۱۳۹۷ آبان ۴, جمعه

واقعیت کمونیسم چیست؟


دو شكل حركت تضاد اساسي سرمايهداري:
حركت آنارشيك و  استثمار پرولتاريا


از نشریه آتش  شماره  84




چرا مشاغل نابود ميشوند؟ چرا زمينهاي كشاورزي به زمينهاي مستغلات و برجسازي تبديل ميشوند؟ چرا محيط زيست نابود ميشود و سرمايهداري دست از عامل اصلي نابودي محيط زيست يعني سوخت فسيلي برنميدارد؟ چرا يكباره معيشت و بهداشت و آموزش هشتاد ميليون نفر در ايران، گروگان بازيهاي مالي عظيم (معاملات دلار) ميشود؟ چرا سرمايهداران بدون توجه به اينكه اگر توليد بخوابد هزاران كارگر بيكار ميشوند و خانوادههايشان را گرسنگي فرا ميگيرد، بهجاي ديگري نقل مكان ميكنند؟ چون قانون سرمايهداري اين است. سرمايهدار، كارگر را نميبيند. خودش را ميبيند كه اگر در رقابت ميان سرمايهها عقب بماند نابود ميشود. اين يک قوة محرکة ذاتيِ اقتصاد سرمايهداري است. علتش خصلت تنظيمنشدني توليد سرمايهداري، آنارشي سرمايهداري است.
باب آواكيان در توضيح اين خصلت ميگويد: «سرمايهداران رشتههاي مختلف نهفقط با يکديگر در يک کشور معين رقابت دارند، بلکه با سرمايهداران در سراسر دنيا رقابت ميکنند. درنتيجه مجبورند شيوة توليد کالا را مرتبا تغيير بدهند. مجبورند محل فعاليتشان در گوشه و کنار دنيا را مرتبا عوض کنند. با چه هدفي؟ با اين هدف که از هم جلو بزنند. چون اگر کارآمدتر از بقيه نباشند خودشان با خطر نابودي روبرو ميشوند. اگر مردم را به شکل کارآمدتر استثمار نکنند، ورشکست ميشوند و يا به جايگاه يک سرمايهدار درجة دوم تنزل ميکنند و در معرض ورشکستگي قرار ميگيرند. حتي اگر در آستانة سقوط، ميلياردها دلار هم سهام داشته باشند.»1
آنارشي در توليد سرمايهداري چيست و رابطه آن با انباشت سرمايه از طريق استثمار چيست؟
توليد سرمايهداري بر دو قوه محركه استوار است كه شرايط كلي مبارزه طبقاتي را ايجاد ميكند و صحنه مبارزه انقلابي را هم در ارتباط با اوضاع هر جامعه و اوضاع جهان و هم در ارتباط با مسالة بزرگتر گذار تاريخي از عصر بورژوايي به عصر کمونيسم جهاني، شكل ميدهد: يکم، تخاصم ميان پرولتاريا و بورژوازي. دوم، تخاصم ميان سازماندهي توليد در سطح کارگاه، کارخانه و واحد منفرد سرمايه با آنارشي توليد در سطح کلي جامعه و جهان.
اينها دو شکل از حرکت تضاد اساسي سرمايهداري هستند. بهعبارت ديگر، تضاد اساسي سرمايهداري (تضاد ميان توليد اجتماعي و تصاحب خصوصي) به واسطة اين دو شکل حرکت، گشايش پيدا ميکند. فردريک انگلس در اثر خود به نام آنتي دورينگ نشان ميدهد كه تضاد ميان توليد اجتماعيشده و تصاحب سرمايهدارانة محصولِ کارِ اجتماعيشده، در اين دو شکل تخاصم بروز کرده و حرکت ميکند. ماركس نيز در كتاب سرمايه از همان ابتداي كتاب، رقابت و توليد كور حاكم در ميان توليدكنندگان كالايي را بهعنوان يك عامل ساختاري و ذاتي توليد و مبادله كالايي گسترده يعني سرمايهداري نشان ميدهد. بسياري از «اقتصاددانان ماركسيست» در تحليل از رخدادهاي مهم اقتصاد سرمايهداري به عواملي بهجز عوامل ساختاري نظام سرمايهداري و ديناميكها (قواي محركه) واقعي آن دست ميزنند چون اين دو شكل حركت تضاد اساسي عصر سرمايهداري و رابطه آنها با يكديگر را درك نميكنند.
باب آواکيان که در درک اين حقيقت راهگشايي کرده و مينويسد:
«درواقع، آنارشي توليد سرمايهداري است که نيروي محرکه يا رانندة اين فرآيند است هرچند که تضاد ميان بورژوازي و پرولتاريا بخشي لاينفک از تضاد ميان توليد اجتماعي و تملک خصوصي است. استثمار نيروي کار شکل و وسيله ايجاد و تصاحب ارزش اضافه است. اما روابطِ پر هرج و مرج ميان توليدکنندگانِ سرمايهدار و نه صرفِ وجودِ پرولترهاي بيچيز (و به اين معنا وجود تضاد طبقاتي) است که توليدکنندگانِ سرمايهدار را ميراند که طبقه کارگر را در بُعد تاريخا شديدتر و بسطيافتهتر استثمار کند. نيروي محرکة آنارشي بيانکنندة اين واقعيت است که شيوة توليد سرمايهداري رشد کاملِ توليد کالايي و قانون ارزش است. توليدکنندگانِ کالايي سرمايهدار از يک ديگر جدا هستند اما از طريق عملکرد قانون ارزش به يک ديگر متصل هستند. اگر چنين نبود، آنان با اين حد از اجبار در استثمار پرولتاريا مواجه نبودند و تضاد طبقاتي ميان بورژوازي و پرولتاريا قابل تخفيف بود. اجبار دروني سرمايه به بسط و گسترش است که موجب پويايي و قدرت تحرک تاريخا بيسابقة اين شيوة توليدي است؛ فرآيندي که دائما روابط ارزش را دستخوش دگرگوني کرده و به بحران ميانجامد.»2
آواکيان در فصل اول کتاب کمونيسم نوين، عملکرد قوة محرکة آنارشي را بيشتر توضيح ميدهد:
«... بياييد در مورد آنارشي صحبت کنيم و ببينيم که چطور با سيستم سرمايهداري جفت و جور شده است. چرا آنارشي توليد، نيروي محرکة اصلي سرمايهداري است و چرا نيروي محرکة آنارشي سرمايهدارها را مجبور ميکند که مرتبا مردم را شديدتر استثمار کنند؟ مردمي که بهعنوان بردگان مزديشان کار ميکنند يعني پرولترها، يعني کساني که ابزار توليد ندارند و بايد نيروي کار خود را بفروشند. و ببينيم چرا سرمايهداري مرتبا از يک بخش دنيا به بخش ديگر ميرود تا آدمهايي را پيدا کند که بتواند وحشيانهتر استثمارشان کند؟ مسالهاي که بايد فهميد و در حال حاضر خوب فهميده نميشود اين است که مشکل فقط حريص بودن سرمايهداران نيست بلکه اجبار و فشاري است که مجبورشان ميکند مردمِ تحت فرمانشان را دائما شديدتر و وحشيانهتر استثمار کنند...هرچند استثمار نيروي کار، شکلي است که ارزش اضافه از طريق آن توليد ميشود و اختصاص مييابد اما چيزي که توليدکنندگان سرمايهدار را به استثمار شديد و گستردة طبقة کارگر بهنحوي بيسابقه در تاريخ وادار ميکند نه صِرف وجود پرولتارياي بدون مالکيت و يا تضاد طبقاتي بلکه رابطة آنارشيک بين توليدکنندگان سرمايه دار است...نيروي محرکه آنارشي بيان اين واقعيت است که شيوة توليد سرمايهداري توسعة کامل توليد کالايي و قانون ارزش را نمايندگي ميکند.»
در اقتصاد سرمايهداري، توليدكنندگان منفرد، فعاليت خود را مستقل از يكديگر پيش ميبرند و فرآيندهاي متفاوتِ کار که فعاليت توليدي جامعه را تشکيل ميدهند بهطور خصوصي سازمان مييابند. نه يك هماهنگي و برنامهريزي آگاهانه از قبل بلكه  قانون ارزش است كه اين توليدكنندگان منفرد را به يكديگر متصل ميكند و اين فعاليت را تبديل به يك تقسيم كار اجتماعي ميكند. يعني در سرمايهداري، تقسيم كار اجتماعي پس از وقوع محقق ميشود و نه از قبل و براساس يك نقشهريزي و هماهنگي. حركت آنارشيك سرمايهداري، بازتابي از حاكميت قانون ارزش است. اما چرا و چگونه؟
قانون ارزش يعني اينکه کالاها برمبناي قيمتهايي خريد و فروش ميشوند که بازتاب زمان کار اجتماعا لازم براي توليد آنها است. اين قانون ارزش است و زمان کار اجتماعي، تنظيمکنندة قيمتها و سودها است. بر فرآيندهاي کار که بهطور خصوصي سازمان يافتهاند، تعقيب سود حاکم است. سود تعيين ميکند که چهچيزي و چگونه توليد شود. سرمايه در پاسخ به حرکت قيمتها و سود وارد بخشهايي ميشود که داراي سودآوري بالا هستند و از بخشهايي که سودآوري پايين دارند بيرون ميرود. هر سرماية منفرد در رقابت با سرمايههاي ديگر تلاش ميکند توليد را با کارآيي بالا سازمان دهد. سازماندهي توليد را مستبدانهتر پيش ميبرد. حسابداري سختگيرانه ميكند. فنآوريهاي سرعت دادن به كار را در پيش ميگيرد. بهعبارت ديگر، هر شركت و واحد سرمايه بهشدت سازمان يافته است. اما در سطح جامعه و جهان هيچگونه برنامهريزي منظم و عقلايي موجود نيست و نميتواند باشد. درواقع آنچه توليد را تنظيم ميكند، حرکت قيمتها و سودها است که «اطلاعات» لازم براي تصميمگيري هاي توليدي را به تصميمگيران ميرساند. درنتيجه، توليد از طريق تخريب و بازسازي تعديل ميشود. نيروي كار برمبناي سود تعديل ميشود. شركتها و خطهاي توليدي بلعيده ميشوند، خطهاي توليد جديد با اين فرض به راه ميافتند كه سودآور خواهند بود. بدين ترتيب تقسيم کار اجتماعي ساخته شده و مجددا بازسازي ميشود. اين تعديل، تعديلي کور و همراه با هرج و مرج و افراط  و تفريط است. همهچيز، بعد از وقوع كشف ميشود. چماق قانون ارزش موجب حرکت آنارشيک توليد سرمايهداري ميشود. رقابت سرمايهداران مختلفي که در حال انباشت خصوصي هستند را نهايتا قانون ارزش تنظيم ميکند.
چرا كاميونداران كه صاحب سرمايه هستند و كارگر نيستند نيز دست به اعتصاب ميزنند؟ چون آنها هم زير فشار کوبندة قانون ارزش هستند. آنها قادر نيستند با كوسههايي مانند سپاه و بنيادها كه صاحب ناوگانهاي كاميون و تريلي و انبارهاي قطعات يدكي و باراندازها و گمرکات خصوصي هستند، رقابت كنند. در توليد سرمايهداري يک رقابت هميشگي وجود دارد که در آن حتي ماهيهاي بزرگ توسط کوسههايي که واردتر و صاحب قدرت بيشتري هستند خورده ميشوند. عامل قدرت و ثبات سياسي، يك عامل اقتصادي بسيار مهم است. درواقع، يكي از عوامل موثر در جابهجاييهاي آنارشيك سرمايه است. بسياري از شركتهاي بزرگ اروپايي و چيني و هندي با تهديدها و تحريمهاي ترامپ از ايران فرار كردند. قتل جمال قاشقچي روزنامهنگار سعودي در سفارتخانه آن کشور در ترکيه موجب سقوط بازار سهام عربستان شد بهويژه آنکه وزراي اقتصادي و روساي شرکتهاي مهم اقتصادي آمريکا و اتحاديه اروپا از حضور در کنفرانس سالانه اقتصادي عربستان که به «داووس صحرا» معروف است امتناع کردند. سركوب امنيتي هم يک شاخص اقتصادي بسيار مهم در نظام بينالمللي براي صدور سرمايه است البته هنگاميکه موفق به ايجاد بهاصطلاح «ثبات اجتماعي» ميشود. ريموند لوتا ميگويد: «... به دولتهاي نومستعمره که بعد از جنگ جهاني دوم توسط امپرياليسم آمريکا ساخته و تقويت شدند نگاه کنيم: يکي از عملکردهاي مهم آنها تقويت شرايط نظم اجتماعي براي تسهيل نفوذ عميقتر سرمايه بود.»
سرمايهداري يک نظام است و داراي قوانين حركتي است. قواي محركه معيني دارد و اين قواي محركه سيستميك هستند. يعني مربوط به ساختار و سوخت و ساز آن ميباشند. اين قواي محركه داراي نتايج سيستميك نيز هستند. بدون درك كاركرد قواي محرکه و سوخت و ساز اين نظام نميتوان علتالعلل اتفاقات مهمي كه در صحنه اقتصاد و سياست ميافتد را درك كرد و مهمتر از آن نميتوان درك كرد كه نظام سوسياليستي چهچيزي را در تمايز با سرمايهداري حل خواهد کرد. مهمتر از همه چگونه تحت نظام سوسياليستي ميتوان عملکرد قانون ارزش را از فرماندهي توسعه اقتصادي پايين کشيد و برنامهريزي آگاهانه سوسياليستي را جايگزين آن کرد.
سوسياليسم با ايجاد «تغيير در روابط اقتصادي امکان رهايي افزونتر نيروهاي مولده را فراهم ميکند و در ارتباط ديالکتيکي با آن، روبناي سياسي و ايدئولوژيک را دگرگون ميکند و از طريق اين دگرگوني و اساسا دگرگوني شرايط مادي زيربنايي، يک نظام اقتصادي نوين بنيادا متفاوت را بهمثابه يک جامعه بنيادا متفاوت بنا ميکند. يا اين راه بايد اتخاذ شود و يا بازگشت به آن چه ادعا ميشود که تنها آلترناتيو در جهان امروز است؛ کشيده شدن به درون جامعهاي که در حصار توليد و مبادله کالايي محبوس و وابسته به شرايط آن است و مشخصا قفل شدن به روابط توليدي و فرآيند انباشت و ديناميکهاي سرمايهداري و روابط اجتماعي و روابط قدرت سياسي، فرهنگ، ايدئولوژي و اخلاقيات منطبق بر آن. ...»3 n
آتش



پانوشت:

1. باب آواکيان، کمونيسم نوين، فصل اول
2. نقل شده در مقالة ريموند لوتا، درباره «نيروي محرکه آنارشي» و ديناميکهاي تغيير؛ يک مناظره حاد و عاجل: مبارزه براي جهاني بنيادا متفاوت از جهان کنوني و مبارزه براي يک رويکرد علمي نسبت به واقعيت؛  4 نوامبر 3102، نشريه انقلاب. ترجمة فارسي در وبسايت حزب کمونيست ايران م ل م.
3. باب آواکيان، پرندگان نميتوانند پرواز کنند اما انسان ميتواند افقها را در نوردد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر