نگاهی به تاریخچه تبعیض نژادی و جنبش سیاهان در ایالات متحده آمریکا
بخش دوم: از جنبش «حقوق مدنی» تا امروز
تداوم اَشکال مختلف تبعیض نژادی-ملی علیه سیاهان پس از لغو «قانونی» بردهداری در ایالات متحده، در دهه ۱۹۶۰ به یک مقاومت تودهای وسیع منجر شد. چیزیکه در ادبیات آمریکا «جنبش حقوق مدنی سیاهان» نامیده میشود. این جنبش در همافزایی با جنبشهای اجتماعی و سیاسی همچون جنبش رادیکال جوانان و دانشجویان، جنبش ضد جنگ ویتنام، جنبش زنان و جنبش کمونیستی میتوانست به یک انقلاب تمامعیار تبدیل شده و پایههای تمامیّت نظام سرمایهداری امپریالیستی آمریکا را متزلزل کند.
جنبش حقوق مدنی اساساً بر بستر تحولات سیاسی و اقتصادی آمریکای پس از جنگ جهانی دوم رخ داد. در بخش اول این نوشته دیدیم که پس از لغو قانون بردهداری، روابط فئودالی و نیمهفئودالی در ایالات جنوب، بردگان سابق و سیاهان را بهاشکال مختلف در قید و بندِ زمین و زراعت خرده مالکی کرده بود. رشد نیروهای تولیدی و مکانیزه شدن کشاورزی، نیاز به کار نیروی انسانی را کاهش داد و بسیاری از بردگان سابق، خرده مالکان سیاه و کشاورزان اجارهنشین را بهعنوان کارگران مزدی راهی شهرهای بزرگ کرد. «این روند بستر جدیدی برای مبارزه در راه تغییرات اجتماعی باز کرد». (آواکیان ۱۳۹۷: ۴۵)
چگونه آتشفشان را مهار کردند؟
لغو قانون بردهداری هرگز بهمعنای برابری واقعی شهروندان سفید و سیاه در ایالات متحده و از بین رفتن تبعیض و ستم علیه سیاهان نبود. در فاصله سالهای ۱۸۷۶ تا ۱۹۶۵، تبعیض و ستم نژادی بهاَشکال مختلف قانونی و غیر قانونی عملا ادامه پیدا کرد. قتل و شکنجه سیاهان توسط بردهداران سابق و دستههای اوباش کوکلکس کلان رایج بود. شنیعترین شکل قتل، لینچ کردن (Lynching) بود. به این شکل که سیاهان را شکنجه میکردند و بدنهای زخمیشان را از درختی آویخته تا در برابر دید و در میان شادی نژادپرستان بهمرور جان دهند. حمله اوباش سفید با حمایتهای ضمنی یا علنی پلیس به سیاهان گاها شکل قتل عام به خود میگرفت. معروفترین آنها در مه ۱۹۲۱ در تولسای اوکلاهاما روی داد که به کشته شدن سیصد شهروند سیاه و مجروح و زندانی شدن نزدیک به هفت هزار نفر منجر شد. (American Crime. Case 12) در هفده ایالت سابقا بردهدار جنوب، قوانینی موسوم به «قوانین جیم کرو» (Jim Crow Laws) اجرا میشد که براساس آن جداسازی نژادی (Racial Segregation) میان سیاهان و سفیدها الزامی بود و اماکن مختلف اجتماعی مثل بیمارستان، اتوبوس، مدرسه، کتابخانه، کافه و بار، ورزشگاه، استخر، آبخوری و دستشویی و غیره براساس رنگ پوست از هم جدا شده و سیاهان حق ورود به مکانهای مخصوص به سفیدپوستان را نداشتند و درصورت تخطی، محاکمه و جریمه میشدند. حتی در بهار ۱۹۶۳ نرخ بیکاری سفیدپوستان نزدیک پنج درصد و سیاهان بیش از دوازده درصد بود. فقط یک پنجم جمعیت سفید زیر خط فقر بودند حالآنکه نیمی از سیاهپوستان زیر این خط قرار داشتند. (زین ۶۰۵) این وضعیت در دهه پس از جنگ جهانی دوم با مقاومت و اعتراض سیاهان روبهرو شده و نهایتا به یک جنبش اجتماعی-سیاسی منجر شد.
جرقه این جنبش با پیشگامی زنی به نام رُزا پارک در ایالات آلاباما زده شد. او در روز اول دسامبر ۱۹۵۵ حاضر نشد صندلی اتوبوس را برای یک مسافر سفیدپوست خالی کند و ازاینرو محاکمه و محکوم شد. تعدادی از کشیشان سیاه ازجمله دکتر مارتین لوترکینگ به این حکم اعتراض کردند و انجمنی برای مبارزه با قوانین جداسازی نژادی ایجاد کرده و دست به تظاهرات در شهرها زدند. واکنش گروههای فاشیستی شبهنظامیان سفیدپوست (کوکلوکس کلان) به این جنبش، ترور، تیراندازی با اسلحه گرم، دزدیدن و شکنجه کردن سیاهان یا سفیدپوستان عضو جنبش ضد نژادپرستی بود. الگوی مقاومت مدنی در بیش از یکصد شهر در ایالات دیگر هم تکرار شد و تا سال ۱۹۶۰ بیش از پنجاه هزار نفر در تظاهرات علیه نژادپرستی و قوانین آن شرکت کردند و سه هزار و ششصد نفر از آنها دستگیر و زندانی شدند. (زین ۵۹۸)
اما در میان هیئت حاکمه آمریکا بودند چهرهها و جریاناتی که بهدلایل مختلف با از بین بردن سیاستهای جداسازی نژادی و قوانین جیم کرو موافق بودند. جامعه سیاهان آمریکا و بخشهایی از سفیدها در مقابل تبعیض نژادی و بهویژه نشانههای اجتماعی آن در قوانین جداسازی، مقاومت نشان میدادند. از سال ۱۹۴۱ به بعد وقتی ارتش آمریکا با شعار و ژست «ضدیت با فاشیسم و نژادپرستی» در جنگ جهانی دوم شرکت کرد، هنوز جداسازی نژادی در جامعه و ارتش آمریکا رایج و مقبول و قانونی بود! مساله دوم، وجود یک جنبش کمونیستی قدرتمند در سطح جهان و دولتهای سوسیالیستی شوروی (۱۹۵۶-۱۹۱۷) و چین (۱۹۷۶-۱۹۴۹) و بعدها جنگ سرد بود که به سیاستمداران و هیئت حاکمه آمریکا فشار میآورد تا در مورد قوانین جداسازی نژادی – این آبروریزی مفتضحانه آمریکا در سطح جهان – تجدید نظر کنند. این یک واقعیت تاریخی بود که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ درحالیکه اتحاد شوروی سوسیالیستی (۱۹۵۶-۱۹۱۷) در مسیر ریشهکنسازی ستم ملی و احقاق برابری سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی میان ملل و جمهوریهای مختلف ساکن شوروی بود، در ایالات متحده آمریکا هنوز آبخوریهای عمومی سفیدها از سیاهان و لاتینوها جدا بود و سر در بسیاری از رستورانهای آمریکا نوشته شده بود «ورود سگ و سیاهپوست ممنوع»! بهواقع «اتحاد شوروی و آمریکا دو دنیای متفاوت بودند» (لوتا ۱۳۹۴)
تمامیّت بورژوازی و دولت آمریکا با ضرورتِ جواب دادن به تضاد ستم ملی و جنبش ضد نژادپرستی سیاهان روبهرو بود. در چنین وضعیتی بخشی از هیئت حاکمه و روسای جمهوری مثل ترومن، کندی و جانسون به این نتیجه رسیدند که برای کنترل پتانسیل مبارزاتی این جنبش و همچنین پیش بردن کارزار «رهبری جهان آزاد» در دوران جنگ سرد، باید تا حدودی عقب نشست و امتیازاتی حقوقی و اجتماعی به سیاهان داد. طی سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۴ قوانینی در جهت «برابری» حقوق مدنی، برابری در حق رأی و برابری در فرصتهای شغلی به تصویب رسید و وعدههای پر سر و صدایی داده شد، اما یا به مرحله اجرا در نیامد و یا بهدرستی اجرا نشد.
بخش دیگری از پروژه هیئت حاکمه آمریکا، مهار کردن پتانسیل خشم سیاهان از سیستم و هدایت آن به کانالهای انتخاباتی بود. بهاینمنظور، به وجود آوردن قشری از بورژوازی و خردهبورژوازی سیاه، ادغام آنها در دستگاه بوروکراسی دولتی و متحد کردن بخشی از روشنفکران و ناسیونالیستهای سیاه، اهمیت داشت. بورژوازی سفید و مشخصا کابینه کندی و جانسون کوشیدند جنبش سیاهان و خشم جوانان سیاه و انقلابی را بهوسیله رهبران و روشنفکرانی مانند لوتر کینگ تحت کنترل درآورند. بهعنوان نمونه یکی از مشاوران کاخ سفید در خاطراتش میگوید که چگونه جان اف کندی در سال ۱۹۶۳ ازطریق مذاکره با رهبران سیاه توانست «انقلاب سیاهان را به یک ائتلاف دمکراتیک تبدیل کند». (زین ۶۰۵)
دهه انقلابی ۱۹۶۰ و شورشهای مسلحانه
از میانه دهه ۱۹۶۰ مبارزه سیاهان اما شکل دیگری به خود گرفت. نسل جدیدی از جوانان انقلابی برآمدند که دیگر نه به موعظههای سازشکارانه کلیساهای سیاه گوش میدادند و نه به توهمات «جنبش مسالمتآمیز». آنها تصمیم گرفتند مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهند. ابتدا در ژوئیه ۱۹۶۷ در شهر دیترویت قیام مسلحانهای با حضور جوانان و کارگران عمدتا سیاه روی داد. ارتش با تانک و مسلسل سنگین لشگرکشی کرد و با مقاومت مسلحانه مردم روبهرو شد. ۴۳ کشته، ۳۵۶ زخمی، هفت هزار نفر بازداشتی و چهار هزار ساختمان و فروشگاه ویران شده و غارت شده نتیجه رویارویی مردم و پلیس و ارتش بود. (صورتگر ۳۹) کنگره آمریکا در واکنش به قیامهای مسلحانه و شورشهای مردمی، در سال ۱۹۶۸ «قانون حقوق مدنی» را تصویب کرد تا بار دیگر ثابت شود که بورژوازی عمدتا از هراس انقلاب است که به اصلاحات تن میدهد.
اما این تازه شروع ماجرا بود. در سال ۱۹۶۷ گروهی از جوانان سیاه حزبی با نام «پلنگان سیاه» برای دفاع از خود» تشکیل دادند که عمدتا متأثر از کمونیسم انقلابی بودند که در آن مقطع توسط مائو تسه دون نمایندگی میشد. خط و مشی پلنگان سیاه البته رگههایی از ناسیونالیسم آفروآمریکنها و تئوریهای مشی چریکی آمریکای لاتین را هم در خود حمل میکرد. پلنگان سیاه بهسرعت تبدیل به قطب مبارزات سیاهان علیه ستم نژادی و فقر شدند و بسیاری از هواداران جوان سایر جریانات ازجمله مارتین لوترکینگ و مالکوم ایکس را جذب کردند. براساس نوشته یک گزارش محرمانه اطلاعاتی خطاب به ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۰ «۲۵ درصد کل جمعیت سیاهپوستان احترام زیادی برای حزب پلنگان سیاه قائلند و از جمله ۴۱ درصد جوانان زیر ۲۱ سال». (زین ۶۱۲)
سازماندهی در محلات فقیرنشین حاشیه شهرهای بزرگ، آموزش سیاسی و نظامی برای دفاع در مقابل حملات پلیس، سوادآموزی و مبارزه با اعتیاد از فعالیتهای پلنگان سیاه بود. پلیس، دفاتر حزب را مورد حمله مسلحانه قرار میداد و در چهار دسامبر ۱۹۶۹ در شهر شیکاگو فِرِد همپتون و مارک کلارک دو عضو رهبری پلنگان سیاه را بهقتل رساند. چندی بعد مارتین لوترکینگ هم ترور شد و مالکوم ایکس هم سه سال پیش از آن ترور شده بود. دولت همزمان که ازطریق کنگره امتیازاتی به سیاهان میداد، ازطریق اف.بی.آی در حال نفوذ در سازمانهای مبارزاتی سیاهان و ایجاد انشعاب و متلاشی کردن آنها بود.
دولت و بورژوازی سفید در کنار سرکوب نظامی و متلاشی کردن امنیتی تشکلهای جنبش سیاهان، پروژهای برای گرفتن توان مبارزاتی این جنبش را هم پیش برد. خنثی و فاسد کردن برخی از رهبران تشکلهای مدنی و سیاسی سیاهان ازطریق تطمیع و دادن امتیازات اقتصادی و ادغام کردن آنها در لایهای از قدرت، ایجاد قشر بسیار کوچکی از «بورژوازی سیاه» و دعوت کردن خردهبورژوازی و تودههای سیاه برای متحد شدن با نظام سرمایهداری امپریالیستی آمریکا بهواسطه امتیازات اقتصادی و حکومتی. رهبرانی مانند جیمز فارمر و فلوید مککیسیک در دهه ۶۰ پُستهای دولتی و وامهای کلان اقتصادی گرفتند و بعدها چهرههایی همچون کالین پاول، کاندولیزا رایس و باراک اوباما به بالاترین مقامات دولتی و حکومتی رسیدند. بانک چیس منهتن و خانواده راکفلر، بورژوازی سفید را به سرمایهگذاری برای تقویت «بورژوازی سیاه» دعوت کردند و از آغاز دهه ۱۹۷۰ شرکتهای تجاری بزرگ برای سیاهان تأسیس کردند. با این وجود کمتر از نیم درصد کل درآمدهای تجاری آمریکا از آنِ صاحبان سیاهپوست بود و بورژوازی سفید هنوز بیش از ۹۹ درصد را در اختیار داشت. (زین ۶۱۴) یک طبقه متوسط جدید و کوچک هم از سیاهان ساخته شد که درآمد کلی سیاهان را در آمارهای دولتی و تبلیغاتی بالاتر از سابق نشان میداد اما فقیرترین اقشار جامعه آمریکا تا همین امروز کماکان از میان سیاهان تشکیل میشوند. گزارشی در نیویورک تایمز در آغاز سال ۱۹۷۸ میگفت «محلاتی که در دهه ۱۹۶۰ قیامهای شهری را تجربه کردند، بهاستثنای چد مورد نادر، تغییرات کمی داشتهاند و همان شرایط فقر شدید در اغلب شهرها گسترش یافته است» (زین ۶۱۶)
تداوم ستم و تبعیض
هیئت حاکمه آمریکا از سالهای میانی دهه ۱۹۷۰ توانست جنبش ضد نژادپرستی سیاهان این کشور را منحرف، مسخ و مهار کند اما هرگز نتوانست و نمیتواند ستم علیه سیاهان را در جامعه آمریکا از بین ببرد. چنانکه در این دو نوشته دیدم نحوه شکلگیری سرمایهداری آمریکا و دولت دیکتاتوری بورژوایی در این کشور بهشکلی است که بر تبعیض نژادی و برتری سفیدها بر سایرین بنا شده است. موقعیتهای شغلی بالا عمدتا در اختیار سفیدپوستان است و مشاغل بهلحاظ درآمد و موقعیت اجتماعی «پایین» در سلسله مراتب جامعه طبقاتی آمریکا، بهطور چشمگیری از آنِ غیر سفیدپوستان، بهویژه سیاهان است. اخیرا اتحادیه معلمان شیکاگو آماری از قربانیان کووید ۱۹ منتشر کرد که طبق آن ۶۸ درصد از کسانیکه جان خود را از دست دادهاند، سیاهپوستان بودند. علت این است که سیاهپوستان آمریکا بیشتر در مشاغلی مشغول به کار هستند که طبق اعلام دولت جزو «رشتههای ضروری» اعلام شدند و در دوران قرنطینه باید سر کار بروند. مشاغل خدماتی و کارهای بدنی عاجل و ضروری.
اکثریت مردم فقیر و حاشیهنشین را سیاهان تشکیل میدهند. بسیاری از جوانان سیاه در معرض بیکاری هستند و بهسمت باندهای بزهکاری و مواد مخدر رانده شده و بههمینعلت اکثریت زندانیان را هم آنها تشکیل میدهند. دستگیری دستهجمعی جوانان سیاه و قتل آنها بهدست پلیس امری رایج و روزمره در آمریکا است. حتی انتخاب شدن باراک اوباما هم چیزی از شدت سرکوب، دستگیری و کشتار جوانان سیاه توسط پلیس و دولت آمریکا نکاست.
نتیجه
ستم ملی و نژادی علیه سیاهان، لاتینوها و بومیان از عناصر ذاتی دولت و جامعه سرمایهداری امپریالیستی در آمریکا است. ایالات متحده آمریکا بدون بردهداری، بدون نسلکشی بومیان، بدون دزدیدن ایالات مکزیکیها، بدون استثمار امپریالیستی در کشورهای جهان سوم و بدون جنگافروزی و تجاوز نظامی و کودتاهای خونین در سراسر جهان، بهشکل فعلی و امروزیاش درنمیآمد. این یک تضاد سیستماتیک در جامعه آمریکا است و در چارچوب نظام سرمایهداری قابل حل کردن و از بین بردن نیست. این مساله را باب آواکیان در یکی از آخرین نوشتههایش تحلیل و جمعبندی کرد که چرا در چارچوب سیستم سرمایهداری نمیتوان ستم بر سیاهان را در آمریکا از بین برد: «نکته اساسی و مهم این است که مبارزه علیه ستم نژادی نباید در درون حدود این سیستم باقی بماند. بلکه باید بهعنوان جزیی از یک چالش و تقلای کلی در جهت هدف نابودی این سیستم انجام پذیرد. این واقعیت که این ظلم نمیتواند ذیل این سیستم از بین رود، دلیلی برای انزوا و یأس نیست. همین امر دلیلی محکم بر این است که این سیستم باید نابود شود و میتواند نابود شود و مبنای بنیادین درخصوص این که چرا میتوان مردم را جلب مبارزه انقلابی برای سرنگونی نهایی این سیستم کرد در همین حقیقت نهفته است! تمام این نکات توضیح میدهد که چرا هیچ حرکت واقعی و معناداری ازسوی صاحبان قدرت (اعم از سیاستمداران و احزاب سیاسی) در جهت از میان بردن تجربه و میراث قرون متمادی معطوف به ستم نژادی وحشیانه و وضعیتی که امروز بدان دامن زده است، صورت نگرفته است، که در آن میلیونها و میلیونها جوان سیاه و جوانان رنگینپوست دیگر هیچ نوع آیندهای ندارند و این همه ذیل این سیستم رخ میدهد… این سیستم با جوانانی که هیچ آیندهای و چشماندازی ندارند چه میکند؟ آنها را کنترل میکند. آن هم با خشونت… این مطلب علت ترور ساختاری و سیستماتیک علیه سیاهان و دیگر رنگینپوستان توسط پلیس را توضیح داده و نشان میدهد که بههمینعلت، این خشونت فقط علیه جوانان و دیگران در گتوهای درون شهری اعمال نمیشود بلکه به آزار، خشونت و قتل هر سیاهپوستی در هر جایی، حتی کسانیکه دارای تحصیلات و جایگاه بالا در جامعه هستند، تعمیم پیدا میکند. اگر این سیستم برای کنترل تودههای مردم در گتوهای درون شهری به خشونت پلیس نیاز دارد، پس این خشونت لاجرم باید “سر ریز” کند و نسبت به سیاهان و دیگر رنگینپوستان بهطور کلی نیز اعمال گردد». (آواکیان ۲۰۲۰)
آتش
منابع:
– آواکیان، باب (۱۳۹۷) کمونیسم نوین. ترجمه از حزب کمونیست ایران (ملم)
– آواکیان، باب (۲۰۲۰) ستم نژادی میتواند ریشهکن شود اما نه تحت این سیستم. ترجمه و انتشار از حزب کمونیست ایران (ملم)
– زین، هاوارد (۱۳۹۰) تاریخ آمریکا. ترجمه مانی صالحی. نشر کتاب آمه
– لوتا، ریموند (۱۳۹۴) تاریخ واقعی کمونیسم. ترجمه منیر امیری. انتشارات حزب کمونیست ایران (ملم)
– American Crime. Case 12: The 1921 Tulsa Massacre and the Destruction of Black Wall Street. January 20, 2020 | revcom.us
پانوشت:
- ۱. https://twitter.com/CTUlocal1/status/1246999301458362369
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر