۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

واقعیت کمونیسم چیست؟


واقعیت کمونیسم چیست؟

قفس رقابت یـا  پهنۀ تعاون؟
«آتش»

 مدافعان نظام سرمایهداری میگویند: یکی از مشکلات غیر قابل حل در سوسیالیسم «مشکل انگیزه» است. میگویند با از میان برداشتن «رقابت آزاد» و نظام «پاداش و تاوان» و جایگزینی آن با اقتصاد برنامه ریزی شده، منفعت شخصی سرکوب میشود، بنگاههای اقتصادی هیچ اجباری برای صرفه جویی و نو آوری و ارضای تقاضای مصرف کننده حس نمیکنند، بالطبع افراد هم هیچ انگیزهای برای سخت کوشی و خوب کار کردن ندارند. جامعه بدون محرک رقابت در جا میزند و بشریت از تمام مزایای پیشرفت بی بهره خواهد بود. 

در این که توسعۀ سرمایهداری به رشد بی سابقه نیروهای مولده (ابزار و مهارتهای تولیدی و فنی) انجامیده شکی نیست. اواخر قرن بیستم بورژوازی بین المللی به این مینازید که میزان رشد فن آوری در پنجاه سال بعد از جنگ جهانی دوم معادل رشدی است که فن آوری از ابتدای پیدایش جوامع بشری تا نیمه اول قرن بیستم داشته است. البته همان موقع گروهی از دانشمندان در مورد تغییرات زیست محیطی در نتیجۀ فعالیتهای مخرب و بی رویۀ سرمایهداری هشدار میدادند، اما هنوز خیلیها از «عوارض جانبی» این رشد آگاه نبودند. هنوز خطرات ناشی از گرمایش زمین به طور جدی وارد گفتمان عمومی نشده بود. حالا در برابر چشم جهانیان یخهای قطبی آب میشوند، صدفها در آبهای اسیدی شده اقیانوسها حل میشوند، پلیکانها در نفت غرق میشوند، جنگلها آتش میگیرند، طوفانها و گردبادها هر ساله در شدت و قدرت از هم پیشی میگیرند، و آب این مادۀ اصلی حیات در نتیجۀ سلطۀ سود و اقتصاد مصرف گرا کمیاب میشود. اما باز هم بورژوازی این نابودی را نتیجۀ منطقی، طبیعی و ناگزیر توسعۀ جامعه انسانی تعریف میکند.

روح خرابکار رشد سرمایهدارانه فقط گریبان محیط زیست را نمیگیرد. در رقابت و قماری که بین سرمایهداران (یا در واقع بلوکهای بزرگ سرمایه) جریان دارد همه چیز تابع کسب سود، به حداکثر رساندن سود و از میدان به در کردن سرمایههای رقیب است. در این جنگ واقعی و روزمره، آنها دانش فنی و تحقیقاتی را از یکدیگر مخفی میکنند و ایدههایی که سودآوری ندارند، هر اندازه هم که در جهت منافع مردم باشند، بایگانی میشوند.

قوانین اصلی تولید سرمایهداری خود را به شکل قوانین قهرآمیز رقابت اعمال میکنند. به قول مارکس این قوانین در فکر و ضمیر سرمایهدار منفرد مینشینند. انگیزۀ حرکتش میشوند و فعالیت هایش را هدایت میکنند. نه فقط سرمایهداران منفرد که زندگی و روان کل جامعه تحت تاثیر این قوانین قرار دارد. ما برای رفع مایحتاج اولیۀ خود مجبوریم وارد بازار شویم. اگر این کار را نکنیم نه خوراکی خواهیم داشت، نه سرپناهی و نه شغلی. در بازار با بقیه مردم در رابطهای رقابتجویانه قرار میگیریم. بر این رقابت، «روحیۀ ورزشکاری» حاکم نیست. از آن دست چالشهای فردی نیست که به کار شناخت جمعی بیشتر از دنیا و دگرگون کردنش میآید. در رقابت سرمایهداری، حتی ایدهها هم به مالکیت خصوصی تبدیل میشوند. برای سود بیشتر، امتیاز مادی و اجتماعی بیشتر، مرتبۀ سیاسی بالاتر، انسانها در رابطهای خصمانه رویاروی هم قرار میگیرند. منفعت جامعه به طوری کلی اهمیتش را از دست میدهد و به کناری میرود. اینجا زندگی مسابقهای بی امان است که اکثریت جامعه در آن بازندهاند . بدون هیچ اشتیاقی کار میکنند. برای از دست ندادن کاری که از آن بیگانهاند و فرسودهشان میکنند دست و پا میزنند. جایی که کسب سود عالی ترین هدف یک نظام باشد، فقر و جنگ و نابودی محیط زیست تبعی و بی اهمیت میشود. نظریه پردازان و مدافعان سرمایهداری با همین منطق است که اقتصاد سوسیالیستی را راکد و غیر منطقی و بدون انگیزه میدانند.

اما هدف سوسیالیسم اینست که مانع مالکیت خصوصی از سر راه تولید اجتماعی شده و رشد جامعۀ انسانی کنار زده شود. جامعه بر بنیانی غیر استثمارگرانه سازمان یابد. این همان مسیری است که شوروی با انقلاب اکتبر 1917 در آن گام نهاد انقلاب سوسیالیستی 1949 در چین آن را پی گرفت. چین تا سال 1976 یعنی تا زمانی که یک کشور سوسیالیستی واقعی بود و نظام بیرحم سرمایهداری دوباره بر آن حاکم نشده بود، از تجارب مثبت و منفی سوسیالیسم در شوروی بسیار آموخت. در برنامه ریزی اقتصادی چین سوسیالیستی شاخص های تعیین کننده ای مثل مشارکت هر چه بیشتر کارگران در مدیریت تولید و سیاستهای خرد و کلان جامعه، رهایی زنان، محدود کردن و حرکت به سمت محو تضاد کار یدی و فکری، شهر و روستا در نظر گرفته می شد. این جهت گیری با حساب و کتابهای اقتصاددانان بورژوا خوانایی نداشت.

شک نیست که پیشرفتهای اقتصادی چین به لحاظ کمی و با نگاهی صرفا فنآورانه به پای ابرقدرت امپریالیستی آمریکا که فقط بودجه نظامیاش معادل نصف کل بودجه عمومی تمامی کشورهای جهان  سوم است و چنگال استثمارش در پهنه گیتی پهن شده نمیرسید. اما کیفیت رشد در چین سوسیالیستی با رشدی که به کمک شلاق و خمپاره و بمب افکن و به قیمت خون و عرق میلیونها انسان ناراضی و خسته و ناامید حاصل میشود، تفاوت داشت.

در کشوری که قبل از انقلاب، مردمش از شدت گرسنگی پوست درختان را میخوردند و کودکان خود را میفروختند و در دود تریاک غرق بودند تحولی بزرگ انجام شد. طی چند سال مردم از شر اعتیاد خلاص شدند. بیماریهای انگلی و تب حلزون ریشه کن شد. چین در عرض 25 سال به یک قدرت صنعتی تبدیل شد. در تمام این سالها نرخ سالانۀ رشد صنعتی چین به طور متوسط 10 در صد، و در کشاورزی 3 درصد بود. شتاب رشد کشور با بالاترین مقادیر رشد در تاریخ برابری میکرد. این رشد بدون استثمار، بدون کمک خارجی و با وجود فشارها و محدودیتهای تحمیلی از سوی بورژوازی بین المللی حاصل شد. در سال 1970، مشکل تغذیه مناسب برای جمعیت 800 میلیونی آن روز چین حل شده بود. همۀ اینها تحت یک برنامه ریزی اقتصادی جامع و وجود یک سیستم کشاورزی کلکتیو عملی شد. رقابت فردی یا تلاش برای برنده شدن در یک مسابقۀ نابرابر نقشی در این دستاوردها نداشت. آگاهی مردم به این که کارشان در جهت خدمت به جامعهای است که خود صاحبش هستند و در سرنوشتش نقش دارند انگیزهای بود قدرتمند که خلاقیت و انرژی زحمتکشان چین را شکوفا کرد و آنان را قادر ساخت طی 52 سال «معجزه» بیافرینند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر