۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟



لوتا: آواکیان درک جدیدی از چگونگی اعمال قدرت در جامعه سوسیالیستی جلو گذاشته است که در فرمول «هسته محکم با انعطاف زیاد» تبلور یافته است. درک فشرده ای از این مقوله را در قانون اساسی جمهوری نوین سوسیالیستی آمریکای شمالی می بینیم. این درکی است که سوسیالیزم را بعنوان یک دوران گذار پر تحرک و سر زنده ارائه می کند. صحبت از کشف حقایق نوین و استفاده از تضاد های حل نشده در جامعه سوسیالیستی برای مثال مسئله رهائی کامل زنان است یعنی اینکه از این تضادها بعنوان موتور محرکه ای برای پیشروی  جامعه و انقلاب جهانی استفاده شود. اواکیان تاکید کرده که فعالیت روشنفکری و جوشش فکری و فرهنگی امری حیاتی در جامعه ی سوسیالیستی و حرکت بسوی دنیای کمونیستی است فعالیت روشنفکری به انباشت شناخت کمک می کند. جوشش و مجادلات فکری و بکاربست شیوۀ علمی حل مسائل و پیروی از تفکر انتقادی اموری اساسی و واجب برای توده ها هستند. این گونه ست که توده ها توان شناخت دنیا و متحول کردن هر چه عمیقر آن و تغییر خویشتن را پیدا می کنند.
سوال: خوب چنین درکی در تجربه انقلاب فرهنگی بکار بسته شد؟
لوتا: خوب می دانید مائو این مسئله را بطور کامل تشخیص نداده بود. همانطور که قبلا گفته بودم در جهت گیری مائو گرایشاتی وجود داشته که روشنفکران را از دریچه ی مولات ایدئولوژیکشان می نگریست. البته دو باره تاکید کنم این گرایشات فرعی بودنند. مائو بطور کامل تشخیص نمی داد که فعالیت روشنفکری می تواند به فضائی که جامعه سوسیالیستی نیاز دارد کمک کند.
مثلاً شکاف عظیم بین کار فکری و کار یدی را بدون برانگیختن جوشش فکری و ایجاد فضا و گستره واقعی نمی توان حل کرد. البته در انقلاب فرهنگی شما شاهد چنین جهت گیری های بودید. یعنی در موارد معینی برای فرو ریختن دیوار تمایزات اجتماعی و قادر ساختن روشنفکران به فهم نابرابری های ادامه دار در جامعه و نگاه بخود و فعالیت خود در پرتو هدف ایجاد یک دنیای نوین تلاش می شد.... یا مثلاً ما شاهد شکوفائی بی سابقه مباحثات و چالش ها طی انقلاب فرهنگی بودیم یادتان هست که از آن همه روزنامه و جلسات گسترده و بحث و مناظره و پوسترهای دیواری گفتم. با وجود همه این ها کماکان مخالفت ها محدود و محصور می شد. منظورم این است که حد و مرزی در زمینه ی موضوعات بحث و چگونگی شکوفائی آن  اعمال می شد.
می دانید چین طی انقلاب فرهنگی کمونیزم را بعنوان «ایدئولوژی رسمی» اعلام می کرد. بنابراین در عین حال که بحث و مناظرات به شکل غیر قابل تصوری جریان داشت کماکان بخشی از گرایشات و جریانات فکری بودنند که صدایشان شنیده نمی شد. زیرا که کماکان یک چارچوب و گفتمان رسمی وجود داشت.
مشکل همین جا بود.
همۀ مردم کمونیست نبودنند و اصولاً در جامعه سوسیالیستی همه کمونیست نخواهند شد. بنابراین باید وضعیتی بوجود آوریم که در آن آرامش خاطر وجود داشته باشد و توانائی طرح انتقادات و مخالفت ها. همانطور که آوکیان تاکید می کند حتی اگر این مخالفت ها از زاویه ضدیت با کمونیست و سوسیالیزم باشد. دولت سوسیالیستی نه فقط باید از مخالفان منجمله از مخالفان با سوسیالیزم حفاظت کند بلکه باید چنین مخالفتی را تشدید کند. خوب این یک مسئله متناقص است واقعاً یک تضاد است. ببینید در انقلاب فرهنگی این رفتار محدود کننده ی چین انقلابی نسبت با مخالفت واقعاً به عکس خودش تبدیل شد. به این صورت که توده ها نتوانستند همه دیدگاه های حاضر در میدان را واقعاً بفهمند. نتوانستند همۀ تضادها را بشناسند. این کارهائی بود که فقط از طریق انجام بحث و جدل های غنی حتی از نقطه نظر کسانی که مخالف سوسیالیزم هستند امکانپذیر می شود. اما چنین جهت گیری بدون مخاطره نیست در واقع شما باید در لبه تیغ را بروید. چرا که رهروان سرمایه داری و انواع و اقسام جریانات ضد انقلابی علیه شما وجود دارند و در پی سرنگونی تان هستند. همه این ها می کوشند از مخالفت ها در جامه استفاده کنند.   باب آواکیان این چالش عظیم را تشخیص داد همانطور که او می گوید توده های مردم و نیز رهبری و حزب و حکومت از چنین فرایندی می آموزند که این شامل آموختن از انتقادات و ایده های غیر سنتی که در عرصه روشنفکری و زمینه هائی مانند هنر بروز می کند نیز می شود. n     
  « آتش»

چگونه به وقوع حادثه ای پی می بريم



 در صورتی که خودمان شاهد  آن نبوده ايم؟


آن چه كه درادامه آمده گزيده ای است ازكتاب «علم فرگشت* و افسانه خلقت گرایی - پی بردن به اينكه چه چيز واقعی است و چرا اهميت دارد» به قلم «آردی اسكای بريك» منتشر شده در سال 2006. اين گزيده درشماره 332 نشريۀ انقلاب ارگان حزب کمونيست انقلابی آمريکا - 16 مارس 2014 به چاپ رسيده است.
 

در حقیقت «دسته شواهدِ» بسیار متفاوتی وجود دارند که درکنار همدیگر تصویر بنیادی نحوۀ فرگشت حیات بر روی زمین را تایید می کنند. از جملۀ این شواهد میتوان فسیل های ثبت شده (که سلسله تغییرات درگیاهان و جانورانی که در طول میلیون ها سال روی زمین پراکنده شده اند را نشان می دهند) و مدارک به دست آمده از زیست شناسی مولکولی (که علاوه بر تصدیق سوابق فسیلی، باتوجه به میزان شباهت یا تفاوت «دی ان آی» رده های زیستی متفاوت، میزان دوری یا نزدیکی خویشاوندی آنها را مشخص می کند) را عنوان کرد. چنین «دسته شواهدی» که متقابلا همدیگر را تقویت می کنند امروزه با وجود شواهدی از زیست شناسی تکوینی، جنین شناسی و حتی الگوی پراکنش گونه ها روی کرۀ زمین، بیش از پیش مورد حمایت واقع شده اند. تمامی این شواهد متنوع وقتی که با همدیگر مورد توجه قرار بگیرند کوچکترین تردیدی باقی نمی گذارند که کلیۀ گونه های زیستی موجود بر روی این سیاره با همدیگر خویشاوند هستند و زاده هایی از والدینی تغییر شکل یافته از یک سری نیای مشترک هستند.

   باورمندان به خلقت الهی اغلب دوست دارند این ایراد را بگیرند که «هیچ کس حضور نداشته» تا «ببیند» فرگشت (تکامل) در طول صدها میلیون سال اتفاق افتاده است. بنابراین آن را فقط یک داستان اثبات نشده می دانند. اما این واقعیت که ما خود در گذشته حضور نداشته ایم به این معنا نیست که ما هیچ راهی برای پی بردن به آنچه در گذشته حادث شده است، نداریم. در نظر بگیرید: فرگشت گرایان به چگونگی تغییرات مکرر اشکال حیات و تنوع زایی در طول زمان پی می برند. منجمان و کیهان شناسان به چگونگی پیدایش کهکشان ها و منظومه های خورشیدی طی میلیاردها سال و همچنین نحوۀ تغییر آنها در طول زمان پی می برند. مورّخین و انسان شناسان فهمیده اند که انسان ها، هزاران یا دهها  هزار سال پیش چگونه جوامع خود را سازمان داده اند. دانشمندان مولکولی و فیزیکدانان ذرات، خاصیت پیوندهای شیمیایی و برهم کنش ذرات زیر اتمی که آنها نمی توانند به صورت مستقیم «ببینند» را آشکارکرده اند. زبان شناسان دریافته اند که چگونه زبان های فعلی انسان ازخلال یک سلسله تغییرات قدم به قدم (آهستۀ) فرهنگی بر روی زبان های بسیار قدیمی تری که توسط مردمانی به آنها تکلم می شده و خیلی وقت ها پیش نابود شده اند، تحول پیدا کرده اند. بله ما آنجا نبوده ایم تا به صورت زنده «ببینیم» هر یک از تغییرات مذکور واقع شده اند، اما باید تاکید کنیم ما ابزار و روش هایی را دراختیار داریم که با به کاربست آنها می توانیم بسیاری از رخداد هایی که درگذشته به وقوع پیوسته اندرا، آشکار سازیم.
     درکلیۀ این به اصطلاح «علوم تاریخی» روش هایی علمی موجود هستند که ما را قادر می سازند نشانه های به جای مانده از گذشته را فاش کنیم. این نشانه ها همان چیزهایی هستند که در گذر زمان «منتقل» شده اند و هنوز هم در سازمان ها، نهاد ها و موجودات حاضر هستند. چیزهایی همچون شباهتهای آناتومیکی ساختارهای بدن که یک گونۀ زنده را به یک فسیل باستانی اجدادی مرتبط میکند، یا شباهت های دستوری و لغوی میان زبان های فرانسه، اسپانیایی و ایتالیایی که آنها را به عنوان خویشاوندان نزدیک معرفی  میکند  به شکلی که همگی از زبان اجدادی باستانی شان مشتق شده اند. تمامی علوم تاریخی ازطریق کاوش در اینگونه ارتباطات تاریخی و طی فرآیند استنتاج تاریخی، در ایجاد دانش بشری نقش ایفا می کنند. استنباط یک نظریۀ جامع از دل شواهد عینی واقعی به طوری که این تئوری همواره توانایی تفسیر تعدادی از فرآیندها و پدیده های گوناگون مرتبط با هم را داشته باشد. دانشمندان علوم تاریخی هرگاه به الگویی شفاف از شواهد همسوی بین رشته ای دست پیدا می کنند، از نظریۀ خود بسیار مطمئن می شوند و همچنین موافقت عمومی گسترده ای را به دست میآورند. (که به تعبیر ساده تر یعنی شواهد فراوانی که هر گروه از آنها از شاخه ای متفاوت آمده باشند و همۀ آنها به صورت مجزا به یک نتیجه گیری مشخص بیانجامند و فهم ما را نسبت به پدیده ای تقویت کنند. مانند شواهد بدست آمده از زیست شناسی مولکولی و بایگانی های فسیلی که هر دوی آنها روی زمان انشعاب دو ردۀ فرگشتی هم رای هستند) علاوه بر این در علوم تاریخی (ازجمله علم فرگشت) متدهای علمی برای پیش بینی نیز مورد استفاده قرارمیگیرند که می توان صحت این علوم (نظریه ها) را محک زد: پیش بینی هایی در رابطه با اینکه ما باید چه مواردی را بیابیم و اینکه نباید با چه مواردی بر به خوریم. دانشمندان به طور واقعی به دنیای پیرامونی خود می روند و پیش بینی هایشان را مورد آزمایش قرار می دهند. تنها به عنوان یک مثال: اگر تئوری فرگشت صحیح باشد، باید مطابق پیش بینی آن درفسیل هایی که بر اساس قدمتشان مرتب شده اند، بتوانیم پیشرفت های آناتومیکی گام به گام را مشاهده کنیم (و این چنین نیز بوده). همچنین ما می توانیم پیش بینی کنیم که اگر نظریۀ فرگشت درست باشد، ما نباید بتوانیم چیزی شبیه فسیل انسان را در لایه سنگی در کنار فسیل یک دایناسور ببینیم زیرا هر آن چه ما راجع به نحوۀ کارکرد فرگشت می دانیم به ما می گوید که انسان نماها خیلی وقت پس از آن که دایناسورها منقرض شدند، انشقاق یافتند (و درواقع نیز فسیل دایناسورها و اجداد انسان هرگز در یک لایه سنگ یافت نشده اند). بنابراین برخلاف «باورهای دینی»، پیش بینی های علمی (شامل پیش بینی های صورت گرفته در فرآیند های مربوط به فرگشت) درحقیقت آزمون پذیر و قابل بررسی هستند. این ویژگی احتمالاً بیش از سایر موارد عامل چنین اجماع فوق العاده ای در میان دانشمندان سراسر جهان بر سر واقعیت های بنیادی و اصول فرگشت است.
   همانند هر نظریۀ خوب علمی، نظریۀ فرگشت «ابطال پذیر» است - به تعبیری ساده تر یعنی راه های گوناگونی برای باطل کردن آن متصور است. در صورت پیدا کردن شواهد خاصی (شواهدی که تقابل بنیادی با تئوری دارند)  ثابت می شود نظریه اشتباه است (و بنابراین باید آنرا به دور انداخت). برای هر دانشمندی بسیار آسان است، فهرستی از مواردی تهیه کند - خواه در سوابق فسیلی باشد خواه در«دی ان آی» جانداران، در آناتومی و الگوهای تکوین جانوران و گیاهان زنده و یا حتی در الگوهای پراکندگی گونه ها روی زمین- که هر وقت آنها یافت شوند، دانشمندان را متقاعد کند تا تئوری تکامل را دو دستی به عنوان نظریه ای غلط کنار بگذارند. اما 140 سال پس از این که داروین برای نخستین بار اصول بنیادی فرگشت را مطرح کرد، مطالعات و آزمایش های علمی بی شماری صورت گرفته که تئوری فرگشت را تایید کرده اند. و هرگز، در هیچ  رشته ای، کوچکترین مدرک عینی که بتواند از نظرگاهی علمی، شُبَهاتی برانگیزاند و یا واقعیات اساسی و اصول بنیادی فرگشت را به چالش بکشاند، یافت نشده است. حتی یک مورد. بنابراین جای تعجب نیست چرا بسیاری از دانشمندان فرگشت را به عنوان یکی از«بهترین تئوری های علمی درکل علوم» قلمداد می کنند که توسط شواهد، بسیار خوب تحکیم شده است.
 *توضیحات: واژۀ evolution معادل دگرگون شدن و تغییر و تحول می باشد اما به اشتباه تحت ترجمۀ تکامل که معادل perfection است، وارد زبان فارسی شده و مایۀ کج فهمی بسیار بوده است. بنا به کاربرد واژۀ فرگشت در جامعۀ علمی نوین زیست شناسی به ازای evolution، ما نیز در اینجا از همین واژه استفاده کرده ایم.
برگردان: دیاکو