«آتش»
نبردي که در کوباني
در جريان است، نگاه بسياري را متوجه خود کرده است. جنگ و خون و ويراني در خاورميانه
تازه نيست، ولي پس از مدتها در اين خطه، مردمي
در مقابل اسلامگرايان مسلح دست به اسلحه بردند. طنينش گسترده بود،
سايتها و شبکههاي اجتماعي را تسخير
کرد که هيچ، مردم را حتي در شهرهاي ايران به خيابان کشاند. يکي گفت باز هم ثابت شد
قدرت سياسي از لولة تفنگ بيرون ميآيد و چند هزار کيلومتر آن طرفتر در تهران از نظر سياسي
به جوانان قدرت و شجاعت ميبخشد. همواره وقتي مردم در جايي، در حرکتي عادلانه
عليه ستمگران و کهنه پرستان به پا ميخيزند، شجاعتشان به ديگران سرايت ميکند. با پايداري و تداوم
مبارزه، با مسلح شدنش، و حتي سوسوي کسب پيروزي صرفنظر از افق و ديدگاه نيروي رهبري
کنندهاش، عمق و گسترة اين
تأثير هم بيشتر ميشود.
قدرت سياسي از لولة
تفنگ ميآيد. البته هر مبارزه مسلحانهاي براي کسب انقلابي قدرت سياسي نيست؛ گاه حتي براي
کسب تمام و کمال قدرت هم نيست. تاريخ معاصر و اخير از بعد از جنگ جهاني دوم پر است
از مبارزات مسلحانهاي که عليرغم نيات و قهرمانيهاي رزمندگانشان، از
جانب رهبران بهمنظور مذاکره و سازش آغاز شدند يا به واسطة «رفيق
نيمه راه بودن» آنها به سازش کشيده شدند. از الجزاير تا کلمبيا، از
ال سالوادور تا نپال. يا مبارزات مسلحانهاي که هر چند سازش نکردند ولي انگار از طرف غلط دوربين
به هدف نگاه کردند و قدرت را چنان از خود دور ديدند که ادامة مبارزه به هدفي در خود
تبديل شد، از قدرتش کاسته شد، الهام بخشياش کمرنگ شد. آن چه در هند شاهدش هستيم نمونهاي بارز از اين دست است.
ولي آن چه امروزه بيش از پيش راه نفس را ميبندند و هوا را خفقان آور ميکند، نه مبارزات مسلحانة
مترقي، نيمه انقلابي، ره گم کرده و ناروشن بلکه بيماري مسري و مرگ آور صلح طلبي و خشونت
گريزي است.
خشونت «زيبا» نيست.
لطف ندارد. برتولت برشت، پيشاپيش از آيندگان به خاطر خشونت ناگزيري که براي رهايي از
ستم و استثمار بدان نياز داريم بخشايش جُست. مائو وقتي اصل انکار ناپذير «قدرت سياسي
از لولة تفنگ ميآيد» را سکه زد تأکيد کرد که: «ما هوادار برانداختن
جنگيم. ما جنگ نمي خواهيم. ولي جنگ را فقط به وسيلة جنگ مي توان برانداخت.
براي اينکه ديگر تفنگي نباشد حتما بايد تفنگ به دست گرفت.»
هيچ ساختني بدون تخريب
ممکن نيست. هيچ مبارزه جدي براي پايان دادن به نظامي که تا به دندان مسلح است بدون
توسل به خشونت متصور نيست. با گُل و بوسه نميتوان بر تانک و خمپاره غلبه کرد. چشم اميد کساني
که از ضرورت مسالمت آميز بودن مبارزه ميگويند و ديدگاهي تظلم خواهانه و ضعيف پرستانه را
در بين مردم تبليغ ميکنند «اتفاقاً» به جانب دولتها و نهادهايي است که
از نظر نظامي و تسليحاتي سنبة پر زورتري دارند!
نبرد مسلحانهاي که دشمن
(دولت تئوکراتيک سرمايهداري، امپرياليسم
و يا جهاديهاي جنايتکاري نظير داعش) را
به زير ميآورد، نبرد يکي دو روزه نيست:
که مردم قيام ميکنند، شايد
يکي دو هفته، شايد کمي بيشتر، با ارتش ضدمردمي مبارزه مسلحانه مي کنند و کار تمام مي شود. اگر در اکتبر 1917 قيامگران در عرض
چند روز کنترل پطروگراد و چند شهر ديگر را به دست آوردند يک جنگ داخلي خونين و چند
ساله طلب کرد تا حکومت شوراها، آن هم بهطور نسبي، تثبيت شود. در تجربهاي ديگر از قرن بيستم، کمونيستهاي چيني براي به زير کشيدن حاکميت بورژوازي و کسب سراسري قدرت پرولتاريا جنگي
دراز مدت را سازماندهي کرد و از تجربة همين جنگ بود که مائو آموزه هاي باارزشي در مورد شيوههاي نبرد پرولتاريا تدوين کرد. که تفنگ نيست که تصميم ميگيرد و خط سياسي حاکم بر جنگ است که جريان و سرنوشت آن را تعيين
ميکند. که جنگ خلق بدون حمايت مردمي و درگير شدن زحمتکشان به طرق
مختلف در جنگ به اهداف خود نزديک نخواهد شد و اين بدون تبليغ و ترويج اهداف جنگ و انجام
تغييرات اقتصادي و اجتماعي در بحبوحة جنگ و تا حد ممکن ميسر نخواهد بود. در نبردهاي
قرن بيست و يکم، تاريخ تکرار نخواهد شد، کسب قدرت سياسي توسط پرولتاريا هم نعل به نعل
مثل قبل پيش نخواهد رفت و آسانتر از قبل
هم نخواهد بود.
همانطور که لنين رهبر انقلاب
سوسياليستي در روسيه با وام گرفتن از کلاوس ويتس (استراتژيست نظامي ارتش آلمان) تأکيد
داشت جنگ ادامة سياست است به طرق ديگر. و سياست حاکم بر جنگ بر شکل پيشروي جنگ و نتايج
آن تأثير خواهد گذاشت. مائو تسه دون رهبر انقلاب سوسياليستي در چين نيز که آموزههاي جنگ انقلابي پرولتاريا
و تودههاي مردم را تدوين کرد
و نظم بخشيد از عبارت «تو به شيوه خود بجنگ و من به شيوه خود» براي نشان دادن رابطة
اهداف و سياستهاي طبقاتي مختلف با استراتژي و تاکتيکهاي نظامي گوناگون استفاده
کرد. او اصولي را جلو گذاشت تا مردم و نيروهاي مسلحي که نخست ضعيف و پراکنده و تعليم
نيافته و کم تجهيزاتاند بتوانند بر دولتها و ارتشهاي مجهز و مدرن پيروز شوند. بتوانند نقاط قوت و
ضعف خود و دشمن را بشناسند و راههاي تبديل ضعف خود به قوت، و قوت دشمن به ضعف را
بيابند. امروز نيز تودههاي مردم در ايران و هر گوشه ديگر از اين زندان بزرگ
که نامش جهان سرمايهداري امپرياليستي است اگر بخواهند سرنوشت خود را
به دست گيرند و اقتصاد و سياست و فرهنگ را از ريشه به نفع نوع بشر دگرگون کنند نياز
به فهم و آموزش و پيشبرد جنگ انقلابي دارند. جنگي که قدرتش را از ابتکارات و تواناييهاي مردمي ميگيرد، جنگي که مقابله
با نابرابريها را به عمل در ميآورد، جنگي که اهدافش از منافع محلي، قومي و ملي
فراتر ميرود. به راه انداختن چنين جنگي مسلماً اميدهاي بيشتري را در دل ستمديدگان دنيا بيدار خواهد
کرد.
پوچي
صلح طلبي در جهاني که به يمن سرمايهداري آغشته به خون و آتش و مرگ است، در شرايطي مثل امروز که بسياري از خشونت
گريزان ديروز به مبارزين کوباني سجده ميکنند آشکار ميشود. مسئله اين است که
نبرد در زير کدام پرچم به استقرار قدرت واقعي مردم ميانجامد. به استقرار سوسياليسم
و کمونيسم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر