چه کسی مریم را به قتل رساند؟
ستاره مهری _ از نشریه آتش – شماره 88
عصر
روز چهارشنبه 24 بهمن 97 آخرین ساعات زندگی مریم بود. مریم 15 سال داشت و در شهر
ایلام زندگی میکرد. پس از ابتلا به آنفولانزا بدن ضعیفش طاقت نیاورد و مُرد. او
از بدو تولد نارسایی قلبی داشت و نیازمند درمان و عمل جراحی بود. اما قاتل مریم،
نه آنفولانزا بلکه فقر و روابطِ پدرسالارانۀ حاکم بر خانواده و جامعه است. خانواده
او از یکسو توان مالی درمان او را نداشت و از سوی دیگر اسیر روابط و سنتهای
مرتجع ضد زن بود. آنها باور نداشتند که زندگی دخترشان هم مانند زندگی پسرانشان
اهمیت دارد و برای حفظ آن تلاش زیادی نکردند چون فکر میکردند دختری که روزی باید
ازدواج کند «و مالِ دیگری شود»، اگر به مریض بودن مشهور باشد امکان ازدواج و
«خوشبخت شدن» را از دست میدهد. مریم (با وجود بیماری و مشکلات خودش) مانند بسیاری
از دختران آن سرزمین در طول زندگیش وظیفه داشت بهعنوان دختر خانواده، کنیز و کلفت
برادرهایش باشد و ریز و درشت فرمایشاتشان را اجرا کند. از شستن جوراب و لباسهایشان
گرفته تا اجازه گرفتن برای رفتن به مدرسه و تحمل توهینها و تحقیرها و حتی کتکهایشان.
این نقش قرار بود در زندگی زناشویی هم برای او ادامه داشته باشد. مریم مُرد بدون
اینکه معنای زندگی یا شادی را درک کند. مریم مُرد اما مریمهای بیشماری هنوز در
سراسر دنیا هر روز و همیشه قربانی این روابط وحشیانه و غیرانسانی میشوند و مریمهایی
هنوز بهدنیا نیامده، باید انتظار چنین سرنوشتی را داشته باشند.
روز ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹٧، یک زن سنندجی به نام «ل.
حسین پناهی» توسط همسر خود که گویا پسرعموی وي نیز بوده است بعد از ضرب و شتم با
ضربات چاقو بهقتل رسید. بهگفته حاضرانی که از نزدیک شاهد این صحنه بودهاند قاتل
با چاقویی در دست مانع از دخالت مردم شد و فریادزنان گفته بود «زن خودم است و هر
بلایی دلم بخواهد سرش میآورم». گویا این زن چند سال پیش بهدلیل
اختلافاتی که داشتهاند از شوهرش طلاق گرفته و مدتی بعد به اصرار خانواده و
اطرافیان دوباره با او ازدواج کرده بود. اکنون نیز با ضربات چاقوی او راهی گورستان
شد.
چندی پیش یک دختر نوجوان۱۶ ساله دیواندرهای به
نام «ه.خواهشي» بهشدت ازسوی پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به کما رفت و کمی
بعد در بیمارستان جان خود را از دست داد. جرمش یک چت عاشقانه بود! پدرش، چت او را
میبیند و به جانش میافتد و او را میکُشد.
فقط به این «ل» و «ه» ها توجه کنیم! قربانی آن
چنان بی ارزش و هیچ است که حتا نام ندارد! چون زن است.
این
اوضاع را با آرمانها و شرایط زنانی مقایسه کنیم که چهل سال است علیه دولت دینی و
قوانین عقب ماندۀ شرعی و عرفی ضد زن و روابطی که این چنین دخترانِ جامعۀ ما را به
کام مرگ روانه می کند، مبارزه و مقاومت می کنند و رویای رهایی را در سر می
پرورانند.
روابطِ متکی بر اصلِ «مقدسِ» مالکیت خصوصی و استثمار بر
بستری از روابط تبعیض و ستم بنا شده و عمل میکند که ستم بر زن و فرودستی زنان یکی
از مهمترین نقاط اتکا و محورهای آن است. چنین سیستمی، زنان را هیچ بهحساب می آورد و هرگز برای آنان ارزش انسانی قائل نیست. زنان فقط کالایی
شایسته ستم و استثمار و تجاوز و قتل هستند. تحقیر، مردسالاری، ستم جنسیتی و انقیاد
زنان از بنیانهای این سیستم ضد زن است. ویژگی خاص جمهوری اسلامی این است که ستم
بر زن را در پیوند با دین و قوانین و اخلاقیات شریعت، تشدید کرد. از همان ابتدا
جمهوری اسلامی با حمله به زنان خواستار نظم اجتماعی و ایدئولوژیکی بود که دین و
اخلاقیات و قوانین آن را بسط و گسترش دهد. زنِ مطلوب از نظر دین، زنی کاملا
فرمانبدار و مادر و همسری از خود گذشته است که از خود و از بدن خود بیزار است.
دولت دینی و قانون شرع، مالکیت مرد بر زن
و بدن او و قتل و کتک زدنش را تضمین میکند. شورش زنان علیه بردگی تحمیلی
از سوی بنیادگرایان اسلامی در ایران نیروی مهمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی
است.
اجازه
و فرمان قتل ناموسی ازسوی قوانین شرعی و قدر ت سیاسی حامی آن صادر میشود. زن،
مایملک تمام مردهای اطرافش و تمام مردهای جامعه است و هر گونه که بخواهند میتوانند
با او رفتار کنند. شوهری که فریاد میزند: «زن خودم است و هر
بلایی دلم بخواهد سرش میآورم» میداند از حمایت دولتی و قوانین آن برخوردار است.
روابطِ پدرسالارانه و مردسالارانه همچنین با سرکوب روابطی
مانند روابط عاشقانه همراه است که در تضاد و چالش با روابط جنسیتی سنتی بودهاند. این
روابط با نامِ «ناموس» و «غیرت»، دستور قلع و قمع و قتل هرگونه روابط خارج از آن چهارچوب
روابطِ جنسیتیِ غیرسنتی را صادر میکند.
آیا
باید کماکان چنین شرایطی را تحمل کرد؟ آیا شرایطی متفاوت و دنیایی متفاوت ممکن
است؟ دو گزینه پیش رو داریم یا
با این وضع
بسازیم و نسلهای
آینده را به
سرنوشتی مشابه یا
بدتر محکوم کنیم
و یا برای اینکه مریم ها و مریمهای بیشتری
این چنین تاسفبار قربانی نشوند، انقلاب کنیم.
مبارزۀ جدی
علیه این ستمگریهای
هولناک و همه
تجلیهای آن حیاتی
است. اما برای آنکه
نهایتا همه اینها
را محو کرده
و به جامعهای
برسیم که این
ستم را نه فقط
در یک کشور
بلکه در میان
کل بشریت پشت
سر گذاشته باشد، آن گاه ضروری است مبارزات
امروز خود را به افقِ دست یابی به چنان جامعه ای پیوند بزنیم که در آن همراه با
روابطِ سنتی مالکیت، ایده های سنتی برخاسته از آن محو و نابود شده و خانواده سنتی پدرسالار
از بین رفته و روابط بین مردم، از جمله روابط عاشقانه، داوطلبانه و بدون ستم گری و
تبعیض و تحقیر خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر