واقعیت کمونیسم
انترناسیونالیسم پرولتری یا ناسیونالیسم بورژوایی با نقاب
کمونیسم
از نشریه آتش – شماره 89
یکی از مهمترین مشاهدات باب آواکیان در مورد وضعیت کمونیستها
در حال حاضر آن است که «اغلب کمونیست ها، اغلب اوقات کمونیست نیستند». وجودِ گرایش
قدرتمند ناسیونالیسم در میان کسانی که خود را کمونیست میدانند، یکی از علائم این
وضعیت خطرناک است که کمونیستها را از هرگونه ظرفیت انقلابی تهی میکند.
انترناسیونالیسم پرولتری، توسط «کمونیست» های ناسیونالیست تبدیل به یک اصل اخلاقی
پا در هوا شده است که نیازی به کاربرد آن نمی بینند. در جنبشِ «چپ» ایران، حتا
معنای آن وارونه شده است به طوری که دنباله رویِ اپورتونیستی از جنبشهای بورژوایی
در منطقه که به نظر میآیند قرار است «به جایی برسند» عنوان «همبستگی
انترناسیونالیستی» را میگیرد و جریانهای «چپ» در تبعید، با همین جهانبینی و منطق
از احزابِ حکومتی در کشورهای امپریالیستی تقاضای «حمایت انترناسیونالیستی» برای کارگران و زنان ایران
میکنند. استفاده اپورتونیستی از گفتمان کمونیستی برای پوشاندن محتوای بورژوایی
به طرز هشدار دهندهای رایج شده است.
خط تمایز روشن میان ناسیونالیسم و
کمونیسم، از بایدهای استراتژیِ یک انقلاب واقعی (یعنی، انقلاب کمونیستی) در عصر
کنونی است. بدون به کاربستِ انترناسیونالیسم پرولتری، در تمام مسیر مبارزۀ
امروز برای سرنگون کردن دولتهای ارتجاعی حاکم و استقرار دولتهای سوسیالیستی،
و پس از آن، در جریان تداومِ انقلاب سوسیالیستی برای گذار به جهانی که تمام جامعۀ
بشری بر اساس اصول کمونیستی سازمان یابد، هرگز نمیتوان کمونیست بود و حتا نمیتوان
یک گام در جهت انقلاب کمونیستی و تدارک آن برداشت.
اهمیت تعیین کنندۀ استراتژی
انترناسیونالیسم پرولتری را در پیروزی اولین انقلاب پرولتری یعنی انقلاب اکتبر
1917 روسیه میتوان دید. پیروزی این انقلاب در میانۀ فاجعۀ جنگ جهانی اول که
کارگران و مردم کشورهای مختلف برای بورژوازی کشور «خود» میکُشتند و کشته میشدند،
بدون دیدگاه انترناسیونالیستی پرولتری و سیاستهای سرچشمه گرفته از آن، غیرممکن
بود. اما در طول تاریخِ جنبش کمونیستی بین المللی، سیاست انترناسیونالیسم پرولتری
بهطور مکرر به زیر ضرب رفته و در عوض، گرایشهای اپورتونیستی که ترکیبی از
کمونیسم و ناسیونالیسم بودهاند، رشد کردهاند. چنین گرایشی به ویژه در دوره رهبری
استالین در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برجسته شد بهطوری که خدمت به «حفظ» و
«تقویت» شوروی را معادل با خدمت به پیشروی انقلاب جهانی قلمداد کردند. در حالی که
یک کشور سوسیالیستی باید پایگاهی برای خدمت به پیشروی انقلاب کمونیستی در
دیگر نقاط جهان باشد، وگرنه دیر یا زود تبدیل به یک کشور سرمایهداری در ردۀ دیگر
کشورهای جهان (گیریم، با عناوین «کمونیستی» و«سوسیالیستی») میشود. باب آواکیان در
اوائل دهه 1980 در کتاب فتح جهان به نقد گرایشی که مبارزۀ انقلابی در یک
کشور خاص را نسبت به مبارزه عمومی جهانی برای کمونیسم، برتر میداند پرداخت و مشخص
کرد که این یک گرایش ناسیونالیستی در جنبش کمونیستی است که باید خط تمایز روشنی با
آن کشید. او شکلهای بروز این گرایش را در اتحاد شوروی و چین (در دورانی که این دو
کشور هنوز کشورهای سوسیالیستی بودند) بررسی کرد و تاثیرات مخرب آن بر جنبش گستردهترکمونیستی را نشان داد.
علاوه بر این جمعبندی و گسست،
آواکیان بنیان مادی انترناسیونالیسم را تحلیل کرده و نشان میدهد که در عصر سرمایه
داری امپریالیستی به عنوان یک نظام واحد جهانی استثمار، در تحلیل نهائی و از منظری
عمومی عرصۀ جهانی، حتی از نظر انقلاب در یک کشور، نقش تعیین کننده دارد و انترناسیونالیسم
پرولتری صرفا اصلی اخلاقی نیست، بلکه پایه در واقعیتِ مادی نظام جهانی سرمایهداری
امپریالیستی داشته و استراتژی کلانِ سرنگون کردن آن است.
آواکیان
مسئله را خیلی روشن پیش میگذارد: «این به معنای آن است که در کل، توسعه مبارزه
طبقاتی (و ملی) و توسعه اوضاع انقلابی و غیره در هر کشور خاص بیشتر توسط تکاملات
اوضاع کلی جهانی تعیین میشود تا توسط تکاملات در یک کشور خاص – تکاملات اوضاع
جهانی نه تنها بهمثابه یک شرط تغییر (علت بیرونی) بلکه بهمثابه پایه تغییر (علت
درونی) تعیین کننده است. به نظر من قبل از ظهور امپریالیسم چنین نبود...»
(آواکیان. در باره پایههای فلسفی انترناسیونالیسم پرولتری)
با
رشد سرمایهداری به سرمایهداری امپریالیستی، یک نظام جهانیِ ادغام شده به وجود
آمد که دارای تضادهای درونی خودش بهمثابه پایۀ تغییر در کل سیستم
است. این تضادها، رخدادها و تضادهای درونی هر کشوررا شکل داده و مشروط میکنند و صرفا یک چیز بیرونی
نسبت به این کشورها نیستند. (کمونیسم یا ناسیونالیسم. سازمان کمونیست انقلابی
مکزیک. مجله خط تمایزات شماره 4)
آواکیان تاکید میکند که
انترناسیونالیسم پرولتری، مربوط است به درک و کاربست انقلاب کمونیستی به عنوان فرآیندی که اساسا در مقیاس جهانی روی
میدهد. هرچند انقلابها در کشورهای مجزا رخ میدهند اما باید به عنوان بخشی از
این فرآیند تاریخی جهانی رهبری شده و تابع الزامات آن باشند.
ناسیونالیستهایی که خود را کمونیست میخوانند، چنین درکی
از جهان و محتوای انقلابهای عصر کنونی ندارند. آنها از دریچه تنگ
ناسیونالیستی و بورژوا دموکراتیک به جهان کنونی و راه تغییر آن مینگرند.
توهمات بورژوا دموکراتیک آنها در مورد آن چه «انقلاب» میخوانند تاثیر تعیین
کننده در ندیدن واقعیت جهان کنونی و ضرورت انقلاب کمونیستی بر مبنای
انترناسیونالیسم دارد. آنها تغییر انقلابی را در ایجاد یک کشور مستقل و مدرن
سرمایه داری میبینند. در حالی که در عصر امپریالیسم، عصرِ انقلابهای بورژوایی که
به این هدف خدمت میکردند در تمام جهان، تمام شده است. آنها انقلاب
کمونیستی را رویایی غیرممکن میدانند در حالی که حسرت و دلتنگی آنان برای یک
انقلاب بورژوادموکراتیک در ایران یا کشورهای تحت سلطه یک خیال غیرممکن و بنابراین
ارتجاعی است.
تلاش در ترکیب کمونیسم و
ناسیونالیسم، یک گرایش اپورتونیستی خطرناک بوده است که از دهۀ 60 و 70 میلادی در
جنبشهای انقلابی کشورهای موسوم به «جهان سوم» و در میان جریانهای کمونیستی این
کشورها رشد کرد. نمونۀ متعارف اینها که
ناسیونالیسم خود را با گفتمان کمونیستی میپوشانند، آژیت است. آژیت رهبر
یکی از احزاب مائوئیست هند و کسی است که
این گرایش را تئوریزه کرده است. این نظریه
معتقد است خصلت انقلاب و وظیفۀ انقلابیون هر کشور «از درون ویژگی هایی که درونی
کشورشان است سربلند میکند و بیشتر توسط این ویژگیها تعیین میشود» و این که تحولات
کلان جهانی، تاثیرات خود را صرفا از طریق تضادهای درونی هر کشور میگذارد.
(1) آژیت میگوید، پرولتاریای هر کشور زادۀ فرآیندی است که «به طور مشخص دارای شکل
و خصائل ملی است». اما این ادعایی است که عمیقا ضد واقعیت تاریخی و واقعیت جاری در
این نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی است. برای آژیت، پرولتاریا و کمونیستهای
هر کشور نماینده «سنتهای مترقی و دموکراتیک یک ملت» هستند. او معتقد است کمونیستها
در کشورهای تحت سلطه باید «بر مبنای ایدئولوژی انترناسیونالیستی، میهن پرست»
باشند. در حالی که اینها یاوههای بورژوایی بیش نیستند. همانطور که مارکس و انگلس
گفتند: پرولتاریا میهن ندارد و همانطور که آواکیان و سنتزنوین کمونیسم تاکید میکند:
کمونیستهای هر کشور نمایندگان این ملت و آن ملت نمیباشند بلکه رزمندگان
رهایی بشریت هستند. باب آواکیان
در کتاب جدید خود «گشایشها» ((BREAKTHROUGHS بار دیگر به موضوع استراتژی انقلاب که در بخش
دوم از کتاب کمونیسم نوین بحث کرده است باز میگردد تا به طور
موجز «جوانب کلیدی» آن را بحث کند. وی میگوید، «اول از همه، مسئله تعیین کننده
انترناسیونالیسم است». او پایههای مادی و فلسفی انترناسیونالیسم کمونیستی و سنتز
بیشتر این موضوع توسط کمونیسم نوین را اینطور تشریح میکند: «پایه مادی آن، توسعه
کامل تر سرمایهداری و تبدیل آن به یک نظام بینالمللی سرمایه داری امپریالیسم و
شاخصهای گوناگون آن ، از جمله سرمایهگذاری و استثمار سرمایه داری در مقیاسی بینالمللی
به صورتی بسیار کامل تر است ... این یک نظام واحد است که دارای مولفههای متفاوت
میباشد. هر یک از این مولفهها در درون این نظام واحد دارای دینامیکهای (قوای
محرکۀ) خودشان هستند. دینامیکهای کلی این
سیستم در سطح جهانی عامل عمده در چیدمان صحنه عینی برای مبارزه انقلابی در کشورهای
خاص است– نه به تنهایی بلکه عمدتا و در
رابطۀ دیالکتیکی با اوضاع بخشهای خاص جهان و کشورهای خاص. و وقتی، از طریق این
فرآیند دیالکتیکی، تضادها در کشورهای خاص، شکل مشخصا حادی را پیدا میکنند، این میتواند
به ظهور یک اوضاع انقلابی در آن جا منجر شود. پس کشورهای خاص دارای دینامیکهای
خاص هستند اما صرفا و نه حتا اساسا، از درون این دینامیکهای خاص نیست که آن شرایط
مادی که بر توسعه مبارزه انقلابی تاثیر میگذارد و نهایتا می تواند به ظهور یک
اوضاع انقلابی در آن کشورهای خاص بینجامد، سربلند میکند.» (آواکیان. گشایشها.
ژانویه 2019. ص 42)
ناسیونالیستهایی
که خود را کمونیست میخوانند این رابطه را وارونه میبینند و این وارونگی
نقطه عزیمت آنان میشود و در بهترین حالت تبدیل به ناسیونالیستهای رادیکال میشوند.
وارونه کردن این رابطه حتا باعث میشود که دینامیکهای خاص یک کشور و انقلاب در آن
به طور صحیح درک نشود. زیرا، «بدون رویکرد صحیح در درک پایه مادی و فلسفی
انترناسیونالیسم کمونیستی، شما هیچ شانس آن را ندارید که با این تضادهای بسیار
عمیق و گاها بسیار حاد در جهان واقعی، به درستی برخورد کنید چه برسد به آن که آنها
را طوری حل کنید که به پیشرفت کلی انقلاب جهانی خدمت کند.» (آواکیان.همانجا. ص44)
برای پرولتاریا و کمونیستهای انقلابی بهمثابه نمایندگان
سیاسی طبقۀ پرولتاریا، معضل بنیادین که باید بهطور انقلابی حل شود، نظام استثمار
و ستم طبقاتی و کلیۀ روندهای وابسته به آن است. نیاز به انقلاب جهانی پرولتاری، از
همینجاست. ولی معضل جامعه از دید لایههای مختلف بورژوازی و نمایندگان سیاسی آن
(صرف نظر از پایۀ طبقاتی افراد) این است
که تولید و روابط کالائی به اندازه «مناسب» در جامعه رشد نیافته و حقوق سیاسی
مربوط به آن مانند برابری و دموکراسی بورژوایی حاکم نشده است. رویکرد آنان به
انقلاب، رویکردی ناسیونالیستی است که در عمل به معنای حفظ وضع موجود است.
«مسئله
کاملا این است که کمونیسم واقعا باید کمونیسم باشد. ... در نتیجه، واقعا به آن
صورتی که گفتم باید انترناسیونالیست باشد و نه ناسیونالیسم تحت عنوان کمونیسم یا
مخلوط التقاطی از ناسیونالیسم و کمونیسم.» (آواکیان. همانجا، ص 44)
آتش
منابع مورد استفاده برای تهیه این مطلب: آواکیان. کمونیسم نوین. بخش دوم؛ کمونیسم یا ناسیونالیسم.
سازمان کمونیست انقلابی مکزیک. مجله خط تمایزات شماره 4؛ آواکیان. گشایش ها.
توضیحات:
1- مقالۀ آژیت تحت
عنوان «علیه آواکیانیسم» در نشریه «ناگزالباری» شماره 4 ژوئیه 2014 . ص 24 تا 35
ارجاعات به مقاله آژیت از مقاله «کمونیسم یا
ناسیونالیسم» نوشتۀ سازمان کمونیست انقلابی مکزیک گرفته شدهاند. این مقاله را در
مجله زیر بیابید:
Demarcations Journal #4
(پوزش
و اصلاح: در شمارۀ قبل (آتش شمارۀ 88) در ستون «واقعیت کمونیسم»، مقالۀ کمونیسم
نوین و ستم بر زن جملۀ زیر اصلاح شده است:
زنان
به عنوان یک گروهبندی واحد در رابطۀ قابل تعریف با این سه جنبۀ روابط
تولیدی قرار ندارند به طوری که تمایزات طبقاتی در یک تمایز دیگر، تمایز
جنسیتی، بازتاب یابد.)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر