۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

روزهای کشمکش و التهاب

موج تازه ای از نزاع میان باندهای درون جمهوری اسلامی آغاز شده است که خودشان عنوان «ایامی پر التهاب» بر آن گذاشته اند. ممانعت از برگزاری سخنرانی و همایش های یکدیگر توسط «گروه های فشار»شان، حمله به زندانیان سیاسی بند 350 زندان اوین و اظهارات ضد و نقیض مقامات حکومتی در«تقبیح یا تمجید» و یا سکوت در برابر این اقدام وحشیانه، برگزاری تجمع «خودجوش» زنان محجبه در تهران و بیانیۀ استاندار در غیرقانونی خواندن این تجمع، پخش سی دی «من روحانی هستم» و هیاهویی که در دفاع از مستند بودن یا دروغ بودنش به راه افتاد، آن چه نامش را «عروج احمدی نژادیسم» گذاشته اند و برگزاری همایش «دلواپسان» در تهران، تهدید های روحانی در سیمای جمهوری اسلامی مبنی بر این که او نیز «مردم را به خیابان فرا خواهد خواند» و ده ها نمونۀ دیگر نشان از نزاعی دوباره  شدت یافته دارد. تضادهای کنونی هیئت حاکمه بر بستر وضعیت اقتصادی از هم پاشیده، افزایش مجدد بهای ارزهای خارجی، افزایش بهای حامل های انرژی و تاثیرات فی الفور آن به روی زندگی مردم و بر بستر نارضایتی مردم از وضعیتی صورت می گیرد که یکسال قبل در همین روزها با جنجال های تبلیغاتی رژیم، «امید» یا درست بگوئیم «توهم» به بهبود آن داشتند. از طرف دیگر تشدید تضاد میان قدرت های امپریالیستی که امروز در بحران اوکراین فشرده شده تاثیرات بلاواسطه بر هیئت حاکمۀ کمپرادور ایران که باندهای درونی اش به نسبت های مختلف وابستگی و تعهد و منافع مشترک با این قدرت یا آن قدرت امپریالیستی دارند می گذارد. به علاوه تحولات سوریه، نتیجۀ انتخابات آتی در آن کشور، اینکه امپریالیست ها به چه ترتیبی به این تحولات برخورد خواهند کرد، جایگاه و نقش ایران چه خواهد شد و غیره نیز در صف بندی های درونی رژیم و تشدید نزاع کنونی موثر واقع شده است. به طور خلاصه وضعیت به گونه ای است که برخی نظریه پردازان جمهوری اسلامی  می گویند : «زمین و زمان دست به دست داده اند تا ایامی پر التهاب را شکل دهند»!
مقامات جمهوری اسلامی برای پنهان کردن ماهیت ارتجاعی نزاع کنونی شان به مردم دروغ می گویند و مظلوم نمایی می کنند. آنها «نقطۀ شروع» واهی برای دعوا تعیین می کنند.  سخنگویان جناح معروف به اصولگرایان تندرو و دلواپسان می گویند: «نقطۀ شروع این اختلاف وقتی بود که روحانی، مجلسیان را بیسواد نامید و توهین کرد». سخنگویان ائتلاف شکل گرفته حول روحانی (اصولگرا و اصلاح طلب) می گویند: «نقطۀ شروع پخش سی دی توهین آمیز «من روحانی هستم»..» بود.
یک سابقۀ تاریخی
اما «نقطۀ شروع» به تاریخ سال های اولیه برپایی نظام جمهوری اسلامی و شکل گیری این هیئت حاکمه بر می گردد. جمهوری اسلامی از ابتدا بر اساس ائتلافی میان نیروهای سیاسی مختلف شکل گرفت. گرچه آن ائتلاف اولیه از بین رفت و نیروهایی مانند ملی - مذهبی ها که هم نقش دستیار و هم بنیانگذار نظام اسلامی را به عهده گرفته بودند از میدان به در رفته و مغضوب شدند، اما این مشخصه به صورت هایی دیگر حفظ شد و به خصوص در سال های آخر جنگ ایران و عراق و به عنوان محصولی از روابط بین المللی و ملی بافته شده در درون آن جنگ، شکل سازمان یافته تر «جناحین» را به خود گرفت. اما این «جناحین» با تمام  تضادهای درونی شان، به عنوان یک طبقۀ ارتجاعی وجوه اشتراک بنیادین داشته و دارند که عبارت است از: تامین شرایطی که حفظ نظام مبتنی بر استثمار و ستم را تضمین کند؛ وابستگی به نظام امپریالیستی بر جا بماند، حکومت تئوکراتیک (دینی) بیرحم و وحشی پاسدار و مجری قوانین دین و شریعت درحوزه عمومی و خصوصی باشد و در همین راستا زنان را مرتباً آماج این قوانین قرار دهد؛ ستم ملی و مذهبی اعمال کند؛ و بالاخره داغ و درفش را نصیب کسانی کند که این نظم را به چالش گیرند. تاریخ تمام «دولت ها» (کابینه ها)یی که در هر دوره سکاندار هدایت این نظم پوسیده بودند، تاریخ وفاداری به این چند فرمان ارتجاعی - «الهی» و اجرای آن بوده است.
ما با یک دولت ارتجاعی روبرو هستیم که بر اساس موقعیت جامعه، روحیات مردم، مناسبات با امپریالیسم و تناسب قوای میان جناح های تشکیل دهنده اش، یک جناح یا ائتلافی از جناح ها، مجری اداره و چرخاندن چرخ های نظم اسلامی شده است. و همواره آن جناحی که در دست یابی به بالاترین مقام حکومتی (پس از مقام اول و خدایی خامنه ای) بازندۀ رقابت انتخاباتی بوده (که نتیجتاً در تقسیم امتیاز و قدرت موقعیت پائین تری یافته)، تلاش کرده تا «چوب لای چرخ» جناح غالب گذارد و با اعمال فشار امتیازات بیشتری در قدرت سیاسی و اقتصادی کسب کند. این بخشی از فرهنگ، اخلاق و رفتار اجتماعی طبقۀ سرمایه دار اسلامی و همۀ جناح هایش است. رهبر مرتجع این نظام نیز گاه این سمت را می گیرد و گاه آن سمت را. گاه مانور می دهد و گاه گیج می خورد که منفعت در کدام سمت است و چه باید کند تا نظام حفظ شود. نزاع کنونی میان هیئت حاکمۀ ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. فقط در هر دوره ای بسترها تغییر می کنند و تحت تاثیر اوضاع بین المللی و داخلی متفاوت می شوند.
رسانه های امپریالیستی از زبان نیروهای لیبرال و رفرمیست تحلیلی سطحی از ماهیت کشمکش های درونی جمهوری اسلامی ارائه می دهند. می گویند: «دلیل معضلات جامعه و نزاع های میان جناح های جمهوری اسلامی، مشکل ساختاری حکومت است. چون دراین ساختار ولی فقیه مقامی انتصابی است و مرتب در برابر نهاد جمهوریت که انتخابی است  قرار می گیرد و دخالتگری بیجا می کند». این ادعا بر ریشه های واقعی تضادها پرده افکنده و راه حل «پویا شدن» جامعه را تنها در حذف نهاد ولایت فقیه می بیند. گرچه وجود چنین نهادی در راس جامعه نشان از ماهیت عقب مانده و دینی این دولت دارد ولی گیریم که ولی فقیه مرد، یا ولایت شورایی شد، یا اصلاً اصل ولی فقیه از قانون اساسی حذف شد؛ سوال اینست: محتوای «جمهوریت انتخابی» (بدون ولایت فقیه) چیست؟ مواضع ولی فقیه نیز تابع پارامترهای بزرگتری است. از حفظ نظام در برابر گزند توده های مردم تا میزان «سهم و قدرت» امام در رابطه با امپریالیسم. این دولت، دولت همۀ سرمایه داران در حال نزاع و رقابت (اعم از این جناح و آن جناح و نهاد رهبری) است و تا زمانی که  مناسبات سرمایه داری حاکم باشد تا زمانی که ایران تحت سلطۀ امپریالیسم و جولانگاه رقابت و نفوذ امپریالیست ها باشد، این وضعیت ادامه خواهد داشت. 
یک تضاد قدیمی
هرچند که در سال های پس از پایان جنگ ایران و عراق و پس از کشتارهای دهه06  میان جناح های جمهوری اسلامی بر سر چگونگی سرکوب مردم و روش های آن اختلاف نظری موجود بوده اما این اختلاف هیچگاه جایگاه مهمی در تشدید تضادهای شان نداشته است. هر جناحی زمانی که سکان امور را به دست گرفته و با خطر تهدید از طرف جنبش مردم روبرو شده مثل دیگر جناح ها عمل کرده است. 18 تیر سال 78 را به یاد بیاوریم. آن خیزش اگر عمق می یافت و گسترده تر می شد بیشک با همان برخوردی از طرف «دولت اصلاحات» روبرو می شد که خیزش 88 از طرف «دولت احمدی نژاد». اما تضادی از قدیم میان اینان وجود داشته که همواره سر شاخ شان کرده است. و آن این که کدام جناح رهبری ارتباط با امپریالیست ها و دست بالا در این زمینه را داشته باشد. سرمایه داران حاکم معنی این امتیاز را می دانند، این که کدام شان طرف قراردادها باشند، کدام شان واسط میان حکومت و بنگاه های نفتی و گازی و مالی و صنعتی و... امپریالیست ها باشند، کدام شان دلال و کارگزار دست اول باشند و اعوان و انصارشان را در حفره های این رابطه تعبیه کنند و....  همۀ این ها یعنی قدرت سیاسی و اقتصادی بالاتر. امروز در چارچوب چرخش های جمهوری اسلامی در مناسبات اش با آمریکا و اتخاذ سیاست «نرمش قهرمانانه»، امپریالیستها میدان را برای گسترش نفوذ مهیاتر می ببینند. بعد از سال ها شاهد سرازیر شدن نمایندگان ده ها کمپانی امپریالیستی و رفت و آمدهای مقامات دول بزرگ به کشور هستیم.  می آیند تا «وضعیت را برای سرمایه گذاری های آتی» بررسی کنند و بندها را با کارگزاران کمپرادورشان محکم تر. هر چند کل طبقۀ سرمایه دار حاکم از این مناسبات امپریالیستی و غارتگرانه منفعت خواهد برد، اما آن جناحی دست بالا را خواهد داشت که در راس اجرای این سیاست ها باشد. امروز ائتلافی که  روحانی را به سر کار آورد در چنین موقعیتی قرار دارد.  بحران اوکراین، نیز مزید بر علت شده است. جمهوری اسلامی که همواره میان «شرق و غرب» مانور می داده و از رقابت های فی مابین برای خود توبره می دوخته، بعد از مدت ها سکوت در برابر این بحران جهانی و یا اعلام مواضعی که به خصوص در شرایط «عادی سازی اش» با غرب طوری باشد که «نه سیخ بسوزد، نه کباب»، امروز حساب می کند که این بحران می تواند برای آنان فرصتی باشد. به طور مثال از آن جایی که به دلیل این بحران و نتایجی که می تواند داشته باشد ممکن است در انتقال گاز از روسیه و از طریق اوکراین به اروپا خلل ایجاد شود، جمهوری اسلامی اینطور حساب می کند (و برخی مقامات غربی نیز به او ندا داده اند) که در سه سال آتی می توان از طریق خط لولۀ گاز ایران به ترکیه، گاز به اروپا تزریق کرد. در دوره احمدی نژاد سر رشتۀ این گونه فعالیت ها در دست اعوان و انصار وابسته به آن جناح بود  که به دلیل موقعیت نظامی - امنیتی و یا حجم زیاد سرمایه شان، توانستند در راس این فعالیت ها قرار گیرند و «بالاتر» روند. امروز وضع تغییر کرده و جناح دیگری از هیئت حاکمه این موقعیت را پیدا کرده است و این واکنش بخش های دیگر سرمایه داران حاکم را بر می انگیزد. هرچند که عواملی مانند نزدیکی انتخابات مجلس اسلامی و اعمال فشار جناحین به یکدیگر برای کسب موقعیت ممتازتر در مجلس آتی نیز در تشدید نزاع های کنونی موثر است اما دو عامل نقش محرک و اصلی را در این شرایط ایفا می کنند: 1 - گشایش میان جمهوری اسلامی با امپریالیست ها و اینکه چه جناحی دست بالا را دارد و 2 - وضعیت درونی جامعه، بحران اقتصادی و گسترش فقر، بی اعتمادی بیشتر توده های مردم به وعده و وعیدهایی که داده شد ( در زمینۀ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) و خطراتی که این وضعیت می تواند برای کل نظام داشته باشد.
چه باید آموخت؟
این نزاع های ارتجاعی هیچ چیز برای توده های مردم به ارمغان نخواهد داشت. اول و آخر دعوا برای حفظ نظام است، برای استثمار کارگران با نرخ سود بالاتر، کسب قدرت و امتیاز و سودهای نجومی برای هر جناحی از سرمایه داران حاکم و دولت ارتجاعی شان، تحکیم و ترمیم ارزش های ضربه خورده و پوسیدۀ ایدئولوژی دینی و از این طریق محکم کردن زنجیرهای ستم بر توده های مردم. این نخستین چیزی است که باید از این وضعیت آموخت. تشدید تضادهای درون ارتجاع فقط تا آن جایی به ما ربط دارد که فرصتی فراهم می کند برای توضیح علمی و انقلابی ماهیت این نظام، به میدان آوردن برنامۀ انقلاب کمونیستی و روشن کردن تمایز میان دیدگاه رهائیبخش کمونیستی در تمامی جنبه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی با خط و برنامۀ اسارت بار مرتجعین، و بسیج و سازماندهی قوا بر این اساس. باید «ایام پر التهاب» را در یابیم و التهابی از نوع دیگر سازمان دهیم.
«آتش» 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر