اقتصاد ســیاسی مارکسیســتی
بخش سوم
در شیوه تولید سرمایهداری «حق خوردن» موجود نیست
در دو شماره قبل گفتیم شالوده یا اساسِ هر نظام اجتماعی، زیربنایِ اقتصادی و شیوه سازمانیابی تولید در آن جامعه است و هر زیربنای اقتصادی مشخص، روبنای سیاسیِ سازگار با خود را نیاز دارد و آن را بهوجود میآورد. روبنای سیاسی شامل سیاست و ایدئولوژی و فرهنگ و اخلاقیات حاکم در جامعه است اما وجه تعیینکننده آن، دولت یا قدرت سیاسیِ حاکم میباشد. زیربنای اقتصادی جامعه و روبنای سیاسیِ آن، سطوح مختلفِ سازمانیابی جامعهاند که درهمتنیده بوده و در رابطه برهمکنش متقابل عمل و حرکت میکنند.
در شمارههای قبل همچنین گفتیم، تولید بهشکل انتزاعی انجام نمیشود بلکه بر بستر روابط تولیدی مشخصی میتواند انجام بپذیرد که میان مردم برقرار میشود. روابط تولیدی در سه وجه متبلور میشود: مالکیت بر ابزار تولید، توزیع ثروت حاصل از فرآیند تولید و جایگاه هر کس در فرآیند تولیدِ اجتماعی.
مفهوم دیگری از اقتصاد سیاسی مارکسیستی را که بحث کردیم، تضاد یا برهمکنشِ متقابلِ میان نیروهای تولیدی (نیروهای مولده) و روابط تولیدی بود. رفیق آواکیان توضیح میدهد: «تضاد میان نیروهای تولیدی و روابط تولیدی یکی دیگر از نکات اساسی مارکس است. وقتی آن را بیان می کنیم خیلی واضح بهنظر میآید. اما مارکس باید سالها وقت صرف می کرد … تا از ظواهر بیرونی به تضادی که در هسته مرکزی سیستم قرار دارد برسد: تضادی که توسط او و به طور کلی در مارکسیسم بهعنوان تضاد میان نیروهای تولیدی و روابط تولیدی شناسایی شده است. این تضادی که محرکِ اساسی سیستم است بهنوبه خود به تضاد دیگری پا میدهد (و دارای رابطه درونی دیالکتیکی با آن است). یعنی تضاد میان … زیربنای اقتصادی و روبنایی که برمبنای آن زیربنای اقتصادی استقرار یافته و کارش تقویت آن است. …» (آواکیان. پایه مادی انقلاب کمونیستی و روش انجام آن، اوت ۲۰۱۴)
منظور از نیروهای تولید (یا نیروهای مولده) دانش، مهارتها، ابزار و منابعِ در دسترس جامعه برای تولیدِ نیازهای گسترشیابنده آن است. در این مجموعه، خود انسان و مهارتها و کارش مهمترین جزء است. هنگامی که از تحولات عظیم تولیدی مانند اختراع «کشاورزی» در عصر نوسنگی (قریب به ۱۲ هزار سال پیش) و اختراع «ماشین بخار» در قرن هیجدهم، صحبت میکنیم درواقع در مورد رشد نیروهای تولیدی سخن میگوییم. در عصر نوسنگی، کشت زمین و اهلی کردن دانههای وحشی و حیوانات جای تولید غذا ازطریق شکار و گردآوری دانه را گرفت. فرآیند تولید، آسانتر و محصول فراوانتر و خطرات تولید نیازهای زندگی کمتر شد. رشد نیروهای تولیدی ضرورتِ تغییر «روابط تولیدی» را بهوجود آورد. این روابط و همراه با آن روابط اجتماعی و بهطور کلی ساختار اجتماعی تغییر کرد. بهجای زندگی اشتراکی کمونی، نظام مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و تملک خصوصیِ اضافه تولید و اسیر کردن انسانهای دیگر برای کار روی زمین بهمثابه بَرده و تقسیم کار جنسیتی میان زن و مرد بهوجود آمد و «دولت» نیز بهظهور رسید. قشری بهوجود آمد که کارش مدیریت و تولیدات هنری و فکری برای عامه بود. بهاینترتیب، تقسیم کار یدی و فکری ظهور یافت. کلیت این فرآیند را انگلس در کتاب «منشاء خانواده، دولت و مالکیت خصوصی» شرح میدهد و از آن زمان تاکنون پژوهشهای دقیقتر، نظریه ماتریالیست تاریخیِ انگلس را تایید میکنند. این عصر هزاران سال به طول انجامید. رشتههای تولیدی جدید برای تولید نیازهای جدید مانند سنگتراشی، سفالکاری، ریسندگی و بافندگی و معماری پا به عرصه وجود نهاد.
مجموعه تغییرات این دوره موجب دگرگونیهای وسیع در شکل و شیوه زندگانی اجتماعی بشر شد. به موازات رشد بیشتر نیروهای تولیدی، ضرورت تغییر نظام روابط تولیدی و روبنای سیاسیِ از بردهداری به فئودالی بهوجود آمد. با گذشت هزاران سال دیگر و رشد نیروهای تولید، روابط تولیدی سرمایهداری و طبقه بورژوازی در بطن نظام فئودالی بهوجود آمد. روابط تولیدی سرمایهداری مبتنی بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و استثمار کارگر “آزاد” که صاحب هیچ ابزار تولیدی نبود و نیروی کارش را بهعنوان کالا در ازای مزد به سرمایهدار میفروخت (و به این معنا نسبت به رعیت، “آزاد” محسوب میشد) در بطن فئودالیسم بهوجود آمد. اما، سلطه قدرت سیاسی فئودالی مانع از ریشهکن شدن کامل روابط تولیدی فئودالی و رهایی دهقانان و باز شدن راه توسعه بیشتر نیروهای تولیدی بود. این مانع با انقلابهای بورژوایی، بهویژه انقلاب بورژوایی در فرانسه (۱۷۸۹) درهم شکسته شد.
البته این مسیر بسیار پر فراز و نشیبتر و متلاطمتر از آن چه بود که در اینجا به اختصار و با قصد ارائه تصویری کلی از این تضاد و برهمکنش متقابل میان نیروهای تولیدی-روابط تولیدی و زیربنای اقتصادی-روبنای سیاسی و حرکتِ حاصل از این تضادها داده شد.
بنابراین، بنیادیترین فعالیت بشری که تولید و توزیع نیازمندیهای زندگی است، فقط در چارچوب روابط تولیدیِ معینی میتواند انجام بگیرد. به قول رفیق آواکیان، «هرچند این نکته جزو الفبای مارکسیسم است اما بدبختانه بسیار کم درک شده است. و رک بگویم مارکسیستها خیلی کم آن را درک کرده یا دست کم بهشکل زنده درک نکردهاند.»
تولید در جامعه بشری همواره اجتماعی بوده است. اما سرمایهداری تولید اجتماعی را به مقیاس عظیم و جهانی رساند. ازیک طرف، آحاد بشر در سراسر کره زمین مشترکا و در تقسیم کاری جهانی تولید را پیش میبرند اما ازطرف دیگر، این کار اجتماعی عظیم مستقیما اجتماعی نیست و با واسطه بازار خصوصی سرمایهداری اجتماعی میشود و قشر قلیل سرمایهداران در رقابت با یکدیگر این کار اجتماعی و توزیع و نوع کاربری ثروتهای تولید شده توسط آن را کنترل میکنند. نیروهای تولیدی تا آن درجه رشد کردهاند که جامعه بشری با صرف ساعات کمی از کار میتواند وفور غذایی و امکاناتی عظیمی را برای چند برابر جمعیت فعلی کره زمین بهوجود آورد. اما، تملک و کنترل خصوصیِ نیروهای تولیدی برای اکثریت مردم جهان، فقر و گرسنگی و مرگ و میر از بیماریهای قابل درمان را تولید میکند. نگهبانان و تحمیلکنندگان این وضع دولتهای سرمایهداری حاکم هستند. اما علتِ اساسی این فاجعه آن است که به کارگیریِ عقلایی این نیروهای تولیدی عظیم در چارچوب روابط سرمایهداری غیر ممکن است و استقرار روابط تولیدی اشتراکی و تعاون و همکاری داوطلبانه آحاد بشر تنها راه حل است.
اما تحقق این راه حل در همه کشورهای جهان نیازمند انقلاب کمونیستی، درهم شکستن دولتهای حاکم از طریق جنگهای انقلابی و استقرار جمهوری سوسیالیستی نوین است.
چرا در نظام سرمایهداری مردم از “ حق خوردن“ که حقی ابتدایی است برخوردار نیستند؟
باب آواکیان در اثر معروف «پرندهها نمیتوانند کروکودیل بزایند اما بشر میتواند افقها را در نوردد» مینویسد: «… در این نظام “حق خوردن” وجود ندارد؟ مردم میتوانند حق خوردن را بخواهند اما در چارچوب کارکرد این نظام چنین حقی وجود ندارد. در چارچوب دینامیکهای سرمایهداری تحقق چنین حقی ممکن نیست. مثالهای آن را مکرر دیده و میبینیم. مثلا همین موج بیکاریهای تکاندهنده اخیر. سرمایهداری، بینوایی عظیم را آفریده و آن را ابقا میکند (هرچند در کشورهای امپریالیستی نیز فقر مسلمی وجود دارد اما این فقر تا حدی توسط خصلت انگلی امپریالیسم که از فوق استثمار مردم جهان بهخصوص در جهان سوم “تغذیه” میکند پنهان میشود. زیرا بخشی از این “یغما” به پایین، بهخصوص به درون طبقات میانی کشورهای امپریالیستی “نشت” میکند. اما اگر به جهان بهمثابه یک کلیت نگاه کنیم، سرمایهداری فقر عظیمی را خلق و ابقا میکند.) شمار عظیمی از مردم جهان به اندازهای که برای سلامت انسان لازم است دسترسی به غذا ندارند و عموما قادر به تامین شرایط سلامتی خود نیستند. بنابراین در سرمایهداری مردم از حق ابتداییِ خوردن هم محرومند. اگر آن را بهعنوان “حق” اعلام کنیم و مردم برای گرفتن “حق” خود به اماکنی که غذا بهعنوان کالا فروخته میشود رفته و اعلام کنند، “ما حق خوردن داریم و این حق اساسیتر از حق شما در توزیع فرآوردهها بهعنوان کالا و انباشت سرمایه است” و بعد شروع به برداشتن و خوردن آنها کنند، میدانیم که چه اتفاقی میافتد و میدانیم هر زمان که مردم چنین کاری کردهاند چه شده است: “غارتگران خیابانی را به گلوله ببندید!”. …نظام سرمایهداری بیکار کردن مردم را غیر قانونی نمی کند (زیرا بیکار کردن برای دینامیکهای انباشت سرمایهداری واقعا مهم است) اما خوردنِ بدون پرداخت قیمت غذا را غیر قانونی میکند – حق خوردن را غیر قانونی میکند. و اگر مردم اعلام کنند فارغ از اینکه میتوانند برای سرمایهداران کار سودآور انجام دهند یا خیر، حق خوردن دارند، آنگاه نمایندگان و سخنگویان سرمایهداری و طبقه حاکمه (دست کم برخی از آنان) به مردم لقبهایی مانند “تنبل” و “بیلیاقت” و غیره میدهند.»
در اینجا، آواکیان رابطه میان «حق» که مقولهای مربوط به روبنای سیاسی است و شیوه تولید سرمایهداری را با مثالی که برای همه آشنا است توضیح داده و نشان میدهد که روبنای سیاسی و قانونی و حقوقی و شکلهای آگاهی اجتماعی مسلط در جامعه را درنهایت، شیوه تولید یا ساختار اقتصادی جامعه تعیین میکند. یا به گفته مارکس: « نحوه تولید زندگی مادی، فرآیند عام حیات اجتماعی، سیاسی و فکری را شکل میدهد.» (مارکس. درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی. ژانویه ۱۸۵۹ لندن)
حال بیایید به مهمترین عنصر روبنای سیاسی یعنی دولت و دستگاه سرکوب آن نگاه کنیم. آواکیان در همان مقاله میپرسد: «اگر قانون و دستگاه سرکوب یعنی نیروهای مسلح، پلیس، دادگاهها، زندانها و بوروکراسی و دستگاه اداری نبود، روابط اقتصادیِ استثمارگرانه حاکم و روابط اجتماعیِ ستمگرانه ملازمِ آن چگونه میتوانست ادامه یابد؟ اگر اینها نبود، سلطه مرد بر زن، سلطه ملل یا “نژاد”های خاص بر ملل و نژادهای دیگر بدون وجود روبنایی که آنها را نگهبانی و تقویت میکند چگونه ادامه مییافت؟ اگر روبنا (یعنی، سیاست، ایدئولوژی و فرهنگ و اخلاقیاتی که در میان مردم تبلیغ میشود) هماهنگ با روابط اجتماعی و اساسا روابط اقتصادیِ حاکم نبود، چه میشد؟ مطمئنا تعادل و عملکرد نظام برهم میخورد.»
در مثالی دیگر آواکیان توجه را به رابطه میان شیوه تولید سرمایهداری و ارزشهایی که طبقه حاکمه در جامعه رواج میدهد جلب میکند: «… چرا ایده همکاری و تعاون میان انسانها، آزاد از قیود رقابت و نزاعهایی که خصلت جامعه کنونی است، بهعنوان ارزشهای متعالی تبلیغ نمیشود؟ …چرا مدام گفته میشود که جامعه نمیتواند از طریق دیگری بهجز بازار و روابط بازاری، بهجز ازطریق تولید و مبادله کالائی کار کند؟ زیرا ارزشها و افکاری که تبلیغ میشود منطبق بر کارکرد سیستمی است که در آن زندگی میکنیم و این سیستم باید به این طریق کار کند. تصورش را بکنید که هر برنامه تلویزیونی و فیلم و آوازی بهجای رقابت، ارزشهای همکاری و تعاون، ضرورت شکستن زنجیرهای ستم هزاران ساله مردان بر زنان و… ستم ملتی بر ملل دیگر را تبلیغ میکرد! خیلی سریع، سیاستمداران و دیگر نمایندگان طبقه حاکمه به آن حمله کرده و یادآوری میکردند که این ایدهها ممکن است زیبا بهنظر آیند اما منجر به دهشت و فروپاشی جامعه میشود. …موردِ “فروپاشی خانواده” را در نظر بگیریم. چطور ممکنست در این نظام زن بهعنوان همسر و مادر تعریف نشود؟ هرچند امروزه بسیاری از زنان میتوانند از خانه بیرون بروند و صاحب حرفهای باشند اما هنوز بایستی ۵۰ هزار دلار برای یک عروسی خرج کنند و هنوز هم بایستی نقش سنتی زن و مادر را بیشتر از هر نقش دیگر بازی کنند. …چون “خانواده هستهای سنتی” بخشی لاینفک و به یک معنا جزیی اجتنابناپذیر از جامعه مبتنی بر دینامیکهای تولید و مبادله کالایی است که سرمایهداری بیان خاص آن میباشد. …» (آواکیان. همانجا)
انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر!
در اوضاع کنونی که موج اعتصابات سراسری از پالایشگاهها و صنایع پتروشیمی و هفتتپه و هپکو و تا آذرآب و شرکت برق و شهرداری؛ و از شوش و اهواز و آبادان و اراک تا اصفهان و لامرد و اردبیل و ماهشهر و الیآخر برخاسته است، درک این واقعیت اهمیت چندباره یافته که در شیوه تولید سرمایهداری «حق خوردن» موجود نیست و حق کار تا زمانی و برای کسانی هست که بتوانند بر سود سرمایه بیفزایند و یک روبنای سیاسی (دولت حاکم با محوریت قوای نظامی و سرکوب امنیتی) برای حفظ و تحمیل این وضع وجود دارد. وظیفه کمونیستهای انقلابی است که ضرورت انقلاب کمونیستی را هرچه عمیقتر و علمیتر درک کرده و در این اعتصابات به تبلیغ و ترویج آن (و نه چیزی دیگر یا کمتر از آن) پرداخته و بر پایه هدف و افق و برنامه و نقشه راه انقلاب کمونیستی که حزبمان ارائه داده شمار بسیاری از مبارزین اعتصابات را به این راه که تنها راه رهایی است جلب کنند و بهاینترتیب توان حزبمان را بهلحاظ کمی و کیفی برای آغاز و به فرجام رساندن انقلاب، تقویت کنند. زیرا، نظام سرمایهداری، فارغ از اینکه تحت مدیریت رژیمی مانند جمهوری اسلامی باشد یا رژیمهای سلطنتی و نظامی، اصلاحناپذیر است؛ روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی آن باید نابود شود و نظامی بنیادا متفاوت با روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی سوسیالیستی جایگزین آن شود تا نهفقط کارگران بلکه تمامی قشرهای تحت ستم و استثمار رها شوند.
«آتش»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر