لوتا: آواکیان درک
جدیدی از چگونگی اعمال قدرت در جامعه سوسیالیستی جلو گذاشته است که در فرمول «هسته
محکم با انعطاف زیاد» تبلور یافته است. درک فشرده ای از این مقوله را در قانون اساسی
جمهوری نوین سوسیالیستی آمریکای شمالی می بینیم. این درکی است که سوسیالیزم را بعنوان
یک دوران گذار پر تحرک و سر زنده ارائه می کند. صحبت از کشف حقایق نوین و استفاده از
تضاد های حل نشده در جامعه سوسیالیستی برای مثال مسئله رهائی کامل زنان است یعنی اینکه
از این تضادها بعنوان موتور محرکه ای برای پیشروی
جامعه و انقلاب جهانی استفاده شود. اواکیان تاکید کرده که فعالیت روشنفکری و
جوشش فکری و فرهنگی امری حیاتی در جامعه ی سوسیالیستی و حرکت بسوی دنیای کمونیستی است
فعالیت روشنفکری به انباشت شناخت کمک می کند. جوشش و مجادلات فکری و بکاربست شیوۀ علمی
حل مسائل و پیروی از تفکر انتقادی اموری اساسی و واجب برای توده ها هستند. این گونه
ست که توده ها توان شناخت دنیا و متحول کردن هر چه عمیقر آن و تغییر خویشتن را پیدا
می کنند.
سوال: خوب چنین درکی در
تجربه انقلاب فرهنگی بکار بسته شد؟
لوتا: خوب می دانید
مائو این مسئله را بطور کامل تشخیص نداده بود. همانطور که قبلا گفته بودم در جهت گیری
مائو گرایشاتی وجود داشته که روشنفکران را از دریچه ی مولات ایدئولوژیکشان می نگریست.
البته دو باره تاکید کنم این گرایشات فرعی بودنند. مائو بطور کامل تشخیص نمی داد که
فعالیت روشنفکری می تواند به فضائی که جامعه سوسیالیستی نیاز دارد کمک کند.
مثلاً شکاف عظیم بین کار
فکری و کار یدی را بدون برانگیختن جوشش فکری و ایجاد فضا و گستره واقعی نمی توان حل
کرد. البته در انقلاب فرهنگی شما شاهد چنین جهت گیری های بودید. یعنی در موارد معینی
برای فرو ریختن دیوار تمایزات اجتماعی و قادر ساختن روشنفکران به فهم نابرابری های
ادامه دار در جامعه و نگاه بخود و فعالیت خود در پرتو هدف ایجاد یک دنیای نوین تلاش
می شد.... یا مثلاً ما شاهد شکوفائی بی سابقه مباحثات و چالش ها طی انقلاب فرهنگی بودیم
یادتان هست که از آن همه روزنامه و جلسات گسترده و بحث و مناظره و پوسترهای دیواری
گفتم. با وجود همه این ها کماکان مخالفت ها محدود و محصور می شد. منظورم این است که
حد و مرزی در زمینه ی موضوعات بحث و چگونگی شکوفائی آن اعمال می شد.
می دانید چین طی انقلاب
فرهنگی کمونیزم را بعنوان «ایدئولوژی رسمی» اعلام می کرد. بنابراین در عین حال که بحث
و مناظرات به شکل غیر قابل تصوری جریان داشت کماکان بخشی از گرایشات و جریانات فکری
بودنند که صدایشان شنیده نمی شد. زیرا که کماکان یک چارچوب و گفتمان رسمی وجود داشت.
مشکل همین جا بود.
همۀ مردم کمونیست نبودنند
و اصولاً در جامعه سوسیالیستی همه کمونیست نخواهند شد. بنابراین باید وضعیتی بوجود
آوریم که در آن آرامش خاطر وجود داشته باشد و توانائی طرح انتقادات و مخالفت ها. همانطور
که آوکیان تاکید می کند حتی اگر این مخالفت ها از زاویه ضدیت با کمونیست و سوسیالیزم
باشد. دولت سوسیالیستی نه فقط باید از مخالفان منجمله از مخالفان با سوسیالیزم حفاظت
کند بلکه باید چنین مخالفتی را تشدید کند. خوب این یک مسئله متناقص است واقعاً یک تضاد
است. ببینید در انقلاب فرهنگی این رفتار محدود کننده ی چین انقلابی نسبت با مخالفت
واقعاً به عکس خودش تبدیل شد. به این صورت که توده ها نتوانستند همه دیدگاه های حاضر
در میدان را واقعاً بفهمند. نتوانستند همۀ تضادها را بشناسند. این کارهائی بود که فقط
از طریق انجام بحث و جدل های غنی حتی از نقطه نظر کسانی که مخالف سوسیالیزم هستند امکانپذیر
می شود. اما چنین جهت گیری بدون مخاطره نیست در واقع شما باید در لبه تیغ را بروید.
چرا که رهروان سرمایه داری و انواع و اقسام جریانات ضد انقلابی علیه شما وجود دارند
و در پی سرنگونی تان هستند. همه این ها می کوشند از مخالفت ها در جامه استفاده کنند. باب آواکیان این چالش عظیم را تشخیص داد همانطور
که او می گوید توده های مردم و نیز رهبری و حزب و حکومت از چنین فرایندی می آموزند
که این شامل آموختن از انتقادات و ایده های غیر سنتی که در عرصه روشنفکری و زمینه هائی
مانند هنر بروز می کند نیز می شود. n
« آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر