معلمهاي
مبارز نقش مهمي در انقلاب اجتماعي دارند!
آنها
ميتوانند مطالباتِ همة مردم را به
ميدان بياورند!
کاوه اردلان – از نشریه
آتش – شماره 80
اين کاملا طبيعي است که جمهوري اسلامي مانند
سلفش يعني سلطنت شاه يک نوع روش و طرز برخورد را در برخورد به آموزگاران بهکار
ميگيرد. زيرا هر دو يک طبقه استثمارگر را نمايندگي ميکنند.
هم اکنون دهها
معلم معترض در زندان بسر ميبرند. از جمله بهشتي و حبيبي و عبدي. سال
گذشته مبارزات معلمها بهطور مداوم به شکل
تجمعات در مکانهاي مختلف براي اعتراض به کم بودن دست مزدها و
يا عدم پرداخت دستمزدها انجام شد اما پاسخ حکومت به اين اعتراضات، زنداني کردن،
کتک زدن و توهين و آزار نمايندگان معلمها بود.
سالهاي گذشته چندين
کانون و شوراي صنفي معلمين شکل گرفت. اما به علتِ جو پليسي حاکم بر مدارس، تشکيل
کانون و شوراي صنفي معلمين در ابتدا به شکل گسترده مورد استقبال قرار نگرفت. اما در سال گذشته و به موازات وخيمتر
شدن وضعيت معيشتي معلمها، شمارِ بيشتري به حمايت از اين تشکلات جلب
شدند.
حکومت از طريق مزدورانش در مدارس (امور تربيتي
و ارگانهاي ديگر) معلمهاي
فعال در اين تشکلات را شناسايي و در موارد متعدد به بهانههاي
واهي، جلسات تشکلات معلمين را مورد حمله قرار داد. در اين ميان هر کسي که حتي در
کمترين سطح در شبکههاي مجازي مثل تلگرام و يا وبلاگها
به وضعيتِ نابهسامانِ معلمها
اعتراض کرده بود را بازجويي و سپس به زندان و يا تعليق از خدمت در آموزش و پرورش
محکوم کرد.
جمهوري اسلامي مانند نظام سلطنتي فقط انجمنها
و تشکلاتي را تحمل ميکند که دربست در خدمت اهداف نظام باشند و
ايدئولوژي و سياستهاي حاکم را تبليغ کرده و سر به راه و مطيع
باشند. هرگونه افشاگري از وضعيت مدارس و اعتراض به
محتواي کتابهاي درسي جرم تلقي شده و مجازات دارد. بسياري
از معلمها براي اينکه
حقوقشان کافي نيست، به انواع و اقسام کارها مانند مسافرکشي
و يا تدريس خصوصي و خريد و فروش خودرو، دست ميزنند.
در اخبار بسيار شنيده ميشود
که در بلوچستان و يا استانهاي محرومِ ديگر، دانش آموزان در مدارس بسيار
کهنه و يا حتي کپر و برخي اوقات در جوار آغلِ دام درس ميخوانند
و در بسياري از مناطق ديگر مانند کرمانشاه و يا همدان بسيارند مدارسي که در وضعيت
مشابهي به سر ميبرند.
طبق «قانون اساسي» جمهوري اسلامي، آموزش در
مقطع دبستان و دبيرستان بايد رايگان باشد اما در عمل هرگز چنين نيست. حتا در مدارس
بهاصطلاح رايگان به انواع مختلف از دانش آموزان پول ميگيرند.
سيستم آموزشي بهگونه
اي است که کارکردِ آن، توليد کارگر است. تفاوت طبقاتي کاملا در نحوة آموزش در
مدارس گوناگون مشهود است. در يک سري مدارس دانشآموزان
پيشرفت نميکنند و در يک سري ديگر آماده ورود به دانشگاهها
ميشوند. يک سري مدارس به نام مدارس تيزهوشان
درست کردهاند که اين مدارس علاوه بر اينکه
نمادِ دامن زدن به تمايزات طبقاتي از همان دوره آموزش در مدرسه است، در عين حال
منبع کسب درآمد براي بخشي از معلمهاي داراي پارتي و نفوذ است.
يک مافيا در پوششِ آموزشگاه ويژه کنکور نيز
درست شده است که درآمدهاي کلان کسب ميکند. اين مافيا دقيقا بهخاطر
خصلتش که کسب سود است هدف اصلي آموزش را
فراموش کرده و آدمهاي دلال مسلک را استخدام کرده که خودشان از
همه بيشتر نيازمند آموزش ديدن هستند!
حکومت در مدارس مداما افکار عقبماندة
ديني را به خورد دانش آموزان ميدهد. روي کاغذ، مدارس و دانشگاهها
محلِ آموزش علم است، اما بهجاي علم، خرافه آموزش داده ميشود.
حکومت حتي براي تشکلات صنفي خط قرمز تعيين کرده از جمله اينکه
صحبت در مورد جدايي دين از آموزش و پرورش و همچنين
جدايي جنسيتي جرم محسوب ميشود. حکومت با کمال وقاحت کليه فعاليتهاي
معلمها که سر سوزني با ارزشهاي ديني و سياسي آنان مغايرت دارد را از طرق
مختلف تحت نظر گرفته و مورد پيگرد قرار ميدهد.
هم اکنون در اعتراض به زنداني کردن و آزار
فعالين جنبش معلمها اعتراضات گوناگوني صورت ميگيرد
که لازم است از آنها پشتيباني شود. جاي معلم معترض در زندان
نيست. حکومت ارتجاعي براي سرکوب معلمين از حربه ترور شخصيت هم استفاده ميکند.
بايستي به هر طريق ممکن صداي معلمين معترض را بهگوش
همگان برسانيم. ستمگري غير قابل تحمل است.
شعار حقطلبانه
معلمين «معيشت، منزلت، حق مسلم ماست» فرياد اکثريت عظيمي است که زير خط فقر زندگي
ميکنند و ديگر تاب تحمل اين شرايط را ندارند. اين يک خواست اقتصادي است
اما به هيچ وجه به معلمين محدود نيست. کارگران در بخشهاي
مختلف توليدي و خدماتي مدتهاست براي اضافه دستمزد و پرداخت دستمزدهاي
عقب افتاده در حال مبارزه و اعتصاباند و مبارزه معلمين ميتواند
نقطه عطفي در اين مبارزه باشد. فقر و عدم تامين معيشت يک مساله عاجل و انفجاري در
جامعه است و با سير صعودي و سرسامآور قيمتها
و گراني غيرقابل تحمل در چند ماهه اخير، وضعيت حادتر
و انفجارآميزتر خواهد شد. از اين رو مبارزه معلمين در
صورتي که تنها به مبارزات و مطالباتِ «خود» محدود نشده بلکه همراه
با آن به حمايت از مبارزاتِ ديگر قشرهاي جامعه دست بزنند، از قابليت بالايي در جلب
حمايت وهمراهي اکثريت عظيم مردم برخوردار خواهد شد. شعارهاي معلمين که اعتراضي بر
عليه وضع موجود است در واقع خواست و مطالبه تمامي مزدبگيران
و کارگران است. شعارهايي از قبيل «مدعي عدالت خجالت خجالت»، «وزير بي کفايت، استعفا استعفا»، «نداشتن
انگيزه نتيجه تبعيضه» زبان گوياي بسياري است.
اما مبارزات معلمين به اين سطح محدود نميشود.
معلمهايي هستند که در مقابل استانداردهاي «اسلامي» آموزش که با چماق
امنيتي بر معلم و شاگرد تحميل ميشود مقاومت ميکنند
و دست به روشنگريهاي علمي عليه خرافه و افشاگري از بيعدالتيهاي
اجتماعي ميزنند. آنها
خطر کرده و در قالب مسائل مختلف آموزشي به
دانشآموزان خود ميآموزند که کورکورانه نياموزند، سوال کنند، در
مقابل هر چيز بپرسند چرا؟ و اينکه تن به وضع موجود نبايد داد و بايد مقاومت
کرد و جامعه را تغيير داد. هرچند تعداد اين گونه معلمين زياد نيست اما با وجود
شمار اندک همواره تاثيرات عميق بر حرکت دانشآموزان
گذاشتهاند. اين معلمهاي پيشرو به اين حقيقت آگاهند که تحول در
سيستم آموزشي مبتني بر علم و احترام به جايگاه معلم در جامعه، از طريق يک انقلاب
اجتماعي محقق خواهد شد.
نگاهي به تاريخچه روز
معلم و زندگي الگووار چند معلم مردمي و انقلابي و کمونيست
تاريخ روز معلم به دوازدهم ارديبهشت سال 1340
برميگردد. در اين سال در چنين روزي، دکتر خانعلي در جريان اعتصاب و تجمع
معلمان در مقابل مجلس کشته شد.
روز چهارشنبه 13 ارديبهشت، هزاران معلم در
خيابان اسکندري تجمع کردند. تابوت اين معلم جانباخته بر دوش معلمان از مسير خيابان
شاه (جمهوري) به سمت ميدان بهارستان توسط هزاران معلم و دانشجو و قشرهاي ديگر مردم
تشييع شد. معلمان اشک ميريختند و با فرياد خواستار استعفاي شريف امامي
و محاکمه قاتل دکتر خانعلي بودند. گزارش
اين راهپيمايي و اعتصاب نامحدود معلمان در مطبوعات منعکس شد. احزاب سياسي، گروههاي
صنفي و سنديکاي کارگري با صدور اطلاعيه حمايت خود را از معلمان اعلام کردند .
در اجتماع بزرگ معلمان در 18 ارديبهشت ماه
1340 با صدور قطعنامهاي روز 12 ارديبهشت ماه را روز معلم اعلام
کردند.
نگاهي به زندگي نامه چند معلم جان باخته*
صمد بهرنگي: از جمله معلمهايي که تأثير شگرفت در مبارزه معلمان دوران
خود و دوران پس از خود گذاشت صمد بهرنگي است. بهرنگي، پس از پايان تحصيل
دردانسشرا، به روستاها رفت و يازده سال با کودکان روستايي سر و کله زد و آنها
را با بيعدالتيهاي سياسي و اجتماعي
و فرهنگي آشنا کرد و به آنان آموخت که اين بيعدالتيها
را هرگز نبايد تحمل کرد. خود صمد هم در اين کار تجربه کسب کرد، از نزديک فقر و
تهيدستي دهقانان ستمديده را مشاهده کرد و با دردها و محروميتهاي
روستاييان، آشنائي پيدا کرد. صمد با چشم تيزبين، مشاهده کرد که چگونه اربابان به
بيرحمانهترين وجهي دهقانان فقير و تهيدست را استثمار
کرده و ژاندارمها و مامورين دولتي دمار از روزگار آنها
در ميآورند. صمد، اينها را ديد و بهعنوان
يک انسان مسئول و آرمانطلب، بهفکر
يافتن چاره افتاد.
صمد در همان سالهاي
اول تدريس در روستاهاي آذربايجان، با مشاهده اوضاع اجتماعي و مطالعه آثار انقلابي،
بهدرستي تشخيص داد که بدون دگرگوني عميق در جامعه، انتظار بهبود وضع
کارگران، دهقانان و ديگر زحمتکشان و رهايي از چنگال فقر و فساد و انحطاط اخلاقي،
انتظار بيهودهاي است. بههمين
جهت، صمد معلم، نويسنده و متفکر، با باور به خلاقيت تودهها
و صفا و صداقتشان، در راه بيدار کردن آنها و آماده کردن
زمينه جهت دگرگون کردن وضع سياسي و اجتماعي دست به تلاشهاي
خستگيناپذير زد. صمد که هرگز از فعاليت و کوشش خلاق باز نميايستاد،
در عين تدريس در مدارس روستايي، بهکار تحقيق و مطالعه پرداخته و طي مقالات و
نوشتههاي پر ارزشي، با قلمي نافذ و موشکاف، دردهاي
اجتماعي و ريشههاي عقبماندگيهاي
سياسي، فرهنگي و اقتصادي را به تودهها بازگو کرد و راه شورش عليه اين معضلات را
به آنها نشان داد.
صمد يک معلم حقيقي و يک متفکر تربيتي برجسته
بود که مسائل آموزش عمومي را نه از ديد جناحها
و محافل استعماري و ارتجاعي، بلکه از نقطهنظر منافع طبقات
محروم و ستمديده، مورد بررسي قرار ميداد. نوشته بهرنگي تحت عنوان «کندوکاو در
مسائل تربيتي ايران» يکي از بهترين کتابهاي انتقادي است که
در زمينه فرهنگ عمومي نوشته شده است. در کتاب «کندوکاو در...»، بهرنگي سيستم
ارتجاعي–
استعماري آموزش عمومي را مورد انتقاد موشکافانه قرار داده و ضعفها
و کاستيهاي آن را نقادانه بازگو ميکند.
در اين جزوه، بهرنگي، در مخالفت با کتابهاي مربيان آمريکايي
که در دانشسراها تدريس ميشد، چنين ميگويد:
«در اين کتابها، هيچ حرفي در ميان نبود که ما را به
روستايي خواهند فرستاد که در يک اطاق براي سه کلاس و چهار کلاس و پنجاه، شصت شاگرد
درس بگوييم. از دانشسرا که در آمدم به روستا رفتم يک باره
دريافتم که تمام تعليمات مربيان دانشسرا
کشک بوده، همهاش را به باد فراموشي سپردم و فهميدم که بايد
خودم فوت و فن معلمي را پيدا کنم و چنين نيز شد. آنهاييکه
کتابهاي دانشسراي مرا نوشته بودند و آنهايي
که چنان کتابهايي را تدريس ميکردند،
خبري از محيط کار من نداشتند... در 99 % مدرسههاي ايران، مسالههايي
از آنگونه که در ترجمه کتابهاي آمريکايي ميخوانيم،
مطرح نيست.»
.فرزاد کمانگر: مدل زيست و تفکر صمد دههها را در نورديد تا
جاييکه فرزاد کمانگر اين معلم متعهد مردمي و متفکر، خود را شاگرد بهرنگي
ميدانست. او جان خود را در بقچهاي از سادگي، صميمت،
صداقت، احساسات عميق انساني و پايداري براي به کف گرفتن روزگاري بهتر، پيچيد و در
زندان اوين به جا گذاشت؛ و رفت تا بدل شود به روايت ديگري از صمد بهرنگي.
فرزاد کمانگر با کوله پر از کتابش براي کودکان
روستاهاي کامياران به نمادي براي مقاومت، حقطلبي
و مبارزه تبديل شد. فرزاد در سال 1354 در کامياران ديده بهجهان
گشود. علاوه بر اين که معلم بود، فعال حقوق بشر، فعال محيط زيست، روزنامهنگار
نيز بود. وي دبير هنرستان کار و دانش شهرستان کامياران در جنوب استان کردستان، عضو
انجمن صنفي فرهنگيان و انجمن زيست محيطي ئاسک (آهو) بوده و با نام مستعار «سيامند»
در ماهنامه فرهنگي آموزشي رويان که به اداره آموزش و پرورش کامياران تعلق دارد قلم
ميزده است. وي در زمينه حقوق قومي و مسائل زنان فعال بوده، در مرداد
1385 (به تهران سفر کرده بود به همراه دوستش دستگير ميشود،
وي به اتهام عضويت و همکاري با پژاک به اعدام محکوم شد. فرزاد و نامههايش
گنجينهاي صمدوار براي جنبش معلمان ايران است براي پرورش نسلي مبارز و تازهنفس
عليه جمهوري اسلامي.
اصغر اميري: از اعضاي اتحاديه کمونيستهاي
ايران و از مبارزين قيام مسلحانه سربداران در آمل به سال 1360. او متولد 1330 بود.
پيش از آغاز مبارزهاش بهعنوان يک کمونيست
انقلابي، معلمي در روستاهاي دورافتاده ثلاث باباجاني در اواخر سالهاي
دهه 40 بود. اين کار برايش فقط طريقي براي تماس و آگاهسازي
روستاييان زحمتکش نبود، بلکه آموختن و آموزاندن با روح بزرگ و مهربانش همنوايي
غريبي داشت. با خنده شاگردانش بهشوق ميآمد و کوشش براي
تغيير شرايط زندگيشان بزرگترين هدف زندگيش بود. اصغر در سال 1362 توسط
رژيم جنايتکار جمهوري اسلامي دستگير و اعدام شد.
بهمن عزتي: معلم ورزشکار از معلميني بود که جان خود را در راه آرمان انسانياش
از دست داد.
خاطرهي يکي از دانشآموزان
وي: «در يکي از روزهاي زمستان چند دقيقه بعد از زنگ شروع درس به مدرسه رسيدم. برف
زيادي باريده بود. پاهاي بدون جورابم در داخل کفشهاي
پلاستيکيام که تبديل به يک قطعه يخ شده بودند از سرما
داشتند ميترکيدند و تمام بدنم از سرما کرخت شده بود.
جلو سالن ورودي ناظم مدرسه ايستاده بود. خواستم به داخل بروم اما او مرا متوقف کرد
و با تندي خاص خودش شروع به بازخواست کرد که چرا دير به مدرسه آمده بودم. براي
ناظم توضيح دادم که شبها تا صبح در قفسه کوچک پدرم که سر جاده بود
کار مي کردم، پدرم دير سرکار آمد و برف باريده بود و دليل دير آمدنم اين بود. به
خرجش نرفت و با قطعه کابلي که در دست داشت ضربهاي
روي دست يخ زدهام زد. نميدانم
آقاي عزتي از کجا پيدايش شد، بدون هيچ پرس و جويي يقه ناظم را گرفت. بر سرش غريد:
«حالي نميشوي که اين پسر برايت توضيح ميدهد
که مشکل داشته است!» آقاي ناظم مثل گچ سفيد شده بود و چيزي نگفت. آقاي عزتي در
ادامه گفت که ديگر نبيند با بچهها آنطور رفتار کند و مرا
به کلاس فرستاد.»
شکرالله احمدي: از اعضاي اتحاديه کمونيستهاي ايران، متولد
1330 از معلمين کرمانشاه بود. از اواخر دهه 40 به تدريس در روستاهاي ثلاث باباجاني
پرداخت. او فقط معلم نبود بلکه مورد اعتماد مردم بود و اطاق کوچکش عملا محل حل
مشکلات اهالي بود. بخشي بزرگي از درآمد اندکش صرف خريد دارو و کتاب براي کودکان ده
ميشد. فعاليت سياسياش را در همان دوران با شرکت در محافل مختلف
چپ شهر شروع کرد. با اصغر اميري در جهت آگاهي و رشد مردم فعاليت مشترک داشتند.
سيد قربان حسيني: از معلمين مبارز و مردمي. تنها چيزي که در تمام برگههاي
بازجويياش نوشت، اشعار سعيد سلطانپور، شاعر انقلابي
از اعضاي سازمان چريکهاي فدايي (اقليت) بود.
هرمز گرجي بياني: متولد کرمانشاه، معلم فيزيک، يکي از 11 معلم مبارز بود که در 28
مرداد 1358 با حکم خلخالي، جلاد درجه اول
خميني، محاکمه صحرايي و اعدام شد. وي از کساني بود که نخستين اعتصاب معلمان ايران
را در قيام بهمن در کرمانشاه ساماندهي کردند.
*براي نگارش
مطلب مربوط به معلمان جانباخته، از نوشته غلامعلي حسيني
معلم رياضي بازنشسته استفاده شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر