فواد کعبی
اجازه بدهيد نامه را
با مختصر توضيحي در مورد سنگ و سابقه تاريخي آن در کشور، هر چند اين سابقه چندان طولاني
نيست، شروع کنم. سنگهاي طبيعي بخش جدايي ناپذير از
تاريخ زندگي انسان از نظر كاربردهاي ساخت و ساز و تزييناتاند. پس از چين، هند و ايتاليا، ايران چهارمين کشور
در توليد سنگهاي ساختماني از معادن است. استان اصفهان از نظر زمين شناسي
داراي بيشترين ذخاير سنگ ساختماني در سطح كشور بوده و اين ذخاير از نظر تنوع جنس و
رنگ (تراورتن، مرمريت، چيني، گرانيت) قابل توجهاند. صنعت سنگ در اصفهان ظرفيت ايجاد فرصتهاي شغلي بسيار و ايفاي
نقشي قابل ملاحظه در اقتصاد کشور دارد. حدوداً 700 واحد اين صنعت در اصفهان وجود دارد
که نزديک به 20 هزار کارگر ساده و فني، و مهندس و کارشناس در آنها مشغول به کارند. بخشي
از کارگران دائمي هستند و بقيه فصلي و قراردادي. حدود نيم درصد اين زحمتکشان را زنان
تشکيل ميدهد که عمدتاً در بخش اداري شاغلند. مراحل فني گوناگوني که
توسط کارگران اين رشته طي ميشود بهطور خلاصه چنين است: حمل سنگهاي مختلف از معادن کشور
به کارخانه؛ انتقال به واگنهاي متحرک؛ ترازيابي و گونيا؛ برش سنگ به ابعاد مورد
نياز؛ حذف ضايعات سنگ توسط دستگاههاي طولي بر و کله بر؛ ساب مرحله اول؛ بتونه کاري
با ملاط پودر و سيمان سفيد و چسب بتون و رنگ دلخواه؛ ساب نهايي سنگ و صيقلي کردن کامل
آن؛ انتقال به قسمت ويترين و نمايشگاه؛ بارگيري و انتقال به مقصد خريدار.
اينجا محمود آباد
است. منطقهاي در استان اصفهان صنعتي. جايي که سنگ و فلز با
شيره جان کارگران در ميآميزد؛ تراشيده و ذوب ميشود تا سرمايه بزرگتر و سود فراوانتر شود. کارخانههاي اينجا نيمه فعال
شدهاند. معنياش اين است که تعداد
زيادي از کارگران بهزور بيکار شدهاند و به ارتش بيکاران جامعه پيوستهاند. ارتشي که اگر به
آگاهي انقلابي دست پيدا کند ميتواند همراه با بقيه زنان و مردان پرولتر و زحمتکش،
سنگ گور اين نظام را با دست خودش بتراشد. در اين روزهاي بحران و بيکاري، مقامات دولت
و سرمايهداران و رسانههاي گروهي همگي از رکود اقتصادي و تحريم و عواقب
ناگزيرش شکايت ميکنند؛ از مستهلک بودن ابزار؛ از هزينههاي بالاي توليد؛ استفاده
از روشهاي سنتي و قديمي؛ مصرف
بالاي انرژي؛ ضايعات فراوان و بهرهوري پائين. ميگويند مشکل اينجاست. بعضيها حتي از اين هم فراتر
ميروند و در مورد آلودگيهاي زيست محيطي ناشي
از فرسودگي صنايع و يا ناکارآمدي سيستمهاي مديريتي کارخانهها نق ميزنند. اما از وضعيت واقعي زندگي و کار و معاش زحمتکشان
شاغل و در معرض بيکاري هيچ نميگويند. هدفشان نجات سرمايه است نه نجات زندگي کارگران. فقر
و فلاکت به حدي رسيده که دغدغه اصلي کارگر ديگر نه پرداخت دستمزد معوقه است، نه تأمين
اجتماعي، بيمه بيکاري، چکهاي سفيد امضاء، اصول ايمني، ساعات کار، اضافه دستمزد،
اضافه کاري و.... دغدغه اصلي، بقاء و حفظ جان خود و خانوادهاش است.
در چند ساله اخير اين
کارگران به اشکال مختلف مبارزه کردهاند: از اعتصاب گرفته تا بستن جادهها و تجمع مقابل نهادهاي
ضد مردمي مثل وزارت کار و مجلس.... در همان روزهايي که مبارزه کارگران سنگ بافق جريان
داشت در اين سنگ بريها هم شاهد اعتراضات پراکنده بوديم. اين مبارزات
از سطح جنبشهاي خودانگيخته فراتر نرفت و آگاهي عمومي کارگران شرکت کننده
در آنها نيز در چارچوب آگاهي
محدود صنفي باقي ماند. استيصال جنبش کارگري نتيجه چنين وضعيتي است. بازي کردن فعالان
اين جنبش در زمين سرمايه جنبه ديگري از اوضاع کنوني است.
شهريور ماه شاهد بوديم که اعتصاب شجاعانه کارگران سنگ معدن بافق با دخالت فکر
سازان رفرميست و عوامفريبي
برخي از مقامات، تحت عنوان پيروزي مهار شد. خواستههايي که کارگران به خاطرش دست به اعتصاب زدند عادلانه و ضروري بود و آنچه نمايندگان
حکومت به اسم خواست مردم واردش کردند گمراه کننده و زيان بار. (در اين مورد به شمارة
قبل آتش رجوع کنيد.) وضعيت 20 هزار کارگر کارخانههاي کوچک و بزرگ سنگ در استان اصفهان هم دقيقاً همان وضعيت کارگران بافق است.
با اين تفاوت که صاحبان اين کارخانهها با دولت سرمايهداري
بر سر طرح ارزش افزوده اختلاف و دعوا دارند. از خودم و شما ميپرسم که اين بار اگر حرکت اعتراضي گستردهاي در کارخانجات سنگ اصفهان به راه افتاد چه سياست و تاکتيکهايي را بايد در پيش گرفت تا حکومت و شاخکهايش در بين کارگران نتوانند بهراحتي قبل عوامفريبي
کنند و سياست خود را به کارگران قالب کنند؟ اينکه توده کارگران و نمايندگانشان در اين دوره عليرغم شجاعت و همبستگي و فداکاري قابل تحسين
از اين دام به آن دام ميافتند
به هيچ وجه تصادفي نيست. دولت سرمايهداري نقشه ميريزد
و از تجربه همدستانش در نقاط مختلف دنيا براي مهار و سرکوب مردم استفاده ميکند. بايد اين نقشهها و تدابير را شناخت و براي خنثي کردنشان نقشه ريخت.
در اين راستا بايد چند
نکته مهم را مرتباً به کارگران و مردم و فعاليني که ميخواهند مبارزه جمعي تازهاي را آغاز کنند خاطر
نشان کرد:
يكم، در سرکوب و به انحراف کشيدن مبارزات کارگران و
زحمتکشان، همه حكومتيها توافق اساسي دارند. براي اينان روشن است كه اجراي
سياستهاي اقتصادي رياضت کشانه
و تشديد استثمار، عکسالعمل اعتراضي تودههاي كارگر و زحمتكش را در پي خواهد داشت. عکسالعملهاي اعتراضي ظرفيت اين
را دارند که به روندهاي خارج از كنترل و گستردهتر در سطح منطقهاي و کشوري دامن بزنند. بخشي از تدابير پيشگيرانه
حاكمان براي مهار انفجار اجتماعي و پيامدهاي سياسي آن، تجهيز و تعليم نيروهاي سرکوبگر
و تدوين تاکتيکهاي ويژه پيشگيري و سركوب شورشها و اعتصابات است. اين
هدف رژيم را آشکارا در جريان اعتصاب شجاعانه سنگ معدن بافق ديديم.
دوم، تدبير ديگرشان حمله به نمايندگان و رهبران عملي
جنبش کارگري و تلاش براي از صحنه خارج کردن و يا جدا کردن آنان از بقيه کارگران است.
رژيم تلاش ميكند در ميان فعالاني كه ميتوانند و ميبايد وظيفه افشاي سياستهاي خانمان برانداز نظام و كمك به سازماندهي و جهت
دادن به مبارزات تودهها را به دوش گيرند، ترس ايجاد كند و آنان را به
انفعال و سكوت وادارد. بايد پشت رهبران عملي صادقي که به منافع مردم پشت نميکنند و خود را نميفروشند و جا نميزنند ايستاد. به رژيم
اجازه نداد که با اخراج و يا دستگيري، آنها را تحت فشار قرار دهد. خواست مشخص آزادي فعاليني
که به زندان ميافتند بايد يکي از شعارهاي اصلي مبارزات کارگري باشد.
سوم،
تضاد با طبقه كارگر و بقيه بخشهاي مردم
تنها تضادي نيست كه گريبانگير طبقه حاكمه ايران شده است. حاكمان اسلامي تضادهاي جناحي
هم دارند. اين رشته از تضادها در شرايط تعميق بحران ميتوانند عمق بيشتري پيدا كنند و به چند پارگي و ضعف نظام و دولت سرمايهداري دامن بزنند. هر جناح به کارگران و زحمتکشان که ميرسد به شيوه خود عوامفريبي ميکند و
وعده ميدهد. در اين راه حتي ممکنست
از رقيبان حکومتياش افشاگري
کند و گناه بدبختي مردم را تماماً متوجه آنها کند. مسئلهاي كه
نبايد از آن غافل شويم، تأثير اين فريبکاريها بر صفوف خودمان است. بايد قاطعانه در مقابل محافظه کاريها و سازشکاريها ايستاد و شرکت کنندگان در
هر مبارزه را تا آنجا که ميشود بر
سر سياستهاي اصولي و تاکتيکهاي رزمنده و صحيح و راهگشا قانع کرد.
چهارم، ساده انديشي است اگر فكر كنيم دعواها و تسويه حسابهاي درون حکومتي بر تضاد عيني و آشتي ناپذير ميان
طبقه كارگر و تودههاي مردم با طبقه حاكم سايه خواهد انداخت و آن را تخفيف
خواهد داد. اگر اين يا آن جناح حكومتي احساس كند كه رقيبانش از يک مبارزه و جنبش براي
خود پايگاه و اهرم فشار ساختهاند از هر وسيله ممکن، از توطئه چيني و يا سرکوب
مستقيم براي متلاشي کردن اين پايگاه و مجازات تودهها استفاده خواهد کرد.
بردن اين سياستها و
آگاهيها به ميان تودهها فقط در صورتي راهگشا خواهد بود و معني واقعي پيدا خواهد کرد که انقلاب سوسياليستي
را بهعنوان تنها راه آزاد شدن از نظام سرمايهداري و جنايات و بدبختيهايش دائماً تبليغ و ترويج کنيم. پيروزي ما در گرو شکلگيري يک رهبري آگاه و انقلابي، يک دورنماي مبارزاتي و يک نقشه
عمل براي در هم شکستن ساختار سياسي و اقتصادي و فرهنگي حاکم است. پيروزي در گرو داشتن
هدف و آرماني بزرگ است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر