رضا شاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران
بخش یازدهم: تحقیرعزل و تبعید رضا شاه
سیامک صبوری _ از نشریه آتش – شماره 89
همانطور که رسیدن رضا خان به تخت سلطنت و مهمترین اقدامات
سیاسی او در تشکیل یک دولت متمرکز در شرایط خاص تحولات جهانی و بینالمللی امکان
پذیر شد، سقوط، برکناری و تبعید او هم بیش از هر چیز محصول تحولات جهانیِ ناشی از
جنگ جهانی دوم بود. تضادهای ساختاری نظام سرمایه داری امپریالیستی بار دیگر در
اواخر دهه 1930 به بروز جنگ ویرانگر بینالمللی منجر شد که به مرور شعلههای آن به
شمال آفریقا و خاورمیانه هم رسید. محروم کردن انگلستان از مناطق نفوذش در ایران،
افغانستان و هندوستان از اهداف استراتژیک هیتلر بعد از ناکامیاش در اشغال
بریتانیا بود. پس از تهاجم آلمان به اتحاد شوروی سوسیالیستی در ژوئن 1941 و احتمال
فتح قفقاز توسط ورماخت (ارتش آلمان نازی)، اهمیت ایران بهعنوان یکی از مهمترین
کشورهای تأمین کننده نفت انگلستان و همچنین موقعیت استراتژیکش در همسایگی با
ترکیه، مناطق نفتی قفقاز و سواحل خلیج، در معادلات مربوط به جنگ دو چندان شد.
چند سال پیش از این روابط اقتصادی و سیاسی آلمان نازی و
ایران گسترش پیدا کرده بود. علاوه بر هزار کارشناس فنی و اقتصادی آلمانی در ایران و
اعزام دانشجویان ایرانی به آلمان، برخی طرحهای اقتصادی مثل راه اندازی خطوط هوایی
یونکرس و بعدها لوفتهانزا، احداث فرودگاه، گسترش خطوط راه آهن و کارخانههای
اسلحه سازی و حتی طرح ساخت کارخانه ذوب آهن با سرمایهگذاری و مشارکت آلمانها در
ایران رو به گسترش بود. اما هنوز فاصله زیادی با میزان و حجم سرمایهگذاری های
دیگر قدرتهای امپریالیستی به ویژه بریتانیا داشت. با پیشروی هر چه بیشتر نازیها
در اروپا و به خصوص بعد از تهاجم فاشیستی به اتحاد شوروی، برخی محافل و گروههای
طرفدار آلمان نازی در ایران هم تحرکاتشان بیشتر میشد. تأسیس یک مرکز فرهنگی برای
تبلیغ اهداف و ایدئولوژی آلمان نازی در تهران با نام «خانه قهوه ای»، تبلیغات وسیع
بخش فارسی رادیو برلین و تشکیل نشریات و محافل فرهنگی با ایدئولوژی نژادپرستانه و
باستانگرایانه آریایی از دیگر فعالیتهای نازیها برای نفوذ بیشتر در جامعه ایران
بود. اگرچه آلمانها نتوانستند رضا شاه را به سمت خودشان کشیده و از انگلستان جدا
کنند، اما سیاست بی طرفی دولت ایران و ممانعت از در اختیار قرار دادن راه آهن جهت
حمل و نقل ملزومات ارتشهای متفقین به سمت قفقاز عملا به نفع آلمانها تمام میشد.
به ویژه آن که صحبت از وجود یک شبکه جاسوسی وسیع آلمانی ها در ایران بود که تحرکات
و توانایی اتحاد شوروی در قفقاز را زیر نظر داشته و خواهان نفوذ به مناطق نفی باکو
بودند.
این مساله باعث نگرانی متفقین شد و خواهان اخراج کارشناسان
اقتصادی و نظامی آلمانی و همچنین شبکه جاسوسی آنها از ایران شدند. رضا شاه با
درخواست آنها به طور کامل موافقت نکرد و کوشید سطحی از روابط سیاسی و دیپلماتیک را
با رایش سوم حفظ کند. این مساله بیشتر دلایل سیاسی داشت تا ایدئولوژیک. درست است
که در هیئت حاکمه ایران نوعی نگاه همدلانه به برخی سیاستهای نژادی و آریایی
پرستانۀ آلمان نازی وجود داشت و رضا شاه شخصا از برآمدن یک قدرت امپریالیستی رقیب
برای بریتانیا و خصوصا دشمنِ اتحاد شوروی ناراضی نبود، اما او را نمیتوان متحد
استراتژیک آلمانها تعریف کرد. رضا شاه تلاش داشت با حفظ بی طرفی میان قدرتهای
درگیر در جنگ، نوعی آزادی عمل بیشتر برای دولتش به ویژه در برخی مسائل اقتصادی و
سرمایهگذاری و غیره کسب کند. او که از توان و نفوذ انگلیسیها در ایران آگاه بود
و میدانست بدون حمایت و توافق آنها صعودش به قدرت امکان پذیر نبود، به دنبال
کاستن از نفوذ آنها و ایجاد توازن بیشتری با اتکا به یک قدرت امپریالیستی دیگر، به
ویژه آلمان نازی یا آمریکا بود.
رضا شاه همچنین نیم نگاهی به پیروزیهای اولیه آلمانها در
جبهۀ شرقی شان یعنی در شوروی هم داشت. در هم شکستن دشمن اصلی رضا شاه یعنی اتحاد
شوروی توسط فاشیستها، آرزوی قلبی او بود و بعد از عزل و تبعید به دامادش فریدون
جم گفته بود: «دلیلی نداشت ایران به متفقین کمک کند. به علاوه وضعیت جنگ چنان نبود
که بتوان به قطع دانست کدام طرف پیروز می شود».1 در همین مقطع دستگاههای
ضد جاسوسی اتحاد شوروی به شواهدی مبنی اجرای یک کودتای نظامی توسط آلمانها و با
مشارکت احمد قوام و برخی فرماندهان ارتش دست یافتند که اسناد محرمانه آلمان نازی
پس از شکست هیتلر و سقوط برلن هم صحت آن را تأیید میکرد.2 جاسوسان
آلمانی همچنین به تحریک عشایر قشقایی برای دست زدن به شورش علیه دولت مشغول بودند.
این مسائل متفقین را هر روز بیش از پیش نگران اوضاع ایران میکرد. مجموعه این
عوامل باعث شد تا در شهریور ماه 1320 نیروهای ارتش سرخ اتحاد شوروی از سمت شمال و
قوای انگلستان از جنوب وارد ایران شوند. رضا شاه در آخرین تلاشهایش کوشید با جلب
حمایت آمریکاییها مانع از عزل و برکناریاش شود اما نزدیکی و اتحاد ایالات متحده
به متفقین بیش از آن بود که به سود رضا شاه دست به اقدامی بزنند و رضا شاه ناچار
به استعفا شد.
ارتشی که رضا خان با پول مردم و با دزدی و مصادره و رشوه
دادن افسرانش پروارش کرده بود، بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد. بسیاری از نمایندگانی
که تا دیروز مجیز رضا شاه را میگفتند، بعد از عزل او در مجلس شروع به افشاگری و
حمله به شخص شاه کردند. عشایری که به زور بمب و گلوله یک جا نشین شده بودند به
زندگی کوچنشینی شان بازگشتند. زنانی که با باتوم و کتک آژانهای شاه حجاب از سر
برداشته بودند به پوشش سابق خود بازگشتند. در آذربایجان و کردستان محافل سیاسی و
فرهنگی برای احیای زبان و فرهنگ ترکی و کردی تأسیس شدند. تیغ سانسور بر مطبوعات
برداشته شد و احزاب سیاسی مجددا امکان فعالیت پیدا کردند. رضا شاه با خانوادهاش
به جنوب ایران و بعد به آفریقای جنوبی تبعید شد و پسرش محمد رضا با توافق متفقین
به تخت سلطنت رسید.
شاید مهمترین علت عزل رضا شاه این بود که متفقین بر این
باور بودند که محمد رضای جوان بر خلاف پدرش در مقابل خواست آنها در دوران جنگ
مقاومتی نمیکند. اما مساله نفرت عمومی از رضا شاه هم مطرح بود. متفقین نمیخواستند
با ابقای رضا خان در مقام سلطنت، بر خشم مردم بیافزایند و زمینههای اعتراض و شورش
عمومی را برانگیزند. این واقعیت را فاکتهای متعدد از منابع مختلف تاریخی مبنی بر
شادی اکثریت مردم پس از عزل وتبعید تحقیر
آمیز رضا شاه هم تأیید میکنند. گزارشهای سفیر و وابسته مطبوعاتی انگلستان در
تابستان سال 1320 از نفرت عمومی نسبت به شاه حکایت داشتند.3 سفیر
ایالات متحده هم در گزارشش نوشت که عزل تحقیر آمیز رضا شاه و مرگش در تبعید باعث
تأثر هیچکس در ایران نشد.4 روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی به تاریخ
11 سپتامبر 1941 نوشت که در تهران روی دیوارهای ساختمانهای دولتی در محلات کارگری
جنوب شهر و حتی روی دیوارهای کاخ سلطنتی شعارهایی مثل «مرگ بر شاه» و «شاه آدمکش
را بیرون کنید» نوشته شده بود.5
یادداشتها
1- نگاهی به شاه. عباس
میلانی. ص 82
2- در تیررس حادثه. حمید
شوکت. 157-161.—در آخرین روزهای رضا شاه. ریچارد استوارت. ص 89
3- به نقل از ایران بین
دو انقلاب. آبراهامیان. ص 202
4- به نقل از تاریخ ایران
مدرن. آبراهامیان. ص 170
5- در آخرین روزهای رضا
شاه. ریچارد استوارت. ص 235
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر