پشت صحنۀ آرگو
بعد
از نمایش فیلم «آرگو» ساخته بن افلک موضوع اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال
1358 دوباره رو آمده است. انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم سال در رقابت
«گلدن گلوب» سر و صدای بیشتری در این مورد به راه انداخته است.
داستان به چگونگی فرار 6 کارمند سفارت آمریکا از ایران در پاییز 1358 مربوط میشود.
طرحی که توسط سازمان سیا و تحت پوشش اعزام یک گروه فیلمساز کانادایی به ایران با
موفقیت به اجراء در آمد. حالا بعد از گذشت 33 سال «آرگو» روایت خود را از آن
ماجرای قدیمی ارائه میکند. مخاطبان اصلی فیلم، اهالی آمریکا هستند که خیلیشان
شناخت صحیحی از اهداف و عملکرد جهانی حاکمانشان
ندارند. تاریخ را همان میدانند که امپریالیستها به روی کاغذ میآورند.
تاریخی عظمت طلبانه، توجیه گر
و سراسر تحریف. ولی «آرگو» در بیرون از مرزهای آمریکا هم برای خود مخاطبانی پیدا
میکند. جوانانی که امروز «آرگو» را در ایران دست به دست میکنند
و شناخت مستقیمی از وقایع سال 58 ندارند به این فیلم به عنوان تاریخ مینگرند.
تحریفهای «آرگو» میتواند جایگزین یک تحریف دیگر یعنی تاریخ به روایت جمهوری
اسلامی شود.
کدام واقعیات تاریخی در «آرگو»
تحریف شده است؟
از
همان روز اول سرنگونی شاه بحران در درون حکومت خمینی و متحدانش نطفه میبست.
فشار انقلابی و خواستههای مردم از پایین و تضاد منافع نیروهای مختلف درون حاکمیت
از بالا، مانع تثبیت و استحکام رژیم نوبنیاد اسلامی میشد.
در بیرون حکومت، نیروهای کمونیست و انقلابی و آزادی خواه تلاش میکردند با استفاده از سست شدن بندهای استبداد، افکار و
برنامههای خود را تبلیغ کنند. تلاش میکردند
علیه هر گام ضد مردمی حاکمان جدید اعتراضات مردمی را سازمان دهند. تلاش میکردند
وعدههای عوامفریبانه واپس گرایان و همدستان ملی ـ مذهبی آنان در حکومت را افشاء کنند.
تاکید بر مواضع ضدامپریالیستی، یک خصیصه مهم جنبش کمونیستی و انقلابی ایران بود.
در
مقابل، هیئت حاکمه اسلامی بنیان کارش را بر سازشهای
پنهان و آشکار با سرمایهداری جهانی گذاشته بود. شخص خمینی در پاریس به آمریکا و غرب
تضمین داد که با رفتن شاه خللی در صادرات نفت ایران به بازارهای جهانی به وجود
نخواهد آمد. تضمین داد که نخواهد گذاشت کمونیستها
از خلاء ایجاد شده در نتیجۀ سقوط شاه استفاده کنند و انقلاب را علیه کل نظام
سرمایهداری و سلطۀ همه جانبۀ امپریالیسم عمق بخشند. تضمین داد که
نخواهد گذاشت شعلههای انقلاب آن چنان بالا بگیرد که اهرم اساسی کنترل اوضاع
یعنی ارتش دچار فروپاشی شود. غربی ها
نگران منافع اساسی خود در منطقه بودند. این احتمال را میدادند
که دولت سرمایهداری شوروی که رقیب جهانی غرب محسوب میشد
در نتیجۀ سقوط رژیم آمریکایی شاه تقویت شود. بنابراین تصمیم گرفتند با خمینی و
متحدانش بسازند و مانع به قدرت رسیدنشان نشوند. تصمیمات کنفرانس گوادولوپ در این راستا گرفته
شد. ژنرال هایزر آمریکایی در همین چارچوب در زمستان 57 به ایران آمد تا در مشاوره
با نزدیکان و نمایندگان خمینی (مشخصا آیت الله بهشتی) چگونگی انتقال قدرت را به
نحوی سامان بدهد که کمترین لطمه و ضربه به ارتش وارد بیاید. انتخاب خمینی به عنوان
مرد سال از سوی مجلۀ آمریکایی تایم خبر از یک جو سازی سیاسی مثبت به نفع واپس گرایان اسلامی در ایران میداد.
هنوز
چهار روز از قیام مسلحانۀ بهمن 57 نگذشته بود که جمعی از فدائیان خلق به قصد اشغال
سفارت آمریکا وارد حیاط ساختمان شدند. به دنبال تقاضای کمک مقامات سفارت از جمهوری
اسلامی فورا افراد مسلح «کمیتههای انقلاب اسلامی» به محل اعزام شدند. مبارزان را دستگیر و
از محل بیرون بردند. خمینی هر روز پیامهای معناداری در
دفاع از سرمایه صادر میکرد؛ به بهانههای مختلف به کمونیسم حمله میبرد
و به کمونیستها بهتان میزد؛ حق مالکیت خصوصی را بر اساس مبانی اسلام تقدیس میکرد؛
آگاهانه تلاش میکرد واژه امپریالیسم را از فرهنگ مبارزاتی مردم پاک کند. او
واژههای کهنه و نامشخصی مثل استکبار، مستضعف، طاغوت و... را بر
سر زبانها میانداخت تا اصطلاحات علمی و فرهنگ کمونیستی را کمرنگ کند.
اما
از همان ابتدا تضاد بین منافع داخلی و منطقهای
طبقۀ حاکمۀ اسلامی که یک باره خود را به جایگاه بورژوازی بزرگ دولتی ایران برکشیده
بود با منافع جهانی امپریالیسم آمریکا جوانه زد. سقوط شاه که سگ وفادار آمریکا به
حساب میآمد نگرانی را در بین بقیه نوکران امپریالیسم دامن زده
بود. از طرف دیگر به نظر نمیآمد که حکومت جدید ایران بتواند از ادامۀ بحران انقلابی در
کشور جلوگیری کند. کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان شاهد مبارزات انقلابی و شکل گیری نیروهای مسلح مردمی بود. این به ویژه در کردستان به
چشم میآمد که نیروهای کمونیست و انقلابی در آنجا نفوذ زیادی در
بین مردم داشتند. آمریکا ناگزیر بود سیاستهای ترمیمی جدیدی
را برای نفوذ و سلطه بر ایران و تامین موقعیت برترش در منطقه طراحی کند.
پاییز
1358 شاه تبعیدی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد
خوش خیالانه از آمریکا تقاضا کرد که برای ادامۀ درمان به آن کشور سفر کند. دولت
آمریکا بر سر دوراهی قرار گرفت که مهرۀ قدیمی خود را به پاس خدمات بیست و چند سالهاش
بپذیرد و رابطهاش با جمهوری اسلامی را تیره کند و یا به شاه جواب رد بدهد.
انتشار خبر احتمال سفر شاه به آمریکا بهانهای شد در دست بخشی
از رژیم اسلامی تا از احساسات انقلابی مردم علیه رژیم گذشته و آمریکا سوء استفاده
کنند و فضای سیاسی را به سود خود برگردانند. در این میان گروهی «ناشناخته و تازه
کار» از میان دانشجویان حزب اللهی موسوم به «پیرو خط امام» نقشۀ اشغال سفارت
آمریکا را ریختند. هدف، تحکیم موقعیت و تثبیت جمهوری اسلامی بود.
میخواستند اعتراضات رو به رشد کارگران و زحمتکشان شهر و روستا
و ملیتهای ستمدیده را تحت الشعاع قرار دهند. میخواستند
راه نفوذ نیروهای کمونیست و انقلابیون ضدامپریالیست را در بین مردم ببندند. هم
زمان میخواستند نیروهای لیبرال اسلامی متحد اما رقیب خود در حاکمیت
را هم تضعیف کنند. تحلیلشان این بود که دیگر زمان استفاده از «دولت موقت بازرگان» و
ائتلاف با نهضت آزادی سر آمده و سودی را که میخواستند
از آنها بردهاند . دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را اشغال و
اعضای ریز و درشت سفارت را گروگان گرفتند. خمینی اشغال سفارت را به پرچم تبلیغات
عوامفریبانۀ سیاسی و ایدئولوژیک خود تبدیل کرد. «وحدت ملی» جدیدی را شکل داد.
بسیاری از کمونیستها و مبارزان ضدامپریالیست را گیج و آچمز کرد.
در
بیرون از مرزها اما شاه درمانده و محتضر پا در هوا ماند. آمریکا از صدور ویزا برای
او خودداری کرد. حالا دیگر واشینگتن باید رویکرد جدی تری نسبت به تماسها و روابطش با
جمهوری اسلامی اتخاذ میکرد. باید خمینی و همدستانش را در معادلات منطقهای
و بین المللی بیشتر به حساب میآورد. اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری در تهران البته یک تحقیر بین المللی برای آمریکا به حساب میآمد.
بنابراین مقامات آمریکایی باید اقداماتی تلافی جویانه را برای حفظ اقتدار جهانیشان
سازمان میدادند. هم زمان باید باب مذاکره با خمینی را از کانالهای
غیر مستقیم و پنهانی میگشودند.
در
ماجرای اشغال سفارت آمریکا هیچیک از طرفین دعوا نه محق بودند و نه مظلوم. هر دو
طرف اهدافی ضدمردمی را دنبال میکردند. هر دو طرف از واقعۀ اشغال سفارت برای تامین منافع
ضدمردمی و ستمگرانۀ داخلی و بین المللی خود استفاده کردند. هر دو طرف، فضای
عوامفریبانهای را حول شعار علیه «دشمن خارجی» و ضرورت «وحدت ملی» شکل
دادند و از این آب گل آلود ماهی گرفتند. این همان واقعیتی است که «آرگو» سعی در
پوشاندنش دارد. این فیلم را نزدیکان به کاخ سفید و دولت اوباما تولید کردهاند.
آن هم در دورهای که به نظر میرسد سیاست روز
آمریکا نه تغییر رژیم اسلامی بلکه تغییر برخی سیاستها
و رفتار حاکمان تهران است. پیام «آرگو» به مردم آمریکا اینست که «ایرانی ها» را
فقط با زبان زور و تهدید و با دوز و کلک و عملیات پنهانی میتوان
سر عقل آورد و به راه راست هدایت کرد. شگردی که سازندگان فیلم برای موجه جلوه دادن
این سیاست به کار بردهاند به شکلی مورد توافق جمهوری اسلامی هم هست: «آرگو» اکثریت مردم ایران را هم جنس و همراه حاکمان
مرتجع وانمود میکند.
با این کار، رنج و فشاری که سیاست تحریم اقتصادی برای تودههای
مردم به همراه دارد در نگاه مخاطبان آمریکایی فیلم موجه جلوه میکند.
پیام دیگر «آرگو» اینست که مردم ایران یا هر نقطه دیگر دنیا چارهای
جز انتخاب از بین جاسوسان وتجاوزگران آمریکایی یا باقی ماندن در زنجیر حاکمان
مرتجع و ستمگر خود ندارند. ارائۀ این تصویر «دو قطبی» و «ناگزیر» و حذف گرایش
مستقل، انقلابی، ضد ارتجاعی و ضد امپریالیستی از معادلات، شگرد این روزهای دستگاه
تبلیغی دولت آمریکا است.
شهاب
نجومی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر