۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

فوتبـال را دوست داريم اما!

فوتبـال را دوست داريم
اما!


از نشریه آتش  شماره 81

نامة يک خواننده نشرية آتش

رقابتهاي جام جهاني فوتبال 2018 روسيه تمام شد. چند صد ميليون انسان، براي بَرنده شدن تيم مورد علاقهشان، فريادِ شادي سر دادند و يا اشک اندوه ريختند. اما براي مافياي اين صنعت که چندي پيش گندش در آمد، هيچ شادي و اشکي با محاسبة دخل و خرج و سود آنها برابري نميکند.
فوتبالي که امروز ميشناسيم بازي سرگرمکنندهاي است که در قرن هجدهم ميلادي مردم کوچه و بازار در انگلستان، اختراع کردند. اين بازي، زمان برد تا فراگير شود و با مقاومتِ جوامع سنتي آن زمان (مانند آلمان) روبهرو شد. فيلمِ خوبِ «DeraGanzaGrosseaTruam»  که در فارسي باعنوانِ «درسهايي از يک رويا» ترجمه شده، اين مقاومتها را که از موضعي عقبمانده و سنتگرا بود، نشان ميدهد. در اين فيلم ميبينيم اين بازي با رهبريِ يک مربي مردمدوست (و نه پولپرست)، تشويقي بود به اتحاد و دوستي ميان بخشهاي مختلف مردم با ارائه نوع جديدي از يک بازي تيمي که فوتبال نام داشت.
اما وقتي اين بازي فراگير و جهاني شد، مثل هر پديدة ديگر در نظامِ سرمايهداري، به کالا و منبعِ سودآوري حيرت‌‌انگيز براي اين نظام و متوليانشان تبديل شد. شرط‌‌بنديهايي که به حسابِ مافياي بزرگ و کوچک فوتبال ريخته ميشود، سر به ميلياردها دلار ميزند. خريد و فروش بازيکنان يادآورِ خريد و فروش گلاديتورها (بردهگان محکوم به مرگ) در دو هزار سال قبل است. تنها تفاوت در ميزان ارزشگذاري بر اساسِ اندامهاي بدن است: بازوان را ميخواهي يا ساق پاها را؟ ميگويند فلان بازيکن قيمتاش چند ده ميليون يورو است!
 کارل مارکس، بنيانگذار علم کمونيسم، در موشکافي نظام سرمايهداري، روابطِ حاکم بر اين نظام را با روابط بردهداري و بلايي که بر سر مردم ميآورد، مقايسه کرده است. حتا همين ماجراهاي فوتبالي هم درستي نظريه او را نشان ميدهد.
اما اگر گلاديتورها براي نجات جانشان دست به نبردهاي بيرحمانه ميزدند، امروز به بازيکنان القا شده که بايد براي «ملت برتر»، «سود بيشتر» و خريده شدن با بهايي بيشتر در بازار سرمايه، به هر کاري دست بزنند.
همراه و منطبق بر اين روابط کالايي، ايدئولوژي و سياست شکل ميگيرد. «منِ برتر»، همهجا حضور دارد. مقاماتِ سياسيِ دولتهاي مختلف در صفِ اول تماشاگران نشستهاند و براي پيروزي «ملت خود» هورا ميکشند. رسانههاي ايران پُر ميشود از ابراز احساسات درباره «معجزة فوتبال و وحدت ملي که جام جهاني فوتبال بهوجود آورده است». روحاني خود را يار دوازدهم تيم ميخواند. خامنهاي به بازيکنان پيامِ «خدا قوت» ميدهد. شعارِ جمهوري اسلامي «يک ضربان، يک ملت» همهجا آويزان ميشود حتا در ذهنيتِ ناآگاه بخشي از مردم. اين مرتجعين با اين شعار بهدنبال ايجاد «وحدت و اجماعِ ملي» ميان خود و اکثريت مردم هستند در شرايطي که امروز «وحدت و اجماعِ ملي»، بيشتر از هميشه شکننده شده و مشروعيت نظامشان زير ضرب مبارزات مردم فرو ريخته است.
حتا وقتي هواخواه پيروزي تيم ملي ايران در اين قبيل رقابتهاي جهاني هستيم (با هر دليل بهجز با ايدئولوژي «منِ برتر» و خوار شماردن ملل ديگر)، نبايد اجازه دهيم که مرز تمايز با جمهوري اسلامي خدشه‌‌دار شود و شعار «وحدت ملي» آنها را بايد با شعار «سرنگون باد جمهوري اسلامي»، پاسخ بدهيم.
اما عمقِ «هويتسازي» و هوراکشي براي برتريِ «ملت من»، به اين کشور و آن کشور ختم نميشود بلکه شکل قارهاي پيدا کرده است. رسانههاي جمهوري اسلامي از پيروزي تيم ژاپن و کره جنوبي استقبال ميکنند چون تيمهايي آسيايياند. و چون ايران، کشوري در قاره آسيا است «پس ما برتر هستيم»!! اما اگر خودشان در رويارويي با همين تيمهاي آسيايي قرار گيرند، به زشتگويي و تحقير دست ميزنند و ايدئولوژي شوينيستيشان را نشان ميدهند و آن را در جامعه تزريق ميکنند. همانطورکه در مورد تيمِ عربستان ديديم. وقتي تيم عربستان در برابر تيم روسيه باخت، رسانههاي جمهوري اسلامي و بسياري از مردم شادي کردند و اين را نشانة «عقبماندگيِ عربها» در برابر «آرياييها» خواندند. از خرافة «آريايي» که بگذريم اين قدر شعور و حداقل شناخت و دانش از دروس ابتدايي تاريخ هم وجود نداشت تا فهميده شود اصلا «روس»ها که خود را «آريايي» نميدانند!! پس براي چي هوار ميکشيد؟ کمي فکر کنيد!
اين يک ايدئولوژي بد و ضد مردمي است و زيباييهاي فوتبال را به هَدر ميدهد.
ايدئولوژيِ «برتري من» در اين بازي ابعاد ضد بشري گرفته است. گزارشگرِ تلويزيون بيشرمانه ميگويد: «معلومه که بايد حريف را هر جور شده کنار زد. بازيکناني چون مسي و رونالدو را فقط بايد با کتک زدن مهار کرد. اصلا وظيفة بعضي بازيکنان بايد مصدوم کردن حريف باشد»!
اما چرا بايد کتک بزني؟ مبارزه کن و رقابت را سالم و انساني جلو ببر! کتک زدن و مثل اينها، اخلاقياتي زشتاند و ارتجاعي که فوتبال (يا هر ورزشي) را که ميتواند تحت يک روابط اقتصادي سياسي و اجتماعي ديگر تبديل به بُنماية دوستي و همبستگي ميان مردم سراسر جهان شود از چشم مياندازد و بهجاي تفريح، حس انزجار بهوجود ميآورد.
زيبايي فوتبال فقط بهخاطرِ «سوپر ستارهها» و يا حتا نتيجه بازي نيست. بلکه بيشتر بهخاطر خودِ بازي و شگفتي و خلاقيات حاکم بر اين بازي است. بهشرطيکه از قانون ارزش و نتيجتا حاکميتِ مافياي اين ورزش و ايدئولوژيهاي برتريجويانه، فارغ باشد؛ که تحت روابط حاکم، نميتواند باشد.
فوتبال را دوست داريم اما نه اين فوتبال را! فوتبالي که آدمها را بيرحمانه حذف يا اضافه ميکند دوستداشتني نيست. فوتبالي که وقتي تيم مورد علاقه بَرنده شد، بازيکنان و مربي را به عرش ميرسانند و در جوامع ديني مانندِ جامعه ما «دست خدا و پيغمبر» را به وسط ميآورند و توپخانة اراجيفِ ديني را بهکار ميگيرند و زماني که تيم بازنده شد بازيکنان و مربي را بيرحمانه تحقير و يا حذف ميکنند، بيمايه و شرمآور است. فوتبالي که برخي از برجستهترين بازيکنانش فقط براي رها شدن از فقر و نداري از زاغههاي برزيل و آرژانتين، نيجريه و غنا يا جنوب شهر تهران و شهرهاي ديگر در ايران به آن رو ميآورند و براي «اثبات خود» و «رسيدن به جايي» به بيرحمانهترين آزمونها و رقابتها تن ميدهند، ضد بشري است.
اما فوتبال زيباست. چون علاوه بر اين که سرشار از خلاقيت و ابتکار است، يک بازي تيمي است. مثلا درست است هر بازيکن بايد در موقعيت خودش تخصص داشته باشد، اما اين تخصصها هميشه به کار نميآيد اگر هر بازيکن علاوه بر تخصصاش، تواناييهاي ديگر هم داشته باشد و در زمان لازم به کمک تيم بيايد. بازيکنان بايد مثل يک بدن واحد عمل کنند (و نه مانند يک تک ستاره) و بايد بر اساس استراتژياي که مربي تيم، با موشکافي قوت و ضعفهاي تيم خود و تيم حريف ترسيم کرده، جلو بروند در عين اين که بايد مهارت تاکتيکي داشته باشند و در موقعيت لازم، انعطاف به خرج دهند و با تشخيص وضعيت، ابتکار بزنند.
فوتبال  زيباست چون نشان ميدهد اينطور نيست که هر بازيکن خيال کند چون اين يک بازي تيمي است پس عقبماندگيهاي او مهم نيست و تيم  آن را  پوشش ميدهد. نه! همه بازيکنان بايد در پُستِ خود باکيفيت باشند و داراي توانايي براي کمکرساني به موقعيتهايي که در پُست و تخصص آنها نيست. برخي تحليلگران فوتبال ميگويند آن تيمي موفق و خوب است که ده فوروارد و ده هافبک داشته باشد! اين بهنظر ناممکن مي‌‌آيد اما در تاريخ فوتبال موفقيت تيمهايي از اين قبيل را ديدهايم.
فوتبال را دوست داريم چون نشان ميدهد که برعکسِ اراجيفِ مقامات سياسي و ورزشي جمهوري اسلامي، «ايشالا، ماشالا» و «غيرت بچه ايرونيها» و«دعاي خير مردم» نيست که نتيجة بازي را معلوم ميکند. بلکه نقشههاي استراتژيکي و تاکتيکي رهبري تيم، امکانات تيم، مهارت و توان و ميزانِ آمادگي بازيکنان و همينطور نقشِ اتفاق و «شانس يا بدشانسي» است که نتيجه را معلوم ميکند. 
يکي از بازيکنان سابقِ تيم ملي فوتبال ايران در شبِ بازي ميان تيم ايران و پرتغال (که دل تو دل مردم نبود) در تلويزيون گفت: «کاش ما برنده شويم که حداقل مردم براي چند ساعتي شادي کنند». واقعيتي در اين حرف هست. شادي مردم خوب است. اما اولا براي چي و بر چه اساسي و دوما چرا براي «حداقلي چند ساعته» و مُسکني بر رنجهايي که با وجود نظام جمهوري اسلامي، پايانناپذير است؟ چرا براي چيزي بهتر و پايدارتر نبايد تلاش کرد؟
«اول دوستي، بعد رقابت» سياست و شعاري بود که کمونيستهاي چين (زمانيکه کشور چين تحت رهبري مانو تسه دون، يک جامعة انقلابي سوسياليستي بود) براي رقابتهاي ورزشي در سطح جهاني، اتخاذ کرده بودند. اين انقلابيترين شعار و سياستي است که تا به امروز در اين زمينه براي ما به يادگار باقي مانده است. تصور کنيد يک بازيکن، اول از همه به دوستي و همبستگي با بازيکن تيم حريف فکر کند. او را براي بَرنده شدن کتک نزند. کَلک و حقههاي زشت نزند. خودش را اَلکي در موقعيتِ گرفتن امتياز قرار ندهد. بازيکنان رقيب به يکديگر احترام بگذارند و همه را مانند خود بپندارند. قانونِ ارزش، قانون حاکم بر جهان و از جمله فوتبال، نباشد که طبقِ آن هر بيشرمياي مجاز است و براي بَرنده شدن مجوز هر اقدامي صادر شده است.
بيشک اخلاقيات برخاسته از سياست و ايدئولوژي «اول دوستي، بعد رقابت»، فوتبال و يا هر ورزش ديگر را بسيار جذاب و خواستنيتر ميکند.
بازيکنان مردمي، بازيکناني که نميخواهند بَردة سود و سرمايه و شعارهاي «وحدت ملي» جمهوري اسلامي باشند و نميخواهند توانايي و خلاقيتشان بهحساب سود و زيان و رواج ايدئولوژيهايي ريخته شود که بهجاي دوستي ميان مردم، به نفرت و تفرقه دامن ميزند، ميتوانند نقشي مهم در به عقب راندن و تضعيف جمهوري اسلامي، بازي کنند. شکي نيست که اين بازيکنان در حافظة مردم باقي ميمانند. همانطور که غلامرضا تختي پس از گذشت پنج دهه، همچنان باقي مانده است.
فوتبال را دوست داريم! اما شاديهاي واقعي وعميق (و نه چند ساعته)، زماني است که مردم در يک مبارزه انقلابي و قهرآميز اين حاکميت را به زير کشند و نظامي را که در آن از ستم و بيعدالتي خبري نيست، پايهگذاري کنند. در چنان نظامي، فوتبال و رقابتهاي فوتبالي خواهيم داشت. اما فوتبالي که بر آن اخلاقيات کمونيستي حاکم است. هيچ مردمي، مردم ديگري را تحقير نميکند. زن و مرد در کنار هم از اين بازي دلچسب لذت ميبرند و دربارهاش مجادله و گفتگو ميکنند. از اين بازي، جنسيتزدايي ميشود و همگان براي شکوفايي بيشتر اين بازي فکر و راهکار ميدهند.
واضح است که اين روياپردازيهاي منطبق بر واقعيت، امروز و تحت حاکميت نظام سرمايهداري جمهوري اسلامي در ايران، ممکن نيست. اما ميتواند ممکن شود و لازمه‌‌اش واژگوني اين نظام و سازماندهي نظام ديگري است که در آن بر فوتبال و يا هر ورزشي، معيارهاي کيفيتا متفاوتي غلبه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر