یک شیفت کاری ۱۲ ساعته فقط دو بار حق رفتن به دستشویی را داشتند، آن هم با اجازۀ سرکارگر. سرکارگرهای بدخلق و سختگیر مدام در محیط کارگاه های تولیدی کارخانۀ لی فنگ راه میروند و بر جزئیات کار کارگران نظارت میکنند و به آنها هشدار میدهند که آرام کار نکنند! حقوق ماه اول هر کارگر نزد شرکت میماند تا کارگر فرار نکند و محیط کارش را ترک نکند. او همیشه یک ماه حقوق از کارخانه طلبکار است و حقوقها معمولا دیر واریز میشود. حقوقهای معوقه به عنوان سرمایۀ قابل توجهی در دست رئیس کارخانه میماند که از آن جهت یک دورپیمایی دیگر سرمایه و استخراج سود استفاده میکند.

اما رئیس کارخانه یا به قول اقتصاددادنان لیبرال و نظریه پردازان «اقتصاد آزاد» یکی از «کارآفرینان بخش خصوصی معجزۀ چینی» کیست؟ او قبلا رئیس پلیس شهر شاخی بوده است که به قول خودش «بیست سال پیش با دوچرخه سر کار میرفت» و حالا کارخانه ای با نیروی کار ۷۰۰ نفری دارد که تنها در یک معامله، چهل هزار دلار سود میکند! او از دن سیائوپین به عنوان «رهبر ما» و معمار «ساختن یک جامعۀ مرفه» یاد میکند و دوربین روی بیلبورد تبلیغات شهری میرود که عکس بزرگی از دِن و جمله از او را ثبت کرده است. دن سیائوپین همان رویزیونیست کهنه کاری که با همدستی دیگر رهروان سرمایه در حزب کمونیست، دست به کودتای اکتبر ۱۹۷۶ زدند، انقلاب چین و سوسیالیسم در این کشور را به شکست کشاندند و بعد با کمک آمریکایی ها، چین را به «بهشت سرمایه داران» و جهنم صدها میلیون کارگر و روستایی تبدیل کردند.

رئیس کارخانه لی فنگ با رؤسای پلیس شهر شاخی دوست است و از این مساله برای سرکوب اعترضات کارگری استفاده میکند. در جایی از فیلم وقتی جاسمین به همکارش میگوید «در مدرسه در مورد قوانین کار چیزی خواندم و میتوانیم اعتصاب کنیم»، دوست جاسمین به او میگوید «رئیس پلیس شهر، دوست رئیس کارخانه ما است و فایده ای ندارد. آنها اگر از کارِ زیاد بمیرند هم برای هیچکس مهم نیست». همچنانکه مرد کارگر دیگری میگوید او با مصاحبه اش با دوربین پِلِد، «قوانین امنیت ملی چین» را نقض کرده است. او معتقد است شرکتهای غربی اصلا زندگی و وضعیت کارگران چینی برای شان مهم نیست و فقط به فکر کیفیت کالاها، قیمت پایین تر و سود خود هستند.  اعتصابات کارگری در چین سرمایه داری ممنوع است و این خود نمونه ای است از اینکه چرا بعد از کودتای سال ۱۹۷۶ دیگر قدرت نه در دست طبقۀ کارگر که در دست سرمایه داران است. در چین سوسیالیستی (۱۹۴۹-۱۹۷۶) کارگران نه تنها حق اعتصاب و اعتراض و بحث و جدل علنی علیه مدیران کارخانه که حق عزل و خلع آنها را داشتند.

رئیس کارخانه که از جامعۀ «مردم سالار و برابر» چین امروز میگوید، نظرش دربارۀ کارگران مهاجر از روستاها را اینچنین بیان میکند که: «اون کشاورزها بیست سال از دنیا عقب مانده اند و بی سواد و بی کیفیت اند. نمیتونی بهشون تمدن و اخلاق آموزش بدی و فراتر از ظرفیت و حدشان است»! او میگوید جهت ترغیب کارگران به کار مضاعف، با شعار نویسی روی دیوارهای کارخانه، راهروها و حتی آسایشگاه قصد «تغییر افکار» آنها را دارد. آقای رئیس میگوید: «مغز کارگران را با شعار نویسی ها شکل می دهیم همانطور که مسیح مغز آدم ها را شکل می داد». طی فیلم شعارهایی از این دست روی دیوارها دیده میشود که «اگر امروز سخت کار نکنی، فردا مجبور می شوی سخت دنبال کار بگردی»، «همیشه اولویت با مشتری است»، «سر وقت باش، تابع قوانین کارخانه باش، مطیع سرکارگر باش». رویزیونیستها این سنت تغییر فکر مردم از طریق شعار نویسی را از چین سوسیالیستی و مشخصا سالهای پرخروش و شکوهمند انقلاب فرهنگی پرولتاریایی غصب کرده اند و با واژگون کردن محتویش، از آن برای استثمار مضاعف و کسب سود استفاده میکنند. روزنامه دیواری ها و شعارنویسی های دیواری دوران انقلاب فرهنگی چنین مضامین و مفاهیمی را در بین مردم تبلیغ میکردند: «به خلق خدمت کنیم»، «تولید را بالا ببریم، انقلاب را دریابیم»، «جرأت اندیشیدن داشته باش، جرأت اعتراض کرن داشته باش، جرأت ابتکار زدن داشته باش»، «شورش علیه هر آنچه ارتجاعی است، بر حق است»، «مدیران و رهبران حزبی را به چالش بکشید»، «کارگران، اربابان کارخانه اند». حتی مقایسۀ همین شعارهای دو دورۀ قبل و بعد از کودتای رویزیونیستی سال ۱۹۷۶ هم بیانگر فاجعه و جهش به عقبی است که نظام سرمایه داری و بورژوازی نوخاستۀ چین به صدها میلیون کارگر و کشاورز چینی و چند صد میلیون کارگری در دیگر نقاط جهان تحمیل کرده است.

جاسمین، خسته از کار و استثمار مضاعف کارخانه، در دفترچه خاطراتش از رویاها، باورها و دغدغه هایش مینویسد. او در پایان تصمیم میگیرد نامه ای خطاب به یکی از خریداران لباسهایی که او و همکارانش دوخته اند بنویسد و در جیب شلوار لی بگذارد. کارگردان به ما میگوید نوشتل او هرگز به دست دریافت کننده نرسید و فیلم با نوشتۀ تکان دهده ای به پایان می رسد که «در زمانی که شما مشغول تماشای این مستند بودید، جاسمین و دوستانش ۱۵ شلوار لی را دوختند و راهی بازارهای غربی کردند».

[۱] برای نمونه نگاه کنید به: کوز، رونالد و نینگ وانگ (۱۳۹۳) چین چگونه سرمایه داری شد. سید پیمان اسدی. تهران. دنیای اقتصاد

[۲]  برای نمونه به تحقیقات ویلیام هینتون دربارۀ دگرگونی های روستاها و زندگی روستاییان در چین سوسیالیستی نگاه کنید.

Hinton, William (2008) FANSHENA documentary of revolution in a Chinese village. Monthly Review Press. New York

[۳]   دربارۀ تحولات روستاهای چین در دوران انقلاب فرهنگی پرولتری نگاه کنید به:

Dongping Han (2008) The Unknown cultural revolution. Life and Change in a Chinese village. Monthly Review Press. New York

[۴]  درباره این کتاب به مقالۀ: «چین سوسیالیستی آنچنانکه یک روزنامه نگار آمریکایی دید» در همین شمارۀ نشریه آتش رجوع کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر